English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
keep on بازهم نگاه داشتن
Other Matches
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
retain نگاه داشتن
keeps نگاه داشتن
stay نگاه داشتن
stayed نگاه داشتن
refrains نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
refrained نگاه داشتن
refrain نگاه داشتن
retains نگاه داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
stops نگاه داشتن
stopping نگاه داشتن
stopped نگاه داشتن
stop نگاه داشتن
hold نگاه داشتن
holds نگاه داشتن
preservatize نگاه داشتن
tackle نگاه داشتن
to lock out نگاه داشتن
to lay fast نگاه داشتن
to keep in نگاه داشتن
to hang up نگاه داشتن
to give support to نگاه داشتن
to keep any one waiting نگاه داشتن
to put to a pause نگاه داشتن
tackles نگاه داشتن
tackled نگاه داشتن
tackling نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
to keep away دور نگاه داشتن
to keep down پایین نگاه داشتن
to keep the pot boiling کارهارادرجریان نگاه داشتن
enwomb در رحم نگاه داشتن
to keep at bay معطل نگاه داشتن
to hold in trust بطورامانت نگاه داشتن
hold down مطیع نگاه داشتن
wedging باگوه نگاه داشتن
hides مخفی نگاه داشتن
wedges باگوه نگاه داشتن
hide مخفی نگاه داشتن
wedge باگوه نگاه داشتن
freezes ثابت نگاه داشتن
to hush up ساکت نگاه داشتن
wedged باگوه نگاه داشتن
stunts کوتاه نگاه داشتن
impark در محوطه نگاه داشتن
commemorated بیادگار نگاه داشتن
commemorates بیادگار نگاه داشتن
stunt کوتاه نگاه داشتن
stunting کوتاه نگاه داشتن
commemorating بیادگار نگاه داشتن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to lay up in a napkin بی مصرف نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> پنهان نگاه داشتن
on ice <idiom> دور نگاه داشتن
to behave oneself ادب نگاه داشتن
to keep on file درپرونده نگاه داشتن
to keep on روشن نگاه داشتن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
to keep in روشن نگاه داشتن
journalize دفترروزانه نگاه داشتن
inurn در فرف نگاه داشتن
inshrine با حرمت نگاه داشتن
commemorate بیادگار نگاه داشتن
shrouded در زیرحجاب نگاه داشتن
freeze ثابت نگاه داشتن
shroud در زیرحجاب نگاه داشتن
saves رهایی بخشیدن نگاه داشتن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
keep something at bay <idiom> [چیزی را دور نگاه داشتن]
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
smothering در دل نگاه داشتن خفه شدن
smother در دل نگاه داشتن خفه شدن
commemorate نگاه داشتن جشن گرفتن
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
to rein up جلو اسب را نگاه داشتن
hold over برای اینده نگاه داشتن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
pawl باگیره یاعایق نگاه داشتن
smothered در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothers در دل نگاه داشتن خفه شدن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
saved رهایی بخشیدن نگاه داشتن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
commemorated نگاه داشتن جشن گرفتن
spare برای یدکی نگاه داشتن
commemorates نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorating نگاه داشتن جشن گرفتن
spared درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spared برای یدکی نگاه داشتن
Keep somebody at bay <idiom> [کسی را دور نگاه داشتن]
spare درذخیره نگاه داشتن مضایقه
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
excludes راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
exclude راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to keep on در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
filed در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
enchain در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
fish globe شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
file در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
memorialize برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
pinfold جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
to trainb arms تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
clipboard تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to save ones face ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
clipboards تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
guard حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
still بازهم هنوزهم معذلک
live on بازهم زنده بودن
stills بازهم هنوزهم معذلک
Do you want some more food ? بازهم غذا می خواهی ؟
stillest بازهم هنوزهم معذلک
come a بازهم تشریف اوردید
stiller بازهم هنوزهم معذلک
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
glances نگاه نگاه مختصر
glance نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
looked نگاه
looks نگاه
gloatingly با نگاه
i say نگاه کن
regard نگاه
view نگاه
by sight از نگاه
glimpsed نگاه کم
observantion نگاه
ganders : نگاه
leering نگاه چپ
leering نگاه کج
leered نگاه کج
glimpses نگاه کم
leer نگاه چپ
slants نگاه کج
slanted نگاه کج
slant نگاه کج
regarded نگاه
glimpse نگاه کم
leer نگاه کج
leers نگاه کج
gander : نگاه
look نگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com