English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5 milliseconds)
English Persian
belch بازور خارج شدن
belched بازور خارج شدن
belches بازور خارج شدن
belching بازور خارج شدن
Other Matches
pushiest بازور
pushier بازور
mightily بازور
pushy بازور
put down <idiom> بازور متوقف کرن
hold off <idiom> بازور دورنگه داشتن
crowd بازور وفشارپرکردن انبوه مردم
pash بازور پرتاب کردن کوبیدن
force بازور جلو رفتن تحمیل
forces بازور جلو رفتن تحمیل
forcing بازور جلو رفتن تحمیل
crowds بازور وفشارپرکردن انبوه مردم
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
outsides خارج
outsides در خارج
off خارج از
outside در خارج
non combatant خارج از صف
non-combatant خارج از صف
per خارج از
outside [of] <adv.> خارج [از]
non-combatants خارج از صف
out [of] <adv.> خارج [از]
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
forth of خارج از
outside خارج
external خارج
out خارج
off side خارج از خط
out of خارج از
outed خارج
externally از خارج
out of tune خارج
abroad خارج
externals خارج
out-of- خارج از
out- خارج
aroint خارج شو
alfresco خارج از منزل
outed خارج بیرون
submultiple خارج قسمت
extraneous خارج از قلمروچیزی
blow out به خارج دمیدن
beside the question خارج از موضوع
beside the mark خارج ازموضوع
bring out خارج کردن
egress خارج شدن
out- خارج از حدود
outed خارج از حدود
quotients خارج قسمت
double out 081 خارج
issue خارج شدن
issued خارج شدن
emissive خارج شونده
issues خارج شدن
quotient خارج قسمت
soto uke دفاع از خارج
cross country خارج از جاده
standaway خارج از بدن
irrelevant خارج از موضوع
to rule out خارج کردن
popping خارج شدن
out of در خارج بواسطه
out-of- در خارج بواسطه
abroad خارج از کشور
unship خارج کردن
derails از خط خارج کردن
derails از خط خارج شدن
derailing از خط خارج کردن
derailing از خط خارج شدن
overseas خارج ازکشور
extra-marital خارج از زناشویی
off season خارج از فصل
without بطرف خارج
begone خارج شو عزیمت کن
outdoors خارج از منزل
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
To fall out. از صف خارج شدن
ejects خارج کردن
ejecting خارج کردن
ejected خارج کردن
eject خارج کردن
derailed از خط خارج کردن
derailed از خط خارج شدن
derail از خط خارج کردن
outbound خارج ازمحدوده
torts خارج از قرارداد
tort خارج از قرارداد
abaxile خارج از مرکز
acentric خارج از مرکز
outbound مربوط به خارج
derail از خط خارج شدن
nonsense خارج از منطق
eccentrics خارج از مرکز
eccentric خارج از مرکز
off duty خارج از خدمت
off duty خارج از نگهبانی
to pass off خارج شدن
off key خارج از مایه
to fall out خارج شدن
anieoro از داخل به خارج
outsides به سمت خارج
extravascular خارج رگی
fescennine خارج ازاخلاق
oversea خارج از کشور
foreign market بازار خارج
over the side خارج از ناو
ouyby خارج از دور از
emigration مهاجرت به خارج
void خارج شدن
extraterritorial خارج الارضی
extramundane خارج دنیایی
extrauterine خارج رحمی
outside به سمت خارج
from outside از خارج [از شهر]
outbye خارج از دور از
extramarital خارج ازدواجی
extramarital خارج از زناشویی
from out of town از خارج [از شهر]
outboard bearing یاتاقان خارج
exits خارج شدن
exit خارج شدن
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
out of line خارج از خط جبهه
out of action خارج ازنبرد
out of door خارج ازمنزل
out of phase خارج از فاز
ungracious خارج از نزاکت
extraction خارج کردن
out of turn خارج از نوبت
neither here nor there خارج ازموضوع
not to the point خارج از موضوع
out of question خارج از موضوع
out of proportion خارج از اندازه
off center خارج از مرکز
out- خارج بیرون
away دوراز خارج
exterritorial خارج الملکتی
out of doors خارج ازمنزل
extra spectral خارج طیفی
extra regular خارج ازقاعده
extra professional خارج حرفهای
extra cosmical خارج ازعالم
from the outside از خارج [از جایی]
phase out خارج کردن
out خارج بیرون
inaccessible خارج از دسترس
out خارج از حدود
extracellular خارج سلولی
extragalactic خارج کهکشانی
endarch متشکل در خارج
discharges خارج کردن
expulse خارج کردن
discharge خارج کردن
escalates از مهار خارج شدن
table از دستور خارج کردن
escalating از مهار خارج شدن
ration خارج قسمت سهمیه
escalated از مهار خارج شدن
rationed خارج قسمت سهمیه
obiter dictum خارج از موضوع دعوی
derailments از خط خارج شدن ترن
out of range که خارج از حد سیستم باشد
external operation عملیات خارج از مملکت
extern فاهری واقع در خارج
immusical خارج ازقواعد موسیقی
tables از دستور خارج کردن
expellent خارج کننده دافع
rations خارج قسمت سهمیه
expellant خارج کننده دافع
phase out به ترتیب خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
strike out از بازی خارج شدن
expectorate ازشش خارج کردن
She is romantically inclined. She i8s game. از دو حال خارج نیست
on side در داخل خط خارج نشده
Outside office hours. خارج از وقت اداری
tabling از دستور خارج کردن
off centre load بار خارج از مرکز
It is beyond my authority. ازاختیار من خارج است
endarchy امتداد از مرکز به خارج
escalate از مهار خارج شدن
voice-overs صدای خارج از تصویر
eversion پیچش کف پا به طرف خارج
exfiltration خارج کردن از میدان
exoenzyme انزیم خارج سلولی
voice-over صدای خارج از تصویر
out of action از نبرد خارج شده
extrajudicial confession اقرار در خارج دادگاه
field خارج اداره یا کارخانه
exurbanite ساکن خارج شهر
obsolescent از رده خارج شده
dead ball توپ خارج ازبازی
to put out of court از دستور خارج کردن
decivilize از تمدن خارج کردن
transfinite خارج ازاعداد محدود
outward بطرف خارج بیرونی
extramural مربوط به خارج از دانشگاه
extramural خارج از حصار شهر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com