Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (7 milliseconds)
English
Persian
seeded
بازیکن سابقه دار
Other Matches
stymies
توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymied
توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymieing
توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymie
توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
It is quite unprecedented.
بی سابقه است ( سابقه ندارد )
round robin (tournament or contest)
<idiom>
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
gamers
بازیکن ها
player
بازیکن
spielers
بازیکن ها
gamester
بازیکن
gamesters
بازیکن ها
gamer
بازیکن
spieler
بازیکن
player
بازیکن
players
بازیکن ها
halfback
بازیکن میانه
halfback
میان بازیکن
linemen
بازیکن خط جلو
linksman
گلف بازیکن
lineman
بازیکن خط جلو
cf
بازیکن مرکز
player
هنرپیشه بازیکن ورزشی
quarterbacks
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
quarterback
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
shortstop
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
singleton
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
fielder
بازیکن میدان فوتبال وغیره صحرا نورد
losing game
بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
intellects
سابقه
ensample
سابقه
precedent
سابقه
backgrounds
سابقه
track records
سابقه
it served as a precedent
سابقه شد
track record
سابقه
background
سابقه
precedential
سابقه شو
scape
سابقه
scape
سابقه پر
intellect
سابقه
prehistory
سابقه
contexts
سابقه
unprecedented
بی سابقه
record
سابقه
antecedents
سابقه
antecedent
سابقه
acquaintance
سابقه
acquaintances
سابقه
shaft
سابقه
shafts
سابقه
past
سابقه
unprecedentedly
بی سابقه
context
سابقه
precedents
سابقه
third base
موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
following my lead
یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
stock record
سابقه موجودی
stare decisis
قاعده سابقه
as never before
<adv.>
بطور بی سابقه
record of service
سابقه خدمت
histogram
سابقه نما
precedents
سابقه داشتن
as much as never before
<adv.>
به اندازه بی سابقه
grey headed
سابقه دار
record
سابقه مدرک
freedom from evil record
عدم سو سابقه
infamy
افتضاح سابقه بد
bad record
سوء سابقه
unheard of
بی سابقه کس نشنیده
history
سابقه پیشینه
histories
سابقه پیشینه
precedential
سابقه درست کن
precedence
امتیاز سابقه
precedent
سابقه داشتن
precedency
امتیاز سابقه
precedented
سابقه دار
case history
سابقه مرض ودرمان
squall
باد بی سابقه وشدید
case histories
سابقه مرض ودرمان
old hand
ادم با سابقه و مجرب
old hands
ادم با سابقه و مجرب
unheard
بی سابقه توجه نشده
record
مدرک کتبی سابقه
squalls
باد بی سابقه وشدید
record
صورت جلسه سابقه
formed
سابقه فعالیت اسب
forms
سابقه فعالیت اسب
known to the police
دارای سابقه در شهربانی
To set(create,establish)a precedent.
ایجاد سابقه کردن
It is base on a precedent.
مسبوق به سابقه است
form
سابقه فعالیت اسب
honorable discharge
ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
there is no precedent for this
این چیز سابقه ندارد
perpetual stock record
سابقه دائمی موجودی انبار
To be an old hand at something.
درکاری سابقه وتجربه داشتن
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
we cannot trace the petitioner
نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
vendor rating
رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
stare decisis
قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
dye analysis
[آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
Ushak medallion
ترنج عشاق
[این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Khotan rug
فرش ختن
[این شهر در جنوب ترکستان چین واقع می باشد و سابقه سیصد ساله در فرش بافی دارد. اکثر لچک های ترنجی را منسوب به این منطقه می دانند و از پودهای پشمی و گاه نخ های زربفت در طرح ها استفاده می شود.]
Tibet
تبت
[این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com