English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
triple threat بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
Other Matches
hooker بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
hookers بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
metrist کسی که در متر کردن مهارت دارد
slugger بوکسوری که بیشتر به قدرت خود اتکا دارد تا مهارت
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
showboating نمایش دادن مهارت
cross kick ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
curl پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curled پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curls پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
puncher مشتزنی که بیشتر کوشش درزدن ضربه دارد تا سرعت ومهارت
mr. and mrs billiards بیلیارد کیسه دار بین زن ومرد که زن ازادی ضربه دارد
proficiency rating طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
mallet goal نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
ship handling مهارت در کار کردن با ناو مانور دادن ناو
qualification card کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
acting بازیگری جدیت
stage-struck شیفتهی بازیگری
to walk the boards بازیگری کردن
follow shot ضربه با دادن پیچ به بالای گوی بیلیارد
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
bunt ضربه زدن به توپ بدون تاب دادن چوب
ball carrier بازیگری که با توپ میدود
novices بازیگری که هنوزبرنده نشده
novice بازیگری که هنوزبرنده نشده
gunners بازیگری که کمترپاس میدهد
stage fever کرم بازیگری یا اکتری
gunner بازیگری که کمترپاس میدهد
foulest فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
distortionist بازیگری که اندامهای خودرامیتواند کج کند
show one's (true) colors <idiom> نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
bunter توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
de scramble سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
quarterback بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
quarterbacks بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
colour صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colours صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
pin bowler بازیگری که مرتبا به میله بولینگ هدف گیری میکند
quick change بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
basket hanger بازیگری که برای گلهای مفت در زمین حریف میماند
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
assisted بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assists بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assisting بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assist بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
eight ball billiard تقسیمی از1 تا 7 برای یک نفر و از 9 تا51 برای نفردیگر و شماره 8برای بازیگری که شمارههای خود را بکیسه انداخته
double دویدن
runs دویدن
doubled up دویدن
doubled دویدن
Running <adj.> دویدن
races دویدن
raced دویدن
race دویدن
run دویدن
to run through دویدن
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
re-running دوباره دویدن
re-run دوباره دویدن
re-ran دوباره دویدن
running with the ball با توپ دویدن
re-runs دوباره دویدن
trig تر وتمیز دویدن
winder دویدن سریع
cursorial مستعد دویدن
run for it <idiom> به ضرب دویدن
on the go <idiom> مشغول دویدن
roil دنبال هم دویدن
outrunning در دویدن جلوافتادن
runout محوطه دویدن
leap جستن دویدن
scuttle بسرعت دویدن
jogging اهسته دویدن
tracked مسابقه دویدن
scuttled بسرعت دویدن
scuttles بسرعت دویدن
scuttling بسرعت دویدن
jogs اهسته دویدن
tracks مسابقه دویدن
outruns در دویدن جلوافتادن
jogged اهسته دویدن
to bolt با سرعت دویدن
track مسابقه دویدن
leaps جستن دویدن
outrun در دویدن جلوافتادن
leaped جستن دویدن
jog اهسته دویدن
footrace مسابقه دویدن
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
sprints با حداکثر سرعت دویدن
long wind طاقت زیاد دویدن
jogging دویدن بصورت یورتمه
dinger دویدن به پایگاه اصلی
to break into a run شروع کردن به دویدن
sprinted با حداکثر سرعت دویدن
sprint با حداکثر سرعت دویدن
circuit clout یک امتیاز با دویدن به پایگاه
base running دویدن بسوی پایگاه
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
circled دویدن در مسیر منحنی
jogged دویدن بصورت یورتمه
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
circle دویدن در مسیر منحنی
outkick تندتر از رقیب دویدن
run way محوطه دویدن هواپیما
circles دویدن در مسیر منحنی
rerun عمل دوباره دویدن
circling دویدن در مسیر منحنی
to start شروع کردن به دویدن
jog دویدن بصورت یورتمه
jogs دویدن بصورت یورتمه
arresting system runout محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
ground game روش استفاده از مانور دویدن
break in درمیان صحبت کسی دویدن
false start دویدن قبل ازصدای تپانچه
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
departure end انتهای محوطه دویدن هواپیما
road work دویدن جادهای در تمرین بوکس
roll out دویدن هواپیما روی باند
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
to run for the bus برای گرفتن اتوبوس دویدن
false starts دویدن قبل ازصدای تپانچه
expertise مهارت
artifices مهارت
artifice مهارت
masterkiness مهارت
handiness مهارت
technique فن مهارت
techniques مهارت
techniques فن مهارت
technique مهارت
groove مهارت
grooves مهارت
dextrously به مهارت
skill مهارت
know-how مهارت
deftness مهارت
unskilled بی مهارت
ham-fisted بی مهارت
knack مهارت
maladroit بی مهارت
workmanship مهارت
ham fisted بی مهارت
light handedness مهارت
execute مهارت
executed مهارت
executes مهارت
executing مهارت
competence مهارت
expertise مهارت
qualification مهارت
credential مهارت
skill مهارت
incompetent بی مهارت
ham handed بی مهارت
proficiency مهارت
adroitness مهارت
facility مهارت
inapt بی مهارت
ingenuity مهارت
proficiency pay حق مهارت
skill less بی مهارت
inexpert بی مهارت
gripe مهارت
skilless بی مهارت
unskillful بی مهارت
sophistication مهارت
adeptness مهارت
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
to take a run-up با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
human skill مهارت انسانی
mollycoddle آدم بی مهارت
wuss(y) آدم بی مهارت
up one's alley <idiom> مهارت درچیزی
namby-pamby آدم بی مهارت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com