Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
man up
بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف
Other Matches
compound parry
دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
outshoot
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
power play
وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
playing the man
بازی با حریف
outplay
بازی بهتر از حریف
sparring partner
حریف مشت بازی
open ice
قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
centuries
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
century
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
wrong-foot
باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
stroke hole
بخشی از بازی گلف که درانجا امتیاز اضافی به حریف ضعیف داده میشود
safety
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
away
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
guarding
چرم یا زه در قسمتی از چوب بازی لاکراس غلطاندن گوی به جلو یار برای محافظت ان از گوی حریف
guard
چرم یا زه در قسمتی از چوب بازی لاکراس غلطاندن گوی به جلو یار برای محافظت ان از گوی حریف
guards
چرم یا زه در قسمتی از چوب بازی لاکراس غلطاندن گوی به جلو یار برای محافظت ان از گوی حریف
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
croquet
بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
challenger
حریف
adversary
حریف
competitors
حریف
matches
حریف
match
حریف
adversaries
حریف
adversarial
حریف
d. cut d.
حریف
rivals
حریف
rivaled
حریف
opponent
حریف
competitor
حریف
rivaling
حریف
rival
حریف
challengers
حریف
rivalled
حریف
foe
حریف
foes
حریف
opponents
حریف
rivalling
حریف
as much as possible
هر چه بیشتر
as early aspossible
هر چه بیشتر
large adv
بیشتر
furthers
بیشتر
furthering
بیشتر
mainly
بیشتر
mostly
بیشتر
more than
بیشتر از
more and more
هی بیشتر
furthered
بیشتر
the more better the best
هر چه بیشتر
the more
بیشتر
principally
بیشتر
for the most part
بیشتر
it is mostly iron
بیشتر
further
بیشتر
more
بیشتر
rather
بیشتر
round robin (tournament or contest)
<idiom>
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
dropping
جاگذاشتن حریف
dropped
جاگذاشتن حریف
jacks of all trades
همه فن حریف
deliver a series of blows
بمباران حریف
adversaries
حریف کشتی
drops
جاگذاشتن حریف
jack of all trades
همه فن حریف
downfield
زمین حریف
adversary
حریف کشتی
drop
جاگذاشتن حریف
cope
حریف شدن
targetting
سینه حریف
ended
زمین حریف
he was too much for me
من حریف او نبودم
opponents
حریف طرف
sell a dummy
فریفتن حریف
swingman
همه فن حریف
opponent
حریف طرف
i cannot manage him
حریف او نمیشوم
razzle dazzle
فریفتن حریف
copings
حریف شدن
copes
حریف شدن
shadow
چسبیدن به حریف
shadowed
چسبیدن به حریف
shadowing
چسبیدن به حریف
coped
حریف شدن
targetted
سینه حریف
charge
حمله به حریف
ends
زمین حریف
target
سینه حریف
end
زمین حریف
head butt
با سر به حریف زدن
victims
حریف ضعیف
targeted
سینه حریف
shadows
چسبیدن به حریف
targeting
سینه حریف
victim
حریف ضعیف
targets
سینه حریف
charges
حمله به حریف
away
زمین حریف
nine times out ten
بیشتر اوقات
most people
بیشتر مردم
so many menŠso many minds
عقیده بیشتر
surviver
بیشتر عمرکننده
the many
بیشتر مردم
rather ... than
بیشتر ...تا
[ترجیحا ... تا]
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
majoring
بیشتر اعظم
multichannel
با بیشتر از یک کانال
majored
بیشتر اعظم
oddson
بیشتر محتمل
major
بیشتر اعظم
to overcomein number
بیشتر بودن از
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
above-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
better
نیکوتر بیشتر
no more
نه دیگر
[بیشتر]
more and more
بیشتر ازبیشتر
by superir wisdom
با خرد بیشتر
over crowding
بیشتر باشد
in the main
بیشتر اصلا
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
hypercard
یات بیشتر
outshine
بیشتر درخشیدن
outshines
بیشتر درخشیدن
outshining
بیشتر درخشیدن
outshone
بیشتر درخشیدن
outstand
بیشتر ایستادن
further information
آگاهی بیشتر
better part
قسمت بیشتر
outsit
بیشتر نشستن از
the most that i can do
بیشتر انها
over-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
no longer
نه بیشتر
[زمانی]
above average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
most of them
بیشتر انها
blocked
سدکردن غیرمجاز حریف
block
سدکردن غیرمجاز حریف
dribbles
رد کردن توپ از حریف
dribbled
رد کردن توپ از حریف
outclass
شکست فاحش حریف
jink
فریب دادن حریف
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
pattern offense
موضعگیری در برابر حریف
dribble
رد کردن توپ از حریف
dribbling
رد کردن توپ از حریف
kin geri
لگد به بیضه حریف
to stand up to one's opponent
با حریف روبرو شدن
they are well matched
حریف یکدیگر هستند
dropping
پشت سر گذاشتن حریف دو
drops
پشت سر گذاشتن حریف دو
go behind
به پشت حریف رفتن
clinch
بغل کردن حریف
clinched
بغل کردن حریف
clinching
بغل کردن حریف
manage a person
حریف کسی شدن
dropped
پشت سر گذاشتن حریف دو
clinches
بغل کردن حریف
He is jack of all trades . he can cope with any thing .
همه فن حریف است
blocks
سدکردن غیرمجاز حریف
drop
پشت سر گذاشتن حریف دو
outclassing
شکست فاحش حریف
intercept
قطع پاسکاری حریف
lap
رسیدن به حریف جلویی
bluffs
حریف را از میدان درکردن
bluffing
حریف را از میدان درکردن
burns
امتیاز گرفتن از حریف
shut down
شکست دادن حریف
hinders
مانع حریف شدن
onside
پا به توپ در زمین حریف
mark
نشانه کردن حریف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com