English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
outplay بازی بهتر از حریف
Other Matches
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
outshoot تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
playing the man بازی با حریف
sparring partner حریف مشت بازی
open ice قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
man up بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف
wrong-foot باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
stroke hole بخشی از بازی گلف که درانجا امتیاز اضافی به حریف ضعیف داده میشود
safety بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
outsold بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
away بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
guarding چرم یا زه در قسمتی از چوب بازی لاکراس غلطاندن گوی به جلو یار برای محافظت ان از گوی حریف
guard چرم یا زه در قسمتی از چوب بازی لاکراس غلطاندن گوی به جلو یار برای محافظت ان از گوی حریف
guards چرم یا زه در قسمتی از چوب بازی لاکراس غلطاندن گوی به جلو یار برای محافظت ان از گوی حریف
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
croquet بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
the more better the best بهتر
better بهتر
all the better چه بهتر
so much the better for me بهتر من
so much the better چه بهتر
better than بهتر از
ameliorates بهتر کردن
ameliorating بهتر کردن
meliorate بهتر شدن
meliorative بهتر شونده
might as well <idiom> ترجیحا بهتر
amelioration بهتر شدن
on the mend <idiom> بهتر شدن
modifying بهتر کردن
So much the better. دیگه بهتر
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
ameliorated بهتر کردن
modify بهتر کردن
cote بهتر بودن از
ameliorator بهتر کننده
preferably بطور بهتر
ameliorative بهتر شونده
above rubies بهتر از یاقوت
the best of all از همه بهتر
to change to the better بهتر شدن
ameliorate بهتر کردن
modifies بهتر کردن
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
modification بهتر کردن مدل
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
the better plan is to بهتر این است که .....
ammunition modification بهتر سازی مهمات
tea is preferable to water چایی از اب بهتر است
it was no better هیچ بهتر نبود
out act بهتر انجام دادن از
he works better او بهتر کار میکند
it would be preferble to بهتر خواهد بود
Just as well you didnt come . همان بهتر که نیامدی
enhancing بهتر یا واضح تر کردن
enhance بهتر یا واضح تر کردن
enhanced بهتر یا واضح تر کردن
enhances بهتر یا واضح تر کردن
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
I feel it is appropriate ... به نظر من بهتر است که ...
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
to get back on one's feet بهتر شدن [از بیماری]
surpassed بهتر بودن از تفوق جستن
surpass بهتر بودن از تفوق جستن
rounding ایجاد دید بهتر در گرافیک
ameliorate بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorated بهتر شدن بهبودی یافتن
surpasses بهتر بودن از تفوق جستن
i should p stay at home بهتر است در خانه بمانم
amend بهتر کردن بهبودی یافتن
to get back on one's feet وضعیت خود را بهتر کردن
i know you better than he من شما را بهتر میشناسم تااو
it peels better بهتر پوست ان کنده میشود
amending بهتر کردن بهبودی یافتن
amended بهتر کردن بهبودی یافتن
ameliorates بهتر شدن بهبودی یافتن
rounding ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
ameliorating بهتر شدن بهبودی یافتن
This photo does not do you justice. خودتان از عکستان بهتر هستید
Do you have anything better? آیا چیزی بهتر دارید؟
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
hardening and temper بهتر کردن تشویه ی فولاد
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> همدلى از همزبانى بهتر است .
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
think better of <idiom> رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
Better do it than wish it done. <proverb> شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
follow up <idiom> بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
soil improvement بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
adjustment تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Do you have a room with a better view? آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
Are you feeling any better? آیا حال شما کمی بهتر است؟
He is the best physician as physicians go. نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
Better late than never. <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Better late than never! <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
You're improving. <idiom> دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره]
go-getter <idiom> شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
sight window بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
adjusting تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
lags زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lag زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
rivals حریف
rivalling حریف
rivalled حریف
rivaled حریف
rivaling حریف
rival حریف
opponent حریف
d. cut d. حریف
opponents حریف
match حریف
foe حریف
adversary حریف
challengers حریف
adversaries حریف
challenger حریف
foes حریف
adversarial حریف
competitor حریف
competitors حریف
matches حریف
round robin (tournament or contest) <idiom> بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
jack of all trades همه فن حریف
targetted سینه حریف
targetting سینه حریف
copings حریف شدن
copes حریف شدن
coped حریف شدن
he was too much for me من حریف او نبودم
shadows چسبیدن به حریف
ended زمین حریف
shadowing چسبیدن به حریف
jacks of all trades همه فن حریف
ends زمین حریف
cope حریف شدن
targets سینه حریف
targeting سینه حریف
downfield زمین حریف
shadowed چسبیدن به حریف
victims حریف ضعیف
shadow چسبیدن به حریف
deliver a series of blows بمباران حریف
end زمین حریف
charge حمله به حریف
adversaries حریف کشتی
adversary حریف کشتی
head butt با سر به حریف زدن
victim حریف ضعیف
target سینه حریف
opponent حریف طرف
targeted سینه حریف
i cannot manage him حریف او نمیشوم
opponents حریف طرف
drop جاگذاشتن حریف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com