English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
Other Matches
look off فریب دادن مدافع با نگاه به سمت مخالف پیش از پرتاب توپ
slant بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slanted بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slants بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
quick opener بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
empowers اختیار دادن وکالت دادن
empowering اختیار دادن وکالت دادن
empower اختیار دادن وکالت دادن
empowered اختیار دادن وکالت دادن
authorise اختیار دادن
empowered اختیار دادن
empower اختیار دادن
empowering اختیار دادن
enabled اختیار دادن
empowers اختیار دادن
enable اختیار دادن
enables اختیار دادن
enabling اختیار دادن
To authorize someone. به کسی اختیار دادن
delegation of authority دادن اختیار انجام عمل
accredits معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting معتبر ساختن اختیار دادن
accredit معتبر ساختن اختیار دادن
authorizing اختیار دادن تصویب کردن
authorizes اختیار دادن تصویب کردن
authorize اختیار دادن تصویب کردن
authorising اختیار دادن تصویب کردن
authorises اختیار دادن تصویب کردن
curl پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
triple threat بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
curled پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curls پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
to empower somebody to do something اختیار دادن به کسی برای کاری
to delegate one's authority to somebody به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
skate بازی تهاجمی
skated بازی تهاجمی
skates بازی تهاجمی
scrappier بازی تهاجمی سریع
scrappiest بازی تهاجمی سریع
scrappy بازی تهاجمی سریع
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
end run بازی تهاجمی با دور زدن دفاع
delivers تحویل دادن پرتاب بمب یا گلوله
deliver تحویل دادن پرتاب بمب یا گلوله
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
deliveries نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
delivery نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
foot sweep پرتاب مهاجم از طرف مدافع با گرفتن یقه و استفاده از پا
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
statue of liberty play بازی تهاجمی از بازیگر گوش که با بلندکردن دست خودحریف را گول می زند
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
performs بازی کردن نمایش دادن
performed بازی کردن نمایش دادن
perform بازی کردن نمایش دادن
to deal کارت دادن [ورق بازی]
to deal out [card game] کارت دادن [ورق بازی]
act بازی کردن نمایش دادن
acted بازی کردن نمایش دادن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
par in پایان دادن بازی گلف با کسب امتیاز استاندارد در بخشهای باقیمانده
fouler فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
quoits بازی پرتاب حلقه
hoopla بازی پرتاب حلقه
horseshoes بازی پرتاب نعل
horseshoe pitching بازی پرتاب نعل
hoop-la بازی پرتاب حلقه
hoop-las بازی پرتاب حلقه
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
skittles بازی شبیه به بولینگ درانگلستان بین 2 نفر یا 2تیم تا 5 نفره با پرتاب گوی یا دیسک به 9 میله
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
to set forth شرح دادن بیرون دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
promote ترفیع دادن ترویج دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
house منزل دادن پناه دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
housed منزل دادن پناه دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
illustrate شرح دادن نشان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
expands توسعه دادن بسط دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com