Total search result: 60 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
interpellation |
باز خواست |
|
|
Search result with all words |
|
demand |
خواست |
demanded |
خواست |
demands |
خواست |
suit |
خواست دادن تعقیب کردن |
suited |
خواست دادن تعقیب کردن |
suits |
خواست دادن تعقیب کردن |
background |
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده |
backgrounds |
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده |
want |
خواست |
wanted |
خواست |
disposition |
خواست |
signal |
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه |
signaled |
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه |
signalled |
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه |
voluntary |
داوطلبانه به خواست |
wish |
خواست |
wished |
خواست |
wishes |
خواست |
subpoena |
خواست برگ |
subpoenaed |
خواست برگ |
subpoenaing |
خواست برگ |
subpoenas |
خواست برگ |
will |
خواست |
willed |
خواست |
wills |
خواست |
summons |
خواست برگ احضارنامه |
summonsed |
خواست برگ احضارنامه |
summonses |
خواست برگ احضارنامه |
summonsing |
خواست برگ احضارنامه |
plebiscite |
مردم خواست رای قاطبه مردم |
plebiscites |
مردم خواست رای قاطبه مردم |
volition |
خواست |
arraign |
با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن |
best fit |
1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده |
bill of indicment |
کیفر خواست |
bill of indictment |
کیفر خواست |
constructive trust |
منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد |
desideratum |
خواست |
he wished to be private |
می خواست در خلوت باشد |
his appeal met no response |
پاسخی پدر خواست که اوترسید |
impetration |
در خواست التماس |
in an a to escape he |
چون خواست بگریزد |
on demand |
به در خواست به مجرد تقاضا |
peine for et dure |
مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی |
the precatory form |
صیغه تمنی یا در خواست |
to makes suit |
در خواست کردن |
to pray permission |
در خواست اجازه کردن |
to serve a subpoena on |
با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای |
to serve with a summons |
با خواست برگ خواندن |
traverse of an indictment |
رد کفیر خواست |
tantalizing |
خواست انگیز |
tantalizingly |
خواست انگیز |
He asked permission to come in. |
اجازه خواست بیاید تو |
This is the very thing I wanted. |
این همان چیزی است که دلم می خواست |
She had the never to ask for cash . |
اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست |
address for service of a summons [address where a summons may be served] |
آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق] |
demand [of] |
درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از] |
Sara always wanted a puppy. |
سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست. |
of one's own volition |
از روی خواست خود |
Partial phrase not found. |