English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
English Persian
twiddle باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
twiddled باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
twiddles باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
twiddling باساعت مچی وغیره بازی کردن وررفتن
Other Matches
clocks سنجیدن باساعت
clock سنجیدن باساعت
scamp وررفتن
scamps وررفتن
toy وررفتن
toys وررفتن
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
stow away مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
To turn off the lights. (T. V. ,radio). چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
To turn on the light(radio, T. V). چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
taxidermist ویژه گر پر کردن پوست حیوانات باکاه وغیره
to listen with rapt attention با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
swabs پنبه برای پاک کردن زخم وگوش وغیره
swab پنبه برای پاک کردن زخم وگوش وغیره
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
lotions محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
lotion محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
tunes میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tune میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
shingle توفال چوبی یاسیمانی وغیره توفال کوبی کردن
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
play-act بازی کردن
plays رل بازی کردن
headwork با سر بازی کردن
play-acting بازی کردن
play-acted بازی کردن
play-acts بازی کردن
actuble بازی کردن
moves بازی کردن
miscast بد بازی کردن
move بازی کردن
twiddle بازی کردن
rink یخ بازی کردن
gallant زن بازی کردن
rinks یخ بازی کردن
twiddled بازی کردن
twiddles بازی کردن
twiddling بازی کردن
playact رل بازی کردن
moved بازی کردن
playing بازی کردن
played رل بازی کردن
playing رل بازی کردن
toy بازی کردن
bump بازی کردن
play رل بازی کردن
played بازی کردن
plays بازی کردن
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
toys بازی کردن
play بازی کردن
foxing روباه بازی کردن تزویر کردن
fox روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes روباه بازی کردن تزویر کردن
cards ورق بازی کردن
fornicates : فاحشه بازی کردن
playact در تاتر بازی کردن
card ورق بازی کردن
bowl باتوپ بازی کردن
bowls باتوپ بازی کردن
fence شمشیر بازی کردن
to play for love سر هیچ بازی کردن
skates اسکیت بازی کردن
fornicating : فاحشه بازی کردن
shinney شینی بازی کردن
skated اسکیت بازی کردن
shinny شینی بازی کردن
yo-yos یویو بازی کردن
yo-yo یویو بازی کردن
showboat نمایشی بازی کردن
playing تفریح بازی کردن
fences شمشیر بازی کردن
kite سفته بازی کردن
mountebank حقه بازی کردن
to play soccer فوتبال بازی کردن
to play football فوتبال بازی کردن
piddle باخوراک بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
to make love عشق بازی کردن
plays تفریح بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
gamble سفته بازی کردن
gambled سفته بازی کردن
piddled باخوراک بازی کردن
mountebanks حقه بازی کردن
play out تا اخر بازی کردن
kites سفته بازی کردن
play fair مردانه بازی کردن
fornicated : فاحشه بازی کردن
To play cards . ورق بازی کردن
to play at chess شطرنج بازی کردن
spar مشت بازی کردن
to play ball توپ بازی کردن
fornicate : فاحشه بازی کردن
sparred مشت بازی کردن
spars مشت بازی کردن
to play marbles مهره بازی کردن
piddles باخوراک بازی کردن
gambles سفته بازی کردن
equivocate زبان بازی کردن
drabbest جنده بازی کردن
equivocated زبان بازی کردن
drabber جنده بازی کردن
equivocates زبان بازی کردن
equivocating زبان بازی کردن
prevaricate زبان بازی کردن
prevaricated زبان بازی کردن
prevaricates زبان بازی کردن
tricked حقه بازی کردن
war game بازی جنگ کردن
skis اسکی بازی کردن
skate اسکیت بازی کردن
misplay ناشیانه بازی کردن
left-handed با دست چپ بازی کردن
court عشق بازی کردن
thimblerig شعبده بازی کردن
flimflam حقه بازی کردن
criminal court عشق بازی کردن
favouritism پارتی بازی کردن
to fly a kite سفته بازی کردن
palter زبان بازی کردن
drab جنده بازی کردن
to bill and coo بوسه بازی کردن
spoof حقه بازی کردن
to look oneself again پشم بازی کردن
played تفریح بازی کردن
taw تیله بازی کردن
tricking حقه بازی کردن
spoofs حقه بازی کردن
play تفریح بازی کردن
ski اسکی بازی کردن
trick حقه بازی کردن
prevaricating زبان بازی کردن
to skip rope بند بازی کردن
start up <idiom> بازی را شروع کردن
skied اسکی بازی کردن
performs بازی کردن نمایش دادن
see-sawed الا کلنگ بازی کردن
see-saws الا کلنگ بازی کردن
see-sawing الا کلنگ بازی کردن
sported نمایش تفریحی بازی کردن
to pay at addor even بازی طاق یا جفت کردن
see-saw الا کلنگ بازی کردن
sport نمایش تفریحی بازی کردن
To play (trifle) with someones feeling. با احساسات کسی بازی کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
speculating احتکارکردن سفته بازی کردن
romp با جیغ وداد بازی کردن
sports نمایش تفریحی بازی کردن
To spend recklessly ( prodigally ) . گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
to play for love تفریحی یا عشقی بازی کردن
to play at d. تخته نرد بازی کردن
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
romped با جیغ وداد بازی کردن
romping با جیغ وداد بازی کردن
to play computer games بازی های کامپیوتری کردن
to play square راست وحسینی بازی کردن
romps با جیغ وداد بازی کردن
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
play cat and mouse with someone <idiom> موش و گربه بازی کردن
footle لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
warm up <idiom> گرم کردن (برای بازی)
fowling روبه بازی یادوروئی کردن
speculated احتکارکردن سفته بازی کردن
speculate احتکارکردن سفته بازی کردن
teeter الله کلنگ بازی کردن
teetered الله کلنگ بازی کردن
teeters الله کلنگ بازی کردن
act بازی کردن نمایش دادن
wenches فاحشه دختر بازی کردن
wench فاحشه دختر بازی کردن
acted بازی کردن نمایش دادن
warm up دست گرمی بازی کردن
to spar at each other باهم مشت بازی کردن
sewsaw الله کلنگ بازی کردن
speculates احتکارکردن سفته بازی کردن
teetering الله کلنگ بازی کردن
philander زن بازی کردن دنبال زن افتادن
carpetbag سیاست بازی ودغلکاری کردن
performed بازی کردن نمایش دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com