Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
English
Persian
hulk
باسنگینی ورخوت حرکت کردن
hulks
باسنگینی ورخوت حرکت کردن
Other Matches
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sailed
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
loiters
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
waggling
حرکت کردن
sailings
حرکت کردن
departures
حرکت کردن
departure
حرکت کردن
skew
کج حرکت کردن
skewing
کج حرکت کردن
skews
کج حرکت کردن
sail
حرکت کردن
to bear oneself
حرکت کردن
sailed
حرکت کردن
whir
حرکت کردن
waggles
حرکت کردن
moved
حرکت کردن
have way on
حرکت کردن
to weigh anchor
حرکت کردن
waggled
حرکت کردن
moves
حرکت کردن
waggle
حرکت کردن
inch
حرکت کردن
get under way
حرکت کردن
move
حرکت کردن
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
infile
به ستون دو حرکت کردن
ranges
سیر و حرکت کردن
zigzag
حرکت زیگزاگی کردن
zigzagged
حرکت زیگزاگی کردن
ranged
سیر و حرکت کردن
streak
بسرعت حرکت کردن
lug
سنگین حرکت کردن
crawfish
به پشت حرکت کردن
streaks
بسرعت حرکت کردن
streaking
بسرعت حرکت کردن
range
سیر و حرکت کردن
lugged
سنگین حرکت کردن
crab
به پهلو حرکت کردن
spiral
بطورمارپیچ حرکت کردن
to move on
واداربه حرکت کردن
spiraled
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralled
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralling
بطورمارپیچ حرکت کردن
spanked
با سرعت حرکت کردن
spiraling
بطورمارپیچ حرکت کردن
spank
با سرعت حرکت کردن
spirals
بطورمارپیچ حرکت کردن
sailed
با نازوعشوه حرکت کردن
zigzagging
حرکت زیگزاگی کردن
to bolt
ناگهانی حرکت کردن
zigzags
حرکت زیگزاگی کردن
spanks
با سرعت حرکت کردن
crabs
به پهلو حرکت کردن
whirry
بعجله حرکت کردن
streaked
بسرعت حرکت کردن
submarine
زیردریا حرکت کردن
underway
در حال حرکت کردن
darting
بسرعت حرکت کردن
sail
با نازوعشوه حرکت کردن
trances
باچالاکی حرکت کردن
trance
باچالاکی حرکت کردن
submarines
زیردریا حرکت کردن
sailings
با نازوعشوه حرکت کردن
sneaks
دزدکی حرکت ه کردن
sneaked
دزدکی حرکت ه کردن
lazy
باکندی حرکت کردن
sneak
دزدکی حرکت ه کردن
pule
باصدا حرکت کردن
skeet
باسرعت حرکت کردن
larrup
سنگین حرکت کردن
jink
بسرعت حرکت کردن
lugging
سنگین حرکت کردن
make leeway
حرکت پهلویی کردن
laziest
باکندی حرکت کردن
trail
بدنبال حرکت کردن
lazier
باکندی حرکت کردن
darted
بسرعت حرکت کردن
trailed
بدنبال حرکت کردن
to tail to the tide
باجزرومد حرکت کردن
lugs
سنگین حرکت کردن
dart
بسرعت حرکت کردن
to make an early start
زود حرکت کردن
trails
بدنبال حرکت کردن
trailing
بدنبال حرکت کردن
to tailgate the motorist in front
سر به دم حرکت کردن
[اصطلاح روزمره]
troupe
بصورت دسته حرکت کردن
to outgo
حرکت کردن
[به مقصدی]
[کشتی]
skulks
گروه دزدکی حرکت کردن
draw away
جلوتر از دیگران حرکت کردن
troupes
بصورت دسته حرکت کردن
leapfrog
باجست وخیز حرکت کردن
maneuver
حرکت دادن یاحرکت کردن
jibed
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
skulked
گروه دزدکی حرکت کردن
maneuver
حرکت جنگی مانور کردن
skulking
گروه دزدکی حرکت کردن
leapfrogs
باجست وخیز حرکت کردن
choking
مسدود کردن از حرکت بازداشتن
leapfrogging
باجست وخیز حرکت کردن
skulk
گروه دزدکی حرکت کردن
jibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
leapfrogged
باجست وخیز حرکت کردن
jibing
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
starboard
بطرف راست حرکت کردن
zooms
با صدای وزوز حرکت کردن
belts
باشدت حرکت یا عمل کردن
proceed
رهسپار شدن حرکت کردن
belted
باشدت حرکت یا عمل کردن
belt
باشدت حرکت یا عمل کردن
skips
رقص کنان حرکت کردن
skipped
رقص کنان حرکت کردن
zoom
با صدای وزوز حرکت کردن
skip
رقص کنان حرکت کردن
freewheels
با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheeled
با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheel
با ازادی حرکت وجنبش کردن
jibe
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
sway away
رد کردن ضربه با حرکت بدن
to bolt
با سرعت زیاد حرکت کردن
whish
باصدای هیس حرکت کردن
gibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
ripple
بطور موجی حرکت کردن
rippled
بطور موجی حرکت کردن
ripples
بطور موجی حرکت کردن
rippling
بطور موجی حرکت کردن
proceeded
رهسپار شدن حرکت کردن
zoomed
با صدای وزوز حرکت کردن
lob
با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
wriggle
حرکت کرم وار کردن
wriggled
حرکت کرم وار کردن
wriggles
حرکت کرم وار کردن
wriggling
حرکت کرم وار کردن
move
حرکت کردن تکان خوردن
shuffling
این سو وان سو حرکت کردن
criss-cross
بهطور متقاطع حرکت کردن
shuffles
این سو وان سو حرکت کردن
moved
حرکت کردن تکان خوردن
paddles
با باله شنا حرکت کردن
paddled
با باله شنا حرکت کردن
change down
به دنده سنگین حرکت کردن
shuffle
این سو وان سو حرکت کردن
to fall down the river
باجریان رودخانه حرکت کردن
lobbed
با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobbing
با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobs
با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
galvanize
تحریک کردن به حرکت واداشتن
criss-crossing
بهطور متقاطع حرکت کردن
accosts
در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting
در امتداد چیزی حرکت کردن
accosted
در امتداد چیزی حرکت کردن
criss-crosses
بهطور متقاطع حرکت کردن
accost
در امتداد چیزی حرکت کردن
cannonball
سریع السیر حرکت کردن
criss-crossed
بهطور متقاطع حرکت کردن
ambulate
حرکت کردن درحرکت بودن
fudging
فریفتن اهسته حرکت کردن
paddling
با باله شنا حرکت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com