English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
to wash offŠout or away باشستش بردن یاپاک کردن
Other Matches
steel wool براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
zap حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapped حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
seed wool پنبه خام یاپاک نکرده
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
take off بردن کم کردن
take لمس کردن بردن
conduct هدایت کردن بردن
infers استنباط کردن پی بردن به
takes لمس کردن بردن
conducting هدایت کردن بردن
conducts هدایت کردن بردن
infer استنباط کردن پی بردن به
conducted هدایت کردن بردن
inferred استنباط کردن پی بردن به
inferring استنباط کردن پی بردن به
imbibed تحلیل بردن فرو بردن
imbibing تحلیل بردن فرو بردن
imbibe تحلیل بردن فرو بردن
imbibes تحلیل بردن فرو بردن
to push out پیش بردن جلو بردن
pt down منسوخ کردن از بین بردن
elate بالا بردن محفوظ کردن
encouraged تقویت کردن پیش بردن
swooped چپاول کردن از بین بردن
abolishing ازمیان بردن منسوخ کردن
swoops چپاول کردن از بین بردن
encourages تقویت کردن پیش بردن
encourage تقویت کردن پیش بردن
make for کمک کردن پیش بردن
swoop چپاول کردن از بین بردن
abolishes ازمیان بردن منسوخ کردن
swooping چپاول کردن از بین بردن
revelling عیاشی کردن لذت بردن
revels عیاشی کردن لذت بردن
liquidating از بین بردن مایع کردن
extirpate ریشه کن کردن ازبین بردن
aminister تهیه کردن بکار بردن
encouage پیش بردن دلگرم کردن
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
forays تهاجم کردن بیغما بردن
foray تهاجم کردن بیغما بردن
revelled عیاشی کردن لذت بردن
liquidates از بین بردن مایع کردن
profits سود بردن منفعت کردن
reveling عیاشی کردن لذت بردن
profit سود بردن منفعت کردن
reveled عیاشی کردن لذت بردن
revel عیاشی کردن لذت بردن
liquidated از بین بردن مایع کردن
liquidate از بین بردن مایع کردن
profited سود بردن منفعت کردن
masochism لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
squared بتوان دوم بردن مجذور کردن
priori باب پی کردن بردن از علت به معلول
squares بتوان دوم بردن مجذور کردن
unlearnt محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
palaver از راه بدر بردن چاخان کردن
unlearns محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
squaring بتوان دوم بردن مجذور کردن
square بتوان دوم بردن مجذور کردن
shoving با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoved با زور پیش بردن پرتاب کردن
kill تلفات منفجر کردن از بین بردن
unlearn محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
kills تلفات منفجر کردن از بین بردن
transpose به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
shove با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoves با زور پیش بردن پرتاب کردن
submerging دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerges دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged دراب فرو بردن زیر اب کردن
transposes به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
submerge دراب فرو بردن زیر اب کردن
transposing به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
debase مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debasing مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debases مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debased مقام کسی را پایین بردن پست کردن
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
demoratize بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflating پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflate پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to beg [of a dog holding up front paws] التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to sit up and beg التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
synonymize الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
walking ring پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
squelch circuit یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
plundering غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunder غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunders غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
demoralize از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
carriage بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriages بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
plucks عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
applications به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
steal به سرقت بردن یا سرقت کردن
steals به سرقت بردن یا سرقت کردن
antilift device ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
drive بردن
bears : بردن
drives بردن
make away with <idiom> بردن
to get wind of بو بردن از
transported بردن
discovered پی بردن
transports بردن
transporting بردن
bear بردن
bears بردن
port بردن
to go away with بردن
portage بردن
steer بردن
convey بردن
realizing پی بردن
conveyed بردن
conveying بردن
conveys بردن
realizes پی بردن
realized پی بردن
realize پی بردن
steered بردن
hock پی بردن
realised پی بردن
realises پی بردن
realising پی بردن
carried بردن
leads بردن
wins بردن
win بردن
retracts تو بردن
retracting تو بردن
retracted تو بردن
retract تو بردن
transport بردن
sense پی بردن
sensed پی بردن
senses پی بردن
lead بردن
carries بردن
carry بردن
carrying بردن
to bear away بردن
show to the door تا دم در بردن
steers بردن
carry away از جا در بردن
bear : بردن
to have it بردن
trace پی بردن به
to pull off بردن
snatching بردن
find out پی بردن
takes بردن
discovers پی بردن
to smell a rat بو بردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com