English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
sound off باصدای بلند صحبت کردن
Other Matches
harangued باصدای بلند نطق کردن
harangues باصدای بلند نطق کردن
haranguing باصدای بلند نطق کردن
harangue باصدای بلند نطق کردن
ululate باصدای بلند ناله وزاری کردن
touts بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
highest باصدای بلند
loudest باصدای بلند
high باصدای بلند
louder باصدای بلند
highs باصدای بلند
aloud باصدای بلند
loud باصدای بلند
dirdum توبیخ باصدای بلند
to laugh boisterously باصدای بلند خندیدن
declamatory مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
slammed صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
slamming صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
slams صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
slam صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
thunder اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
thundered اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
thunders اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
whish باصدای هیس حرکت کردن
gaff باصدای بلندخندیدن قلابدار کردن
tolling طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
toll طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
talks صحبت کردن
talked صحبت کردن
talk صحبت کردن
speak صحبت کردن
to talk [to] صحبت کردن [با]
speaks صحبت کردن
confabulate صحبت کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
to switch on طرف صحبت کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
clackvalve دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
blather حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
to talk insistently to somebody با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
beat around the bush <idiom> غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
converse : صحبت کردن محاوره کردن
conversed : صحبت کردن محاوره کردن
conversing : صحبت کردن محاوره کردن
converses : صحبت کردن محاوره کردن
dirndl نوعی دامن بلند با کمر بلند
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
swish باصدای فش فش زدن
plops باصدای تلپ
plopped باصدای تلپ
boisterously باصدای زیاد
swishes باصدای فش فش زدن
swishing باصدای فش فش زدن
plunk باصدای تلپ
plopping باصدای تلپ
audibly باصدای رسا
plop باصدای تلپ
swished باصدای فش فش زدن
flip flop باصدای چلپ چلوپ
hoisted بلند کردن
heave بلند کردن
elevate بلند کردن
hoists بلند کردن
heightening بلند کردن
heightened بلند کردن
upraise بلند کردن
heighten بلند کردن
hoist بلند کردن
to throw up بلند کردن
erect بلند کردن
heightens بلند کردن
heaved بلند کردن
to kick up با پا بلند کردن
elevating بلند کردن
walk off with بلند کردن
heist بلند کردن
throw up بلند کردن
exalt بلند کردن
lifts بلند کردن
lift بلند کردن
lifting بلند کردن
lifted بلند کردن
exalting بلند کردن
elevates بلند کردن
erected بلند کردن
erects بلند کردن
heists بلند کردن
erecting بلند کردن
exalts بلند کردن
rasped باصدای سوهان گوش راازردن
high تند زیاد باصدای زیر
rasping باصدای سوهان گوش راازردن
whiff باصدای پف حرکت دادن وزیدن
rasp باصدای سوهان گوش راازردن
rasps باصدای سوهان گوش راازردن
highest تند زیاد باصدای زیر
highs تند زیاد باصدای زیر
soared بلند پروازی کردن
crane وسیله بلند کردن
craning وسیله بلند کردن
hoists وسیله بلند کردن
hoist وسیله بلند کردن
hoisted وسیله بلند کردن
soar بلند پروازی کردن
steals بلند کردن چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com