English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (8 milliseconds)
English Persian
crush باصدا شکستن
crushed باصدا شکستن
crushes باصدا شکستن
Other Matches
force درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
snicker باصدا خندیدن
snickered باصدا خندیدن
snickers باصدا خندیدن
snickering باصدا خندیدن
pip شکستن شکستن وبازشدن
pipped شکستن شکستن وبازشدن
pipping شکستن شکستن وبازشدن
pips شکستن شکستن وبازشدن
vocalical مربوط به حرف باصدا
vocalic مربوط به حرف باصدا
slurping باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
slurp باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
slurped باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
slurps باصدا خوردن یا اشامیدن هش هش
pule باصدا حرکت کردن
smacks چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smack چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacked چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
pops باصدا ترکیدن برهن گذاردن
popped باصدا ترکیدن برهن گذاردن
pop باصدا ترکیدن برهن گذاردن
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
crushes شکستن
fly asunder شکستن
crushed شکستن
disruption شکستن
disruptions شکستن
disobey شکستن
pierce شکستن
pierces شکستن
hewn شکستن
disobeys شکستن
crush شکستن
disobeying شکستن
disobeyed شکستن
dishallow شکستن
infraction شکستن
split up شکستن
cracking شکستن
to break a شکستن
to break apart شکستن
to break open شکستن
deflects شکستن
deflecting شکستن
deflected شکستن
to break rank صف شکستن
deflect شکستن
to break to pieces شکستن
to fly asunder شکستن
to hew asunder شکستن
To break ranks. صف را شکستن
infract شکستن
break شکستن
fraction شکستن
fractions شکستن
fractured شکستن
chop شکستن
nick شکستن
nicked شکستن
nicking شکستن
fracture شکستن
nicks شکستن
breaks شکستن
chopped شکستن
to fall apart در هم شکستن
fractures شکستن
fracturing شکستن
crashes درهم شکستن
deblock شکستن کنده
crashed درهم شکستن
crash درهم شکستن
brittle fracture شکستن از تردی
housebreak حرز را شکستن
abjures سوگند شکستن
abjured سوگند شکستن
abjure سوگند شکستن
0To break thru a blockade ( siege ) . محاصره را شکستن
break down درهم شکستن
to break one's promise شکستن عهدوقول
abjuring سوگند شکستن
crashingly درهم شکستن
crashing درهم شکستن
refract بر گرداندن شکستن
refracted بر گرداندن شکستن
refracting بر گرداندن شکستن
unseal مهرچیزی را شکستن
refracts بر گرداندن شکستن
beat a record حد نصاب را شکستن
break شکستن موج
fractures شکستن شکافتن
slashes قیمت را شکستن
overwhelms درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
overwhelm درهم شکستن
fracturing شکستن شکافتن
cleave شکستن ورامدن
cleaved شکستن ورامدن
cleaves شکستن ورامدن
to bruise somebody دل کسی را شکستن
vanquishing درهم شکستن
vanquishes درهم شکستن
vanquished درهم شکستن
vanquish درهم شکستن
fractured شکستن شکافتن
to break one's leg شکستن ساق پا
fracture شکستن شکافتن
breaks شکستن موج
perjure عهد شکستن
perjures عهد شکستن
perjuring عهد شکستن
slash قیمت را شکستن
scrunching درهم شکستن
slashed قیمت را شکستن
scrunches درهم شکستن
scrunched درهم شکستن
scrunch درهم شکستن
to crack an egg تخمی را شکستن
knap ضربه زدن شکستن
To break a promise. عهد وقولی را شکستن
To feel on top of the world. با دم خود گردو شکستن
His failure was a bitter experience. شکستن تجربه تلخی شد
to break in شاخ شکستن سوغان
to bruise somebody قلب کسی را شکستن
smash خرد کردن شکستن
violates شکستن نقض کردن
smashes خرد کردن شکستن
smite خرد کردن شکستن
smiting خرد کردن شکستن
fission شکستن هسته اتمی
stave شکستن ریزش کردن
elision باقوه مکانیکی شکستن
shatters داغان کردن شکستن
smites خرد کردن شکستن
violated شکستن نقض کردن
violate شکستن نقض کردن
fissionable قابل شکستن وتقسیم
edman degradation technique شکستن به روش ادمن
shatter داغان کردن شکستن
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
ages شکستن جسم با فشارهای مکرر
To bite the hand that feeds one . نمک راخوردن ونمکدان شکستن
shard شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
To break down the enemys resistance. مقاومت دشمن رادرهم شکستن
shards شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
age شکستن جسم با فشارهای مکرر
to collapse درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
fissional وابسته به شکستن هسته اتم
section out شکستن موج بطور ناهموار
shiwari شکستن اجسام سخت درکاراته
smash شکست دادن درهم شکستن
smashes شکست دادن درهم شکستن
multilation شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
squish صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
battering ram میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
break-ins حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
battering rams میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . کمر غول راخم کردن ( شکستن )
break-in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
snaps شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapping شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackles صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snap شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackled صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snapped شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
lay waste <idiom> خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
untimate load بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
parse شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
pagination روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
parses شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parsed شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
creptation تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
linear روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
cracking وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
cracking شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
get the axe ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
sonic boom انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
sonic booms انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com