English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (35 milliseconds)
English Persian
internalised باطنی ساختن داخلی کردن
internalises باطنی ساختن داخلی کردن
internalising باطنی ساختن داخلی کردن
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing باطنی ساختن داخلی کردن
Other Matches
inward داخلی باطنی
internalization درونی یا باطنی کردن
dumping صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
incretion ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
pectoral باطنی
ben باطنی
pectorals باطنی
inmost باطنی
intrinsic باطنی
internal باطنی
interior باطنی
interiors باطنی
inward light نور باطنی
internal conversion تبدیل باطنی
inner روحی باطنی
psychological make up تصور باطنی
internal باطنی ناشی ازدرون
propensity میل باطنی رغبت
article of faith اعتقاد و عقیده باطنی
propensities میل باطنی رغبت
subjectively بطور ذهنی یا باطنی
ideology مبحث افکار وارزوهای باطنی
idealogy مبحث افکار وارزوهای باطنی
ideologies مبحث افکار وارزوهای باطنی
squawked مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal defense پدافند داخلی پایداری داخلی
internal structure ساختمان داخلی سازه داخلی
squawk مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawks مخابره داخلی ارتباط داخلی
internalization of costs داخلی کردن هزینه ها
internal sort جور کردن داخلی
inverse chill سرد کردن داخلی
intergrade طبقه بندی داخلی کردن
integrade [طبقه بندی داخلی کردن]
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
inhibiting اغشتن سطوح داخلی دستگاه یاماشین با ماده ضدخوردگی قبل از انبار کردن ان
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
sifting روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
ambivert شخصی که نه زیاد بعالم باطنی توجه دارد نه بعالم خارجی
make درست کردن ساختن اماده کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody. با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
gets مجاب کردن ساختن
work up ترکیب کردن ساختن
getting مجاب کردن ساختن
to lay it on thick نصب کردن ساختن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
get مجاب کردن ساختن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
fraternising برادری کردن متفق ساختن
serialising نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternises برادری کردن متفق ساختن
incapacitate ناتوان ساختن محجور کردن
fraternised برادری کردن متفق ساختن
destroying ویران کردن نابود ساختن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
fraternized برادری کردن متفق ساختن
fraternize برادری کردن متفق ساختن
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
serializes نوبتی کردن پیاپی ساختن
destroy ویران کردن نابود ساختن
fraternizes برادری کردن متفق ساختن
fraternizing برادری کردن متفق ساختن
preparing مهیا ساختن مجهز کردن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
serialised نوبتی کردن پیاپی ساختن
surprize متعجب ساختن غافلگیر کردن
serialises نوبتی کردن پیاپی ساختن
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
serialize نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing نوبتی کردن پیاپی ساختن
improvise انا ساختن تعبیه کردن
detecting کشف کردن نمایان ساختن
localising محلی کردن موضعی ساختن
perpetuated دائمی کردن جاودانی ساختن
prepare مهیا ساختن مجهز کردن
reproducing چاپ کردن دوباره ساختن
reproduces چاپ کردن دوباره ساختن
destroys ویران کردن نابود ساختن
localize محلی کردن موضعی ساختن
detected کشف کردن نمایان ساختن
tumify اماس کردن متورم ساختن
localises محلی کردن موضعی ساختن
localizes محلی کردن موضعی ساختن
reproduced چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce چاپ کردن دوباره ساختن
fructify برومند کردن بارور ساختن
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
perpetuating دائمی کردن جاودانی ساختن
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
obliges وادار کردن مرهون ساختن
obliged وادار کردن مرهون ساختن
oblige وادار کردن مرهون ساختن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
please خشنود ساختن کیف کردن
spellbind مجذوب کردن مفتون ساختن
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
subduing مقهور ساختن رام کردن
prepares مهیا ساختن مجهز کردن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
perpetuates دائمی کردن جاودانی ساختن
detects کشف کردن نمایان ساختن
serialized نوبتی کردن پیاپی ساختن
subdues مقهور ساختن رام کردن
perpetuate دائمی کردن جاودانی ساختن
inculcate جایگیر ساختن تلقین کردن
pleases خشنود ساختن کیف کردن
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
attracted جذب کردن مجذوب ساختن
attracting جذب کردن مجذوب ساختن
attracts جذب کردن مجذوب ساختن
surprises متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise متعجب ساختن غافلگیر کردن
agonise معذب ساختن متاثر کردن
inculcated جایگیر ساختن تلقین کردن
frank باطل کردن مصون ساختن
franked باطل کردن مصون ساختن
subdue مقهور ساختن رام کردن
incapacitating ناتوان ساختن محجور کردن
illuminate درخشان ساختن زرنما کردن
detect کشف کردن نمایان ساختن
discompose مضطرب ساختن پریشان کردن
inculcating جایگیر ساختن تلقین کردن
prey دستخوش ساختن طعمه کردن
illuminates درخشان ساختن زرنما کردن
illuminating درخشان ساختن زرنما کردن
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
retards کند ساختن معوق کردن
to cotton with each other باهم ساختن یارفاقت کردن
inculcates جایگیر ساختن تلقین کردن
retarding کند ساختن معوق کردن
to cotton together باهم ساختن یارفاقت کردن
incapacitates ناتوان ساختن محجور کردن
retard کند ساختن معوق کردن
incapacitated ناتوان ساختن محجور کردن
attract جذب کردن مجذوب ساختن
admired متحیر کردن متعجب ساختن
franker باطل کردن مصون ساختن
pt down هرز اب ساختن منکوب کردن
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
tepefy ولرم کردن ملول ساختن
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
assimilates هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
lanes کوچه ساختن منشعب کردن
lane کوچه ساختن منشعب کردن
entombs دفن کردن مقبره ساختن
entombing دفن کردن مقبره ساختن
entombed دفن کردن مقبره ساختن
entomb دفن کردن مقبره ساختن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
improvises انا ساختن تعبیه کردن
improvising انا ساختن تعبیه کردن
assimilated هم جنس کردن شبیه ساختن
to bear with a person باکسی ساختن یاسازش کردن
admires متحیر کردن متعجب ساختن
frankest باطل کردن مصون ساختن
franking باطل کردن مصون ساختن
franks باطل کردن مصون ساختن
assimilate هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
emboss مزین کردن پرجلوه ساختن
provide میسر ساختن تامین کردن
provides میسر ساختن تامین کردن
locates مستقر ساختن مکان یابی کردن
enables قادر ساختن وسیله فراهم کردن
cark بار کردن غمگین ساختن یاشدن
illume منور کردن روشن فکر ساختن
engraves گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
enabling قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled قادر ساختن وسیله فراهم کردن
locate مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
engraved گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engrave گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
located مستقر ساختن مکان یابی کردن
recess موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
recesses موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
mirrors دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirror دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
freeze ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
mirrored دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
freezes ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
by pass بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com