English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
internal باطنی ناشی ازدرون
Other Matches
internal ناشی ازدرون
through out ازدرون وبیرون
it is rotten at the core ازدرون خراب است
ingrowth رشد ازدرون چیزی که درتوی چیزدیگری روییده یا فرورفته باشد
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
interiors باطنی
intrinsic باطنی
interior باطنی
inmost باطنی
pectoral باطنی
ben باطنی
pectorals باطنی
internal باطنی
inward داخلی باطنی
inward light نور باطنی
psychological make up تصور باطنی
internal conversion تبدیل باطنی
inner روحی باطنی
propensities میل باطنی رغبت
article of faith اعتقاد و عقیده باطنی
subjectively بطور ذهنی یا باطنی
internalization درونی یا باطنی کردن
propensity میل باطنی رغبت
internalising باطنی ساختن داخلی کردن
internalised باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
ideology مبحث افکار وارزوهای باطنی
ideologies مبحث افکار وارزوهای باطنی
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing باطنی ساختن داخلی کردن
internalises باطنی ساختن داخلی کردن
idealogy مبحث افکار وارزوهای باطنی
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
ambivert شخصی که نه زیاد بعالم باطنی توجه دارد نه بعالم خارجی
skill less ناشی
emergent ناشی
skilless ناشی
ill ناشی
resultant ناشی
therefrom ناشی از ان
maladroit ناشی
ill- ناشی
resulting ناشی
resulted ناشی
due ناشی از
descended ناشی
amateurish ناشی
dilettanti ناشی
dilettantes ناشی
dilettante ناشی
mala filde ناشی
result ناشی
gauche ناشی کج
ills ناشی
even tual ناشی
muffs ناشی
muffed ناشی
muffing ناشی
muff ناشی
Due to ناشی از
on account of somebody [something] ناشی از
irritative ناشی از تحریک
guttural ناشی از گلو
novice ادم ناشی
issues ناشی شدن
issued ناشی شدن
issue ناشی شدن
novices ادم ناشی
privative ناشی از محرومیت
emanates ناشی شدن
emanate ناشی شدن
awkward age سن خامکار [ناشی]
unfortunate ناشی ازبدبختی
awkwardness ناشی گری
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
toxic ناشی از زهراگینی
jackleg ناشی نادرست
premune ناشی از جلوگیری
awkward بی لطافت ناشی
rhapsodical ناشی از احساسات
variorum ناشی ازچندمنبع
rises ناشی شدن
tisy ناشی از مستی
gremie بی تجربه و ناشی
sequent منتج ناشی
rises ناشی شدن از
rise ناشی شدن
emanating ناشی شدن
hypostatic ناشی از ته نشینی
rise ناشی شدن از
emanated ناشی شدن
due to an accident ناشی از یک حادثه
abnerval ناشی از عصب
negligent ناشی از بی مبالاتی
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
stingy ناشی از خست
unperfect ناشی نابلد
adipic ناشی ازچربی
gaucherie ناشی گری
unskil ناشی بی مهارت
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
ebb current جریان ناشی از افت اب
indiscriminate ناشی از عدم تبعیض
diastrophic ناشی ازتغییرات ارضی
despiteous ناشی ازکینه یالج
transmissions خطای ناشی از اختلال در خط
associative facilitation سهولت ناشی از تداعی
resulting ناشی شدن نتیجه
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
resulted ناشی شدن نتیجه
absorption losses تلفات ناشی از جذب
result ناشی شدن نتیجه
intuitional ناشی از درک مستقیم
inexpertness ناشی گری بی تخصصی
inexpertly ازروی ناشی گری
associative inhibition بازداری ناشی از تداعی
impiteous ناشی از سخت دلی
well-meaning ناشی از قصد خوب
well meaning ناشی از قصد خوب
left handed واقع در سمت چپ ناشی
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
short sighted ناشی از کوته نظری
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
vinculo matrimonii ناشی از علقه زوجیت
wind wave خیز اب ناشی از باد
wind wave موج ناشی از باد
ingenious با هوش ناشی از زیرکی
war risks خطرات ناشی از جنگ
ravening حریص ناشی از حرص
renunciative ناشی از انکار نفس
renunciatory ناشی از انکار نفس
proceeded ناشی شدن از عایدات
proceed ناشی شدن از عایدات
royalistic ناشی از شاه پرستی
rube ادم دهاتی ناشی
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
shear crack ترک ناشی از برش
shear failure گسیختگی ناشی از برش
pot valour دلپری ناشی از مستی
perjurious ناشی از پیمان شکنی
arise رخ دادن ناشی شدن
flowed ناشی شدن فلو
flow ناشی شدن فلو
occupation disease امراض ناشی از کار
shear stress تنش ناشی از برش
well-intentioned ناشی از نیت خوب
come رخ دادن ناشی شدن
comes رخ دادن ناشی شدن
kinetic energy نیروی ناشی ازحرکت
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
flows ناشی شدن فلو
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
toxic psychosis روان پریشی ناشی از سم
arises رخ دادن ناشی شدن
arising رخ دادن ناشی شدن
supply push inflation تورم ناشی از فشار عرضه
forced vibration ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
dispersion error اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
technological unemployment بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
excess demand inflation تورم ناشی از مازاد تقاضا
social increment افزایش ناشی از کار جمعی
demand pull inflation تورم ناشی از فشار تقاضا
faute de mieux همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
deflationary gap لطمه ناشی از رکود اقتصادی
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
somatogenic ناشی از سلولهای جداری وبدنه
idols of the market اوهام ناشی از سخن وامیزش
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
lummox ادم ناشی وخام دست
paganish بیت پرست ناشی ار شرک
property income درامد ناشی از املاک ومستغلات
property income tax مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
wind load سربار ناشی از اثرات باد
well mcaning خوش نیت ناشی از قصدخوب
wage push inflation تورم ناشی از فشار مزد
rental income درامد ناشی از اجاره بها
rounding errors خطاهای ناشی از سرراست کردن
repetitive stress injury اسیب ناشی از فشار تکراری
occupation authority اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
derives ناشی شدن از منتج کردن
greenhorns مبتدی ادم خام یا ناشی
lewd ناشی از هرزگی شهوت پرست
laity مردم غیر روحانی ناشی
bizarre غیر مانوس ناشی از هوس
machines خطای ناشی از خرابی قطعه
catcher بوکسور ناشی کتک خور
awesome حاکی از ترس ناشی از بیم
deriving ناشی شدن از منتج کردن
titular ناشی از لقب رسمی افتخاری
machined خطای ناشی از خرابی قطعه
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com