Total search result: 202 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
With pleasure. |
باعث افتخار من است. |
My pleasure. |
باعث افتخار من است. |
|
|
Other Matches |
|
iam proud to know him |
از شناسایی او افتخار دارم افتخار دارم که او رامیشناسم |
iam p to of knowing him |
از اشنایی او افتخار دارم افتخار دارم که او را می شناسم |
honor |
افتخار |
glory |
افتخار |
gloriation |
افتخار |
glories |
افتخار |
medal of honor |
مدال افتخار |
attribute |
شهرت افتخار |
place of honor |
مکان پر افتخار |
rolls of honour |
لیست افتخار |
roll of honour |
لیست افتخار |
emblem |
نشان افتخار |
attributes |
شهرت افتخار |
emblems |
نشان افتخار |
mense |
نزاکت افتخار |
attributing |
شهرت افتخار |
honorific |
افتخار امیز |
honorifics |
افتخار امیز |
insignia |
نشان افتخار |
honor |
عزت افتخار |
honorable service |
خدمت با افتخار |
insigne |
نشان افتخار |
loaded with honours |
غرق افتخار |
medal of honor |
نشان افتخار |
battle honour |
نشان افتخار |
I'm proud of you. |
من به تو افتخار می کنم. |
I'm proud of you. |
من بهت افتخار میکنم. |
mark of d. |
نشان امتیازیا افتخار |
It is a source lf pride . |
مایه افتخار است |
I'm proud of you. |
من بهت افتخار می کنم. |
honorable service |
خدمت افتخار امیز |
We consider it a great honor to have you here with us tonight. |
این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم. |
head-shrinkers |
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک |
head-shrinker |
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک |
i am p to know him |
بوجود او افتخار می کنم بوجود او سرافراز یا مفتخرم |
author |
باعث |
incentive |
باعث |
causes |
باعث |
incentives |
باعث |
causing |
باعث |
cause |
باعث |
give rise to |
باعث شدن |
vibrative |
باعث ارتعاش |
motive |
محرک باعث |
make |
باعث شدن |
to give birth to |
باعث شدن |
it will give rise to a quarrel |
باعث دعواخواهد شد |
motives |
محرک باعث |
productive of annoyance |
باعث زحمت |
makes |
باعث شدن |
vibratory |
باعث ارتعاش |
author |
باعث شدن |
set off <idiom> |
باعث انفجارشدن |
take its toll <idiom> |
باعث ویرانی |
to give rise to |
باعث شدن |
touch off <idiom> |
باعث انفجارشدن |
put through the wringer <idiom> |
باعث استرسزیاد شدن |
knock oneself out <idiom> |
باعث تلاش فراوان |
to cavse to see |
باعث دیدن شدن |
it provokes laughter |
باعث خنده است |
it occasioned his death |
باعث مرگ اوشد |
step on one's toes <idiom> |
باعث رنجش شدن |
turn one's stomach <idiom> |
باعث حال به هم خوردگی |
occasions |
تصادف باعث شدن |
give rise to <idiom> |
باعث کاری شدن |
occasion |
تصادف باعث شدن |
It is to our credit. |
باعث روسفیدی ماست |
do out of <idiom> |
باعث از دست دادن |
occasioned |
تصادف باعث شدن |
get (someone) down <idiom> |
باعث ناراحتی شدن |
drinking was his ruin |
باعث خرابی اوشد |
occasioning |
تصادف باعث شدن |
occasions |
سبب موقعیت باعث شدن |
make |
باعث شدن وادار یا مجبورکردن |
occasion |
سبب موقعیت باعث شدن |
makes |
باعث شدن وادار یا مجبورکردن |
hemagglutinate |
باعث انعقاد خون شدن |
casus belli |
عمل خصمانه باعث جنگ |
occasioned |
سبب موقعیت باعث شدن |
occasioning |
سبب موقعیت باعث شدن |
allergen |
مادهای که باعث حساسیت میشود |
put on the map <idiom> |
باعث معروف شدن مکانی |
knock the living daylights out of someone <idiom> |
باعث غش کردن کسی شدن |
shut up |
باعث وقفه در تکلم شدن |
throw back |
باعث تاخیر شدن رجعت |
give to understand <idiom> |
باعث فهم کسی شدن |
stir up a hornet's nest <idiom> |
باعث عصبانیت مردم شدن |
step up <idiom> |
باعث سریع شدن چیزی |
give pause to <idiom> |
باعث توقف وفکر شدن |
having |
باعث انجام کاری شدن |
make out <idiom> |
باعث اعتماد،اثبات شخص |
have |
باعث انجام کاری شدن |
swirls |
گشتن باعث چرخش شدن |
swirling |
گشتن باعث چرخش شدن |
swirled |
گشتن باعث چرخش شدن |
swirl |
گشتن باعث چرخش شدن |
get through to <idiom> |
باعث فهمیدن کسی شود |
have the last laugh <idiom> |
باعث احمق بنظر رسیدن شخص |
keep (someone) up <idiom> |
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن |
crack the whip <idiom> |
باعث سخت کارکردن شخصی شدن |
bring the house down <idiom> |
باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان |
business |
که باعث میشود یک تجارت کار باشد |
businesses |
که باعث میشود یک تجارت کار باشد |
q fever |
تب کیو که باعث ذات الریه میشود |
glitches |
هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود |
glitch |
هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود |
pep talk <idiom> |
صحبتی که باعث ایجاد انگیزه درفرد شود |
air one's dirty laundry (linen) in public <idiom> |
مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود |
type ahead |
ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود |
transfer payment |
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود |
hemolyze |
باعث تجزیه گویچه سرخ خون شدن |
to show somebody up [by behaving badly] |
باعث خجالت کسی شدن [با رفتار بد خود] |
avalanche |
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود |
avalanches |
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود |
biases |
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود |
bias |
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود |
definitions |
کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند |
drives |
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن |
drive |
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن |
definition |
کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند |
backspace |
کلیدی که باعث برگشت یک واحد به عقب یا چپ نشانه گر میشود |
series |
4 تماس پی در پی با زمین که باعث گرفتن امتیاز 01 یاردپیشروی میشود |
bounce |
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود |
fused |
رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود |
Absence makes the heart grow fonder. <proverb> |
جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود. |
fuse |
رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود |
hang up <idiom> |
جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود |
fatal error |
خطایی در برنامه یا وسیله که باعث آسیب سیستم میشود |
wrong-foot |
باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن. |
bounced |
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود |
bounces |
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود |
templates |
دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود |
level |
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند |
template |
دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود |
levelled |
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند |
leveled |
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند |
levels |
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند |
in off |
به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود |
hits |
دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود |
leg before |
ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود |
CTR |
انتخاب این سه کلید با هم باعث شروع مجدد کامپیوتر میشود |
ctrl |
انتخاب این سه کلید با هم باعث شروع مجدد کامپیوتر میشود |
delta clock |
مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند |
hitting |
دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود |
dry contact |
اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود |
over voltage protection |
وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد |
actions |
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود |
action |
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود |
yips |
هیجان و نگرانی از فشارروحی مسابقه که باعث بازی غلط میشود |
hit |
دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود |
rung |
[تکه ای افقی که باعث قویتر شدن ساختار سندلی میشود] |
turpis causa |
عوض نامشروع و غیر قانونی که باعث فساد عقد میشود |
backspace |
کدی که باعث یک واحد برگشت نشانه گر در صفحه نمایش میشود |
This law wI'll be a disincentive to foreign investors. |
این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد |
logical |
خطا در طراحی برنامه که باعث جهش یا عملیات نادرست شود |
dead |
کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift |
estopel |
عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار |
In the long run fatty food makes your arteries clog up. |
در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند . |
non breaking space |
حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند |
dead |
دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود |
minimal tree |
درختی که گرههای ترمینالی ان مرتب شده تا باعث عملکردبهینه ان درخت شوند |
bell character |
کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند |
halted |
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود |
memorandums |
ست و استطلاع از طرقی غیراز ارسال این نامه باعث تضییع وقت میشود |
halts |
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود |
halt |
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود |
res inter alios |
debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود |
halt |
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود |
catastrophic error |
مشکلی که باعث ایجاد آسیب در برنامه یا پاک شدن ناگهانی فایل ها میشود |
halted |
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود |
halts |
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود |
plea in abatement |
دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود |
memorandum |
ست و استطلاع از طرقی غیراز ارسال این نامه باعث تضییع وقت میشود |
aggregate |
دستوری در برنامه مدیریت پایگاه داده که باعث شروع یک تابع محاسباتی میشود |
aggregates |
دستوری در برنامه مدیریت پایگاه داده که باعث شروع یک تابع محاسباتی میشود |
autoscore |
در پردازش کلمه دستورالعملی است که باعث میشود تا زیر متن خط کشیده شود |
return |
دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد |
returning |
دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد |
returns |
دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد |
returned |
دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد |
polarized |
ورودی ای که خصوصیتی دارد که باعث میشود فقط به یک طریق وارد سوکت شود |
memoranda |
ست و استطلاع از طرقی غیراز ارسال این نامه باعث تضییع وقت میشود |
scsi |
پیشرفتی که باعث افزایش نرخ ارسال داده نسبت به مشخصات اصلی JCSI میشود |
to open a can of worms <idiom> |
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی] |
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> |
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی] |
dragging |
روشی که باعث میشودتصویر گرافیکی نمایش داده شده با مکان نما حرکت کند |
capitals |
کلیدی روی صفحه کلید که باعث میشود همه حروف بزرگ نوشته شوند |
ACPI |
که باعث میشود سیستم عامل به طور خودکار سخت افزار مناسب را تشخیص دهد |
to stir up a hornet's nest <idiom> |
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی] |
burn out |
گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود |
DoubleSpace |
برنامه نرم افزاری که بخشی از DOS-MS است و باعث فشرده سازی دیسک میشود |
vector |
که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود |
vectors |
که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود |
caps |
کلیدی روی صفحه کلید که باعث میشود همه حروف بزرگ نوشته شوند |
draw |
ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه |
draws |
ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه |
terminator |
ثباتی که در آخرین وسیله SCSI قرار می گیرد در یک زنجیره و باعث ایجاد جریان اکتریکی میشود |
ditches |
حفره در طرفین زمین که افتادن گوی بولینگ روی چمن در ان باعث خارج شدنش میشود |
fluttering |
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود |
flutters |
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود |