English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
elision باقوه مکانیکی شکستن
Other Matches
forcing درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanicalism عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pips شکستن شکستن وبازشدن
pipping شکستن شکستن وبازشدن
pipped شکستن شکستن وبازشدن
pip شکستن شکستن وبازشدن
mechnical مکانیکی
gadgets مکانیکی
mechanical مکانیکی
gadget مکانیکی
automatons ادم مکانیکی
shovels بیل مکانیکی
mechanical de icing یخ زدایی مکانیکی
mechanical drawing ترسیم مکانیکی
shovelling بیل مکانیکی
mechanical efficiency راندمان مکانیکی
mechanical efficiency بازده مکانیکی
mechanical efficiency کارایی مکانیکی
mechanically بطور مکانیکی
automaton ادم مکانیکی
mechanical energy انرژی مکانیکی
mechanical advantage مزیت مکانیکی
bucket بیل مکانیکی
mechanic هنرور مکانیکی
robot ادم مکانیکی
robots ادم مکانیکی
absolute viscosity گرانروی مکانیکی
contact mine مین مکانیکی
contact sweeping روبیدن مکانیکی
crane shovel بیل مکانیکی
dashpot خفه کن مکانیکی
dynamic viscosity گرانروی مکانیکی
forklift track بیل مکانیکی
grab bucket بیل مکانیکی
grab crane بیل مکانیکی
grab excavator بیل مکانیکی
mechanic recepter گیرنده مکانیکی
buckets بیل مکانیکی
shovelled بیل مکانیکی
shoveling بیل مکانیکی
ultrasonic نوسانات مکانیکی
mechanisms اجزاء مکانیکی
mechanical stimulation تحریک مکانیکی
mechanical translation ترجمه مکانیکی
mechanicalness خاصیت مکانیکی
mechanician هنرور مکانیکی
mechanotherapy معالجه مکانیکی
mechanism اجزاء مکانیکی
mechanical stabilization تثبیت مکانیکی
shoveled بیل مکانیکی
shovel بیل مکانیکی
mechanical equipment تجهیزات مکانیکی
actuator عملگر مکانیکی
power shovel بیل مکانیکی
mechanical properties خواص مکانیکی
mechanical resolution تراکم مکانیکی
mechanical stabilization استوارسازی مکانیکی
fractional sampling نمونه گیری مکانیکی
grab bucket crane جرثقیل با بیل مکانیکی
mechanism عوامل مکانیکی مکانیزم
mechanisms عوامل مکانیکی مکانیزم
gadgetry وسایل کوچک مکانیکی
fan blower بادزن مکانیکی یاماشینی
mechanical data processing پردازش داده مکانیکی
mechanical analysis تجزیه مکانیکی خاک
motors منبع نیروی مکانیکی
motored منبع نیروی مکانیکی
motor- منبع نیروی مکانیکی
power rammer زمین کوب مکانیکی
mechanical equivalent of heat هم ارز مکانیکی گرما
motor منبع نیروی مکانیکی
crushes شکستن
deflect شکستن
pierces شکستن
crushed شکستن
crush شکستن
to fall apart در هم شکستن
hewn شکستن
pierce شکستن
deflected شکستن
deflecting شکستن
infract شکستن
split up شکستن
to break a شکستن
to break apart شکستن
fly asunder شکستن
to break open شکستن
dishallow شکستن
to break rank صف شکستن
to break to pieces شکستن
to fly asunder شکستن
to hew asunder شکستن
To break ranks. صف را شکستن
cracking شکستن
deflects شکستن
infraction شکستن
disobeys شکستن
fractured شکستن
breaks شکستن
disobey شکستن
disruptions شکستن
disruption شکستن
fraction شکستن
fractions شکستن
break شکستن
nicking شکستن
nicked شکستن
fracturing شکستن
fractures شکستن
fracture شکستن
chop شکستن
chopped شکستن
nicks شکستن
disobeying شکستن
disobeyed شکستن
nick شکستن
mechanical equilibrium تعادل مکانیکی [فیزیک] [مهندسی]
static equilibrium تعادل مکانیکی [فیزیک] [مهندسی]
booming بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
boomed بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
booms بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
boom بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
shovelful حجم و اندازه بیل مکانیکی
mechanical move حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
electronic یچ انتخاب شده و نه با روشهای مکانیکی
to break one's leg شکستن ساق پا
refracts بر گرداندن شکستن
beat a record حد نصاب را شکستن
break down درهم شکستن
brittle fracture شکستن از تردی
crashing درهم شکستن
crashingly درهم شکستن
to break one's promise شکستن عهدوقول
unseal مهرچیزی را شکستن
0To break thru a blockade ( siege ) . محاصره را شکستن
fracturing شکستن شکافتن
to crack an egg تخمی را شکستن
refracting بر گرداندن شکستن
refracted بر گرداندن شکستن
housebreak حرز را شکستن
refract بر گرداندن شکستن
break شکستن موج
to bruise somebody دل کسی را شکستن
breaks شکستن موج
fracture شکستن شکافتن
deblock شکستن کنده
crashes درهم شکستن
fractured شکستن شکافتن
fractures شکستن شکافتن
cleave شکستن ورامدن
crash درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
crush باصدا شکستن
crushes باصدا شکستن
perjure عهد شکستن
perjures عهد شکستن
perjuring عهد شکستن
slash قیمت را شکستن
slashed قیمت را شکستن
slashes قیمت را شکستن
overwhelms درهم شکستن
abjured سوگند شکستن
abjures سوگند شکستن
cleaves شکستن ورامدن
crushed باصدا شکستن
vanquish درهم شکستن
crashed درهم شکستن
scrunch درهم شکستن
scrunched درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
scrunching درهم شکستن
abjuring سوگند شکستن
cleaved شکستن ورامدن
overwhelm درهم شکستن
abjure سوگند شکستن
vanquishing درهم شکستن
vanquished درهم شکستن
vanquishes درهم شکستن
rocker shovel بیل مکانیکی مناسب تونی کنی
mechanical time fuze ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
ascender وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
lever watch سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
powered اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
docking ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
workbench میز کار مکانیکی و نجاری وغیره
materiel قسمت مادی یا مکانیکی هنر تکنیک
mechanical powers نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
mechanical sweep مین جمع کنی باوسایل مکانیکی
powering اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
workbenches میز کار مکانیکی و نجاری وغیره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com