English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
English Persian
to be in arrear باقی داربودن
Other Matches
to wear willow ماتم داربودن
risibility خنده داربودن
tone درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
tones درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
residue check بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
over- باقی
over باقی
aliquant باقی اورنده
preserving باقی نگهداشتن
come through باقی ماندن
preserves باقی نگهداشتن
conservation force نیروی باقی
preserve باقی نگهداشتن
impressing باقی گذاردن
impress باقی گذاردن
gleanings ریزه باقی
hold over باقی ماندن
reopen باقی بودن
reopened باقی بودن
reopening باقی بودن
organzine ابریشم باقی
debris باقی مانده
surplus باقی مانده
surpluses باقی مانده
behind باقی کار
behind باقی دار
behinds باقی کار
storing می باقی می ماند
store می باقی می ماند
surviving باقی بودن
survives باقی بودن
survived باقی بودن
survive باقی بودن
behinds باقی دار
reopens باقی بودن
left over باقی مانده
otherworld عالم باقی
out of <idiom> باقی نمانده
dregs باقی مانده
to be on the safe side باقی نباشد
to leave behind باقی گذاردن
extant باقی مانده
impresses باقی گذاردن
holdover باقی مانده
holdovers باقی مانده
scantling باقی مانده
impressed باقی گذاردن
remainder باقی مانده
leave باقی گذاردن
remains باقی مانده
remnants باقی مانده
leaving باقی گذاردن
remnant باقی مانده
trails اثرپا باقی گذاردن
odd come short زیادی باقی مانده
hold up <idiom> خوب باقی ماندن
nothing was left over چیزی باقی نماند
residuary موصی له باقی مانده
hang over اثر باقی مانده
residual value مقدار باقی مانده
memorized باقی مانده در حافظه
residve باقی مانده زیادتی
the rest lies with you باقی ان با خودتان است
to stay behind باقی ماندن جاماندن
hold up <idiom> باجرات باقی ماندن
memorizing باقی مانده در حافظه
memorizes باقی مانده در حافظه
extant نسخهء موجود و باقی
residues قسمت باقی مانده
shortest کوچک باقی دار
residue قسمت باقی مانده
shorter کوچک باقی دار
trail اثرپا باقی گذاردن
bide درجایی باقی ماندن
short کوچک باقی دار
memorising باقی مانده در حافظه
memorises باقی مانده در حافظه
trailed اثرپا باقی گذاردن
memorize باقی مانده در حافظه
memorised باقی مانده در حافظه
trailing اثرپا باقی گذاردن
to exclude doubt جای تردید باقی نگذاشتن
jars اثر نامطلوب باقی گذاردن
lie by غیر فعال باقی ماندن
scrape the bottom of the barrel <idiom> گرفتن چیزی که باقی مانده
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
jarred اثر نامطلوب باقی گذاردن
not a scrap is left ذرهای باقی نمانده است
jar اثر نامطلوب باقی گذاردن
remain in force به قوت خود باقی بودن
to satnd good بقوت خود باقی بودن
hang over اثر باقی ازهر چیزی
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
continue to be valid به قوت خود باقی بودن
cicatrize جای زخم باقی گذاردن
wrecked باقی مانده ازکشتی شکسته
denominator [bottom of a fraction] باقی مانده کسر [ریاضی]
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
for the rest اما در باره باقی مطالب
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
He left a large fortuue. ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
it leaves no room for doubt جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
preserving حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
sour apple ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
That way, it stays in suspension. به این صورت معلق باقی می ماند.
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
let it remain as it is بگذاری بحال خود باقی باشد
preserves حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
modulus باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
preserve حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
It remained intact. سالم ودست نخورده باقی مانده
Between you , me and the gatepost. Between ourselves . میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mod باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mods باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
babbitt فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
permanently انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
worcester باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
stay behind باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
candle ends باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
engramme اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandem باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandems باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
engram اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
He died leaving nothing but debts . فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
remedial maintenance باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
hypothecate در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
strip حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
It is all over between them . They are thru with each other . بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
salvoes شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
fairness شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
salvo شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
plene administrative preter دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
modulo arithmetic بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
regenerative memory رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
safety بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
achalasia عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
antibiosis تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
holding در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
modulo arithmetic شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
maintenance of membership هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
ram حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rammed حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rams حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
washout باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
christmass tree ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com