English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
Black will take no other hue. <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
There is no colour beyond black . <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
Other Matches
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
uppers بالاتر
about بالاتر
above بالاتر
overshooting بالاتر از حد
superiors بالاتر
the above figures بالاتر
overshoots بالاتر از حد
overshoot بالاتر از حد
higher بالاتر
further up بالاتر
superior بالاتر
upper بالاتر
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
overshoot بالاتر زدن
superordinates شخص بالاتر
royalmast دکل بالاتر
parent directory دایرکتوری بالاتر
overshoots بالاتر زدن
seniors بالاتر بالارتبه
senior بالاتر بالارتبه
above all بالاتر از همه
overshooting بالاتر زدن
hereinabove بالاتر از این
above average <adj.> بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.> بالاتر از حد متوسط
superordinate شخص بالاتر
transcending بالاتر بودن
over-average <adj.> بالاتر از حد متوسط
transcends بالاتر بودن
transcended بالاتر بودن
transcend بالاتر بودن
the court above محکمه بالاتر
above par بالاتر از بهای اسمی
hyperpyrexia درجه حرارت بالاتر از صد
evocations احاله بدادگاه بالاتر احضار
evocation احاله بدادگاه بالاتر احضار
reserve buoyancy حجم بالاتر از خط ابخور ناو
critical altitude ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
to invoke a higher power به مقامی بالاتر رجوع کردن [برای کمک]
channels ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeling ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeled ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channel ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channelled ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
cabin supercharger کوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
cabin blower در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
cassion discase تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
gales باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
gale باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
limiter وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
pass یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passed یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passes یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
braze welding جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
services توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
LIM EMS استانداردی که حافظه جانبی بالاتر از کلید بایت را معرفی میکند. این حافظه فقط توسط برنامه هایی که خاص نوشته شده اند به کار می رود
speedy cut اسیب به عقب پای جلویی اسب بالاتر از سم با ضربه پای عقب
Plug and Play یچ نیست
auxiliaries نیست
isn't نیست
he takes no notice of it نیست
temporary storage می نیست
auxiliary نیست
he is not of our number از ما نیست
it is well enough بد نیست
storage می نیست
It's not new. نو نیست.
aint نیست
secondary نیست
iron law of wage قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
the ice is treach erous یخ محکم نیست
there is no hurry عجلهای نیست
he is none of my friends او از دوستان من نیست
he is out of huomor سر دماغ نیست
he is rather i. than sick ناخوش نیست
he is not in it داخل نیست
ought not شایسته نیست
that is wrong درست نیست
that depends معلوم نیست
nihilism نیست انگاری
he is out of huomor سر خلق نیست
he is out of his senses بهوش نیست
that is not it این نیست
he is a bad husband صرفه جو نیست
he has nothing in him کسی نیست
he is not willing to go نیست برود
he knows a thing or two بی تجربه نیست
it is immaterial چیزی نیست
it's only me کسی نیست
it needs not لازم نیست
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
it is not half bad هیچ بد نیست
it is not in good workingorder دایر نیست
close the door please اگرزحمت نیست
it is unsuitable مناسب نیست
it is unnecessary لازم نیست
it has escaped my remembrance یاد نیست
my health is tolerable حالم بد نیست
no object چیزی نیست
no matter چیزی نیست
dont mention it چیزی نیست
i do not have it in me از من ساخته نیست
cold is merely privative گرما نیست
no trouble زحمتی نیست
no hurry عجلهای نیست
if you please اگرزحمت نیست
inextinct نیست نشده
it is nothing out of the way غریب نیست
There is no hot water آب گرم نیست.
needn't لازم نیست
It is all right . It is o. k. طوری نیست
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
It is not advisable . It is inexpedient. صلاح نیست
niet le fait کار او نیست
It's not new. جدید نیست.
There is nothing wrong with you . You are all right . هیچیت نیست
I dont remember ( recall ) . یادم نیست
no wonder <idiom> تعجبی نیست
no sweat <idiom> مشکلی نیست
sacred cow <idiom> چارهای نیست
static که پویا نیست
He goes on and on . He is most persistent . ول کن معامله نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . مردش نیست
It cant be helped. چاره ای نیست
thereis no end to it انراپایانی نیست
to make no mention of ذکری از ان نیست
you are written حق با شما نیست
Nevermind! مهم نیست !
there is no hurry شتابی نیست
it does not befit his state در خور شان او نیست
isn't he there ایا او اینجا نیست
is it not ایا چنین نیست
he is not willing to go مایل برفتن نیست
he is not of that stamp ازان جنس نیست
There are plenty of other fish in the sea. <idiom> <proverb> آدم قحطی نیست.
it does not befit me to شایسته من نیست که مرانشاید که
it goes without saying نیازمند بگفتن نیست
it is inadvisable to say that گفتن ان مصلحت نیست
This isn't fresh. این تازه نیست.
This isn't clean. این تمیز نیست.
it is beyond retrieve جبران پذیر نیست
he is nod اهل انظباط نیست
it goes without saying محتاج بذکر نیست
it does not s. the condition واجدان شرایط نیست
He is not to blame for this. تقصیر او [مرد ] نیست.
That's not so! داستان اینطوری نیست!
There's more to come. <idiom> این همش نیست.
he is unequal to the task مرد اینکار نیست
i am out of sorts حالم خوب نیست
i am out of sorts خلقم بجا نیست
It is not economical. مقرون به صرفه نیست.
if you dont object اگر مانعی نیست
iam pretty well نسبه حالم بد نیست
it is not very hard چندان سخت نیست
i dont care a pin مرا پروایی نیست
he is unable to speak قادربسخن گفتن نیست
it is inadvisable to say that گفتن ان مقتضی نیست
there is no mistaking جای اشتباه نیست
you need not fear لازم نیست بترسید
It is not fair that . . . آخر انصاف نیست که …
He is nobody. He is a nonentity. داخل آدم نیست
It cant be all that bad. نه بابا اینقدر هم بد نیست
It might be a good idea for you to come . بد نیست شما هم بیایید
There is no room for doubt. جای تردید نیست
There is no reason (cause) for worry (concern) جای نگرانی نیست
He does not belong here. جای ؟ واینجا نیست
She is romantically inclined. She i8s game. از دو حال خارج نیست
rast هیج همچوچیزی نیست
His honest is beyond question. دردرستی اوحرفی نیست
that in nothing to me پیش من چیزی نیست
that is no bed of roses اش دهن سوزی نیست
that is no great work کار بزرگی نیست
the house is occupied خانه خالی نیست
there is no question but that. شکی نیست که) .00000
thereis no end to it انتهای برای ان نیست
that is taken for granted محتاج بدلیل نیست
that is not the word for it لغتش این نیست
that is not the question موضوع این نیست
that is not the case مطلب چنین نیست
that is not my a این کارمن نیست
to put out of the way سربه نیست کردن
this is not fair این انصاف نیست
that is not fair این انصاف نیست
He couldnt care less. He doesnt give (care)a damn. عین خیالش نیست
It is beyond repair. It cannot be put right. درست شدنی نیست
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
It is not known yet . It is not settled yet . هنوز معلوم نیست
it is unsatisfactory رضایت بخش نیست
He is a quitter . مرد میدان نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com