Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
on stilts
بالا ایستاده بل
Other Matches
vertical retort tar
قطران کورههای ایستاده قطران قرعهای ایستاده
standing
ایستاده
static
ایستاده
standing wave
موج ایستاده
semierect
نیمه ایستاده
upright spin
چرخش ایستاده
stationary state
حالت ایستاده
stationary wave
موج ایستاده
standing start
استارت ایستاده
offhand
تیراندازی ایستاده
stalled tank
تانک ایستاده
stationary
لایتغیر ایستاده
he is on his legs
بر پا ایستاده است
standee
شخص ایستاده
quasi stationary state
شبه حالت ایستاده
to set
گذاشتن
[در حالت ایستاده]
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
erectly
بطور ایستاده یا عمودی
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
statically
در حال ایستاده یا ساکن
standup goalie
دروازه بانی ایستاده
perpendicular
ستون وار ایستاده
power form
تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
step through method
تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
offhand position
حالت ایستاده در تیر اندازی
corner-post
[پایه ایستاده در سنگ نبش]
I was standing at the street corner .
درگوشه خیابان ایستاده بودم
to set
جای دادن
[در حالت ایستاده]
kick turn
دور زدن در حالت ایستاده
pointsman
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
ashlering
[مجموعه ای از سنگ های ساختمانی کوتاه و ایستاده]
witness stand
محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
chest roll
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
the taxis are on their rank
اتومبیلهای کرایهای درایستگاه خود ردیف ایستاده اند
joysticks
با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joystick
با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
vorticel
جانور ذره بینی حلقهای شکل که در اب ایستاده زندگی میکند
spinwriter
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
apl
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
vertical sand drainage
زهکشهای قائم ماسهای چاه زهکش ماسهای زهکشهای ایستاده ماسهای
high burst ranging
تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
upped
رو به بالا
up
رو به بالا
up
بالا
in old age
[in great age]
در سن بالا
upped
بالا
upping
رو به بالا
at a great age
در سن بالا یی
upper
بالا
overtones
بالا تن
ascendancy
بالا
aweigh
بالا
outreach
بالا
top
بالا
ascendency
بالا
on high
در بالا
aloft
بالا
headwater
بالا اب
overtone
بالا تن
superincumbent
از بالا
highest
بالا
uppermost
از بالا
upper limit
حد بالا
over-
بالا
highs
بالا
upside
بالا
overhead
بالا
above
در بالا
balcony
لژ بالا
balconies
لژ بالا
overhead
سر بالا
upping
بالا
over
بالا
gallery
لژ بالا
up stairs
بالا
lever bridge
پل بالا رو
galleries
لژ بالا
atop
بالا
high
بالا
up there
ان بالا
upgrades
بطرف بالا
upgrading
از درجه بالا
top-down
از بالا به پایین
rallied
بالا بردن قی مت
upgrading
بالا بردن
upgrading
بطرف بالا
top down
از بالا به پایین
shoot out
بالا جستن
shoot forth
بالا جستن
talll
بلند بالا
uplifter
بالا برنده
hoists
بالا بردن
bottom up
از پایین به بالا
upper beam
تیر بالا
upper bound
کران بالا
soars
بالا رفتن
upraise
بالا بردن
rally
بالا بردن قی مت
rallies
بالا بردن قی مت
the above figures
ارقام بالا
uprear
بالا بردن
surmountable
بالا قرارگرفتنی
upgrades
از درجه بالا
hoist
بالا بردن
heaved
بالا کشیدن
hoist
بالا کشیدن
hoisted
بالا بردن
heave
بالا کشیدن
hoisted
بالا کشیدن
hoists
بالا کشیدن
uplift
بالا بردن
upward compatible
همساز رو به بالا
uplifts
بالا بردن
upward flow
جریان رو به بالا
upwards
بطرف بالا
upward motion
حرکت رو به بالا
spoke bone
زند بالا
atop
بطرف بالا
radius
زند بالا
upgrades
بالا بردن
upgraded
بطرف بالا
upgraded
از درجه بالا
upgraded
بالا بردن
upgrade
بطرف بالا
upgrade
از درجه بالا
upgrade
بالا بردن
elevating
بالا بردن
toss
بالا انداختن
tossed
بالا انداختن
tosses
بالا انداختن
tossing
بالا انداختن
upriser
بالا رونده
upward
بطرف بالا
shoot-out
بالا جستن
top pour
ریختن از بالا
escalating
بالا گرفتن
aspiring
بالا رفتن
topside
قسمت بالا
escalates
بالا گرفتن
escalated
بالا گرفتن
aspires
بالا رفتن
aspired
بالا رفتن
escalate
بالا گرفتن
jack
بالا بردن
aspire
بالا رفتن
upward rotation
چرخش رو به بالا
to set in
بالا امدن
jacks
بالا بردن
to puff up
بالا امدن
ascending
بالا رونده
top carriage
قنداق بالا
promoting
بالا بردن
upheaval
بالا امدن
promoted
بالا بردن
upheavals
بالا امدن
abovestairs
طبقه بالا
boosters
بالا برنده
promote
بالا بردن
elevates
بالا بردن
elevate
بالا بردن
Mts
بالا رفتن
Mt
بالا رفتن
high-class
از طبقات بالا
top cast
ریختن از بالا
booster
بالا برنده
to puff out
بالا امدن
topsides
قسمت بالا
Please come up .
بفرمائید بالا
to bring up
بالا اوردن
they were filfty at the outsid
دست بالا
raise
بالا کشیدن
the upper storey
اشکوب بالا
unfield
میدان بالا
raises
بالا بردن
raises
بالا کشیدن
up and down
بالا و پایین
chock-a-block
بالا کشیده
all-time
بالا یا پایینترین حد
topmast
دکل بالا
soar
بالا رفتن
promotes
بالا بردن
raise
بالا بردن
toss your oars
پارو بالا
lifting device
ابزار بالا بر
embezzling
بالا کشیدن
spec
مشخصات بالا
embezzles
بالا کشیدن
embezzled
بالا کشیدن
embezzle
بالا کشیدن
to fetch up
بالا اوردن
raising
بالا اوردن
ascendance
بالا رفتن
ascendent
بالا رونده
ascensive
بالا رونده
at the utmost
دست بالا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com