Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (12 milliseconds)
English	Persian
improvise	بالبداهه ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
Search result with all words
vamp	بالبداهه گفتن و یا ساختن وسوسه و از راه بدرکردن
to jury-rig something	چیزی را بالبداهه ساختن
Other Matches
impromptu	بالبداهه
extemporaneous	بالبداهه
extemporarily	بالبداهه
extemporaneously	بالبداهه
extemporised	بالبداهه گفتن
extemporization	بالبداهه گویی
extemporizing	بالبداهه گفتن
extemporises	بالبداهه گفتن
extemporising	بالبداهه گفتن
extemporized	بالبداهه گفتن
extemporize	بالبداهه گفتن
extemporizes	بالبداهه گفتن
impromptu	کاری که بی مطالعه و بمقتضای وقت انجام دهند بالبداهه حرف زدن
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
miscreate	بد ساختن
generates	ساختن
fabricated	ساختن
generated	ساختن
pills	حب ساختن
pill	حب ساختن
invent	ساختن
construct	ساختن
buildings	ساختن
generate	ساختن
fabricating	ساختن
fabricates	ساختن
creating	ساختن
fabricate	ساختن
creates	ساختن
build	ساختن
set up	ساختن
create	ساختن
generating	ساختن
constructed	ساختن
makes	ساختن
manufacture	ساختن
manufactured	ساختن
manufactures	ساختن
fabrication	ساختن
make	ساختن
confect	ساختن
pellet	حب ساختن
carbonize	کک ساختن
bulid	ساختن
fashioning	مد ساختن
constructing	ساختن
upgrading	ساختن
constructs	ساختن
upgrades	ساختن
upgraded	ساختن
indite	ساختن
upgrade	ساختن
builds	ساختن
fashion	مد ساختن
dree	ساختن با
fashioned	مد ساختن
put-up	ساختن
invented	ساختن
remakes	از نو ساختن
idolizes	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
composes	ساختن
compose	ساختن
idolized	بت ساختن
idolize	بت ساختن
bridge	پل ساختن
bridged	پل ساختن
bridges	پل ساختن
forborne	ساختن با
produce	ساختن
produced	ساختن
produces	ساختن
fashions	مد ساختن
idolised	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolising	بت ساختن
minting	ساختن
unifying	تک ساختن
unify	تک ساختن
put up	ساختن
to get along	ساختن
to go in with	ساختن با
upbuild	ساختن
unifies	تک ساختن
to t. up	ساختن
mints	ساختن
to make away	ساختن
to make a shift	ساختن
remake	از نو ساختن
minted	ساختن
invents	ساختن
mint	ساختن
inventing	ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
vitiating	ناپاک ساختن
wets	مرطوب ساختن
diversify	گوناگون ساختن
familiarised	اشنا ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
diversifies	گوناگون ساختن
wet	مرطوب ساختن
wetted	مرطوب ساختن
familiarizing	اشنا ساختن
maximises	بیشینه ساختن
maximised	بیشینه ساختن
familiarizes	اشنا ساختن
wettest	مرطوب ساختن
familiarized	اشنا ساختن
familiarize	اشنا ساختن
familiarising	اشنا ساختن
familiarises	اشنا ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
diversified	گوناگون ساختن
sepulchers	قبر ساختن
notify	اگاه ساختن
delimitation	محدود ساختن
subverts	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
subverted	واژگون ساختن
notifying	اگاه ساختن
gaunt	زننده ساختن
subvert	واژگون ساختن
sepulchres	قبر ساختن
reconcile	راضی ساختن
reconciles	راضی ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
maximizing	بیشینه ساختن
notified	اگاه ساختن
notifies	اگاه ساختن
maximising	بیشینه ساختن
maximize	بیشینه ساختن
maximized	بیشینه ساختن
maximizes	بیشینه ساختن
reconciling	راضی ساختن
sepulchre	قبر ساختن
vitiating	معیوب ساختن
denigration	سیاه ساختن
accustoming	معتاد ساختن
accustoms	معتاد ساختن
minimised	کمینه ساختن
minimises	کمینه ساختن
minimising	کمینه ساختن
minimize	کمینه ساختن
minimized	کمینه ساختن
minimizes	کمینه ساختن
minimizing	کمینه ساختن
disturb	مضطرب ساختن
disturbs	مضطرب ساختن
internalization	درونی ساختن
relieving	بر جسته ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
accustom	معتاد ساختن
insuring	مطمئن ساختن
discover	مکشوف ساختن
discovered	مکشوف ساختن
discovering	مکشوف ساختن
discovers	مکشوف ساختن
produce	ساختن محصول
produced	ساختن محصول
produces	ساختن محصول
disable	ناتوان ساختن
disables	ناتوان ساختن
disabling	ناتوان ساختن
ensured	مطمئن ساختن
ensures	مطمئن ساختن
ensuring	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
rescind	باطل ساختن
rescinding	باطل ساختن
rescinds	باطل ساختن
relieve	بر جسته ساختن
relieves	بر جسته ساختن
humidified	مرطوب ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
humidify	مرطوب ساختن
humidifying	مرطوب ساختن
vitiate	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
vitiated	معیوب ساختن
vitiated	ناپاک ساختن
vitiates	معیوب ساختن
discourages	بی جرات ساختن
discourage	بی جرات ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
snarl	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarls	خشمگین ساختن
denude	عاری ساختن
denuded	عاری ساختن
denudes	عاری ساختن
denuding	عاری ساختن
substantiate	مستند ساختن
substantiated	مستند ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com