Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English
Persian
pillow
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
pillows
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
Other Matches
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
re lay
دوباره گذاردن یا قرار دادن
hypothecate
وثیقه قرار دادن رهن گذاردن
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymies
قرار گرفتن
stymied
قرار گرفتن
stand
قرار گرفتن
stymieing
قرار گرفتن
stymie
قرار گرفتن
lie
قرار گرفتن
lies
قرار گرفتن
lied
قرار گرفتن
surmount
بالا قرار گرفتن
surmounting
بالا قرار گرفتن
surmounts
بالا قرار گرفتن
pews
درنیمکت قرار گرفتن
grades
در پایهای قرار گرفتن
grade
در پایهای قرار گرفتن
pew
درنیمکت قرار گرفتن
heel
در پاشنه قرار گرفتن
surmounted
بالا قرار گرفتن
colocate
کنار هم قرار گرفتن
attitude
حالت قرار گرفتن رفتار
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
bear
درسمت قرار گرفتن در سمت
bears
درسمت قرار گرفتن در سمت
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
snug
بطور دنج قرار گرفتن
poise of head
وضع قرار گرفتن سر روی تن
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
to receive attantion
مورد توجه قرار گرفتن
align
دریک ردیف قرار گرفتن
target pattern
شکل قرار گرفتن هدف
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
in one's good books (graces)
<idiom>
موردعلاقه شخص قرار گرفتن
alignments
قرار گرفتن مناسب در صفحه
emotionalize
تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
alignment
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
bearing direction
جهت قرار گرفتن یاطاقان
equitant
رویهم قرار گرفتن برگها
attitudes
حالت قرار گرفتن رفتار
alignment
قرار گرفتن مناسب در صفحه
alignments
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
format
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
luggage compartment
محل قرار گرفتن جامه دان
formats
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
haul defilade
تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
venation
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
overlaps
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
trifle
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
trifles
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
in situ
[قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
take cover
پشت جان پناه قرار گرفتن
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlapped
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
overlap
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
succeeds
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
battery groung pattern
وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
succeeded
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
disposure
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
succeed
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
chop
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
chopped
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
quiver
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
quivers
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
quivering
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
textures
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
texture
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
finish style
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish crossover
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
quivered
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
cardinal points effect
اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
align
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extension
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extensions
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligning
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
pillow
بالش
head rest
بالش
bolster
بالش
bolstered
بالش
bolsters
بالش
pillows
بالش
pillowcase
جلد بالش
electric cushion
بالش برقی
pillowcases
جلد بالش
die cushion
بالش کشش
pillow case
رویه بالش
ontogeny
فرد بالش
bolster layer
بالش نهائی
bolster layer
بالش گیاهی
cushioned
بالش کوسن
cushion
بالش کوسن
cushions
بالش کوسن
cushioning
بالش کوسن
slipcover
روکش بالش
sprocket holes
مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
hassocks
بالش زیر زانویی
hassock
بالش زیر زانویی
cover off
پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
lool
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective
خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
table
تو گذاردن
to lay it on with a trowel
گذاردن
skew
کج گذاردن
to lay it on thick
گذاردن
investing
گذاردن
tabling
تو گذاردن
invest
گذاردن
tabled
تو گذاردن
lay
گذاردن
skewing
کج گذاردن
to leave out
جا گذاردن
instate
گذاردن
skews
کج گذاردن
repose
گذاردن
impone
گذاردن
invests
گذاردن
lays
گذاردن
tables
تو گذاردن
set
گذاردن
setting up
گذاردن
reposal
گذاردن
sets
گذاردن
invested
گذاردن
impress
نشان گذاردن
demarcates
نشان گذاردن
demarcated
نشان گذاردن
demarcate
نشان گذاردن
collocating
پهلوی هم گذاردن
reverence
احترام گذاردن
consign
امانت گذاردن
innovates
بدعت گذاردن
innovated
بدعت گذاردن
innovate
بدعت گذاردن
exposing
روباز گذاردن
imprints
گذاردن زدن
encapsulate
درکپسول گذاردن
consigned
امانت گذاردن
consigning
امانت گذاردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com