English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (2 milliseconds)
English Persian
pencilled بامداد سایه زده
Other Matches
shade سایه دار کردن سایه افکندن
shades سایه دار کردن سایه افکندن
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
silhouettes طرح سایه سایه انداختن
silhouette طرح سایه سایه انداختن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
morning بامداد
a.m بامداد
night long از سر شب تا بامداد
forenoon بامداد
mornings هر بامداد
daydawn بامداد
daybreak بامداد
moring star ستاره بامداد
daystar ستاره بامداد
yesterday morning بامداد دیروز
this morning امروز بامداد
pride of the morning مه یا باران بامداد
morning prayer نماز بامداد
day star ستاره بامداد
nightlong در سرتاسرشب از سرشب تا بامداد
crepuscle سرخی بامداد یا شامگاه
crepuscule سرخی بامداد یا شامگاه
merry dances نام الهه بامداد
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
He fight with his shadow. <proverb> او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
shadows سایه
shadowed سایه
shadowing سایه
shadings سایه
shade سایه
shades سایه
sunshades سایه
sunshade سایه
cleek سایه
shading سایه
umbra سایه
shadowless بی سایه
shadiness سایه
umbrage سایه
auspices سایه
umber سایه
shadow سایه
thanks to..... در سایه
shadings سایه انداختن
shadow play نمایش سایه ها
umbrageous سایه دار
To cast a shadow. سایه انداختن
hatching سایه زنی
umbriferous سایه افکن
umbrageous [literary] <adj.> سایه دار
To cast a shadow . سایه انداختن
shady [place] <adj.> سایه دار
tone سایه رنگ
shadings سایه بان
shading سایه اندازی
overcast سایه انداختن
somber سایه دار
kinema or cin سایه نما
drop shadow سایه برجسته
penumbra سایه روشن
penumbra نیم سایه
halation نیم سایه
obtenebrate سایه افکندن بر
light and shade سایه روشن
half shadow نیم سایه
kinephantoscope سایه نما
sciagraphy سایه نگاری
ski graphŠetc سایه نگاری
silhouette target سایه هدف
adumbral سایه افکن
shadowlike سایه مانند
adumbration سایه افکنی
bowery سایه دار
boxed cornice سایه بان
shader سایه رنگ زن
shadeless بدون سایه
sciamachy جنگ با سایه
half tone سایه روشن
canopies سایه بان
shadowed شدو سایه
overshadowing سایه افکندن بر
shadowing شدو سایه
overshadowed سایه افکندن بر
shadows شبح سایه
shadowing شبح سایه
overshadow سایه افکندن بر
shadows شدو سایه
tinge سایه رنگ
overshadows سایه افکندن بر
to go to the shades سایه افکندن در
canopy سایه بان
bower سایه بان
halftones سایه رنگ
halftone سایه رنگ
bowers سایه بان
shadow شبح سایه
tones سایه روشن
shadowed شبح سایه
tone سایه روشن
tinges سایه رنگ
shaded <adj.> سایه دار
shades سایه بان
shady سایه دار
umber سایه انداختن
shade سایه بان
shading سایه زنی
shade سایه انداختن
shadow شدو سایه
shadowy سایه افکن
shades سایه انداختن
lighting سایه روشن
sombre سایه دار
shadowy <adj.> سایه دار
shadowy سایه مانند
sciagraph عکس سایه نما
pastel shades سایه رنگهای خفیف
contrasted زمینه طرح و سایه
contrasts زمینه طرح و سایه
contrasting زمینه طرح و سایه
shading response پاسخ سایه روشن
shadow factor ضریب انحراف سایه
tintless بدون سایه رنگ
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
thermal shadow سایه روشن حرارتی
umbrage شابهت سایه وار
contrast زمینه طرح و سایه
thank you سایه شما کم نشود
umbrage سایه شاخ و برگ
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
shady سایه افکن مشکوک
phantasm فاهر فریبنده سایه
half tone سایه روشن زدن
shade جای سایه دار
shade سایه دار کردن
thanks افهار امتنان در سایه
shadings سایه دار کردن
shades جای سایه دار
adumbrate سایه افکندن بر طرح
auspice سایه حمایت توجهات
halftoning سایه رنگ زدن
gray scale مقیاس سایه زنی
shades سایه دار کردن
shadings جای سایه دار
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
The trees give a pleasant shade . درختان سایه قشنگه می اندازد
to go to the shades مردن سایه دار کردن
croddhatching بطور اریب سایه زدن
shaded pole motor موتور با قطب سایه دار
sciomantic غیبگو از روی سایه مرده
tone سایه روشن عکس هوایی
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
shades اختلاف جزئی سایه رنگ
luminist نقاش سایه روشن نما
shadings اختلاف جزئی سایه رنگ
crosshatch بطور اریب سایه زدن
tones سایه روشن عکس هوایی
shade اختلاف جزئی سایه رنگ
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
solids سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
sciomacy غیب گویی از روی سایه مرده
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
hachure سایه زنی قلم هاشور زدن
galanty show نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
tone درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
hachures خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
tones درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
grey scale سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
tan alt ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
monochrome صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
composite video واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
hypsometric diagram طرح منظری عوارض نمایی که عوارض در ان با سایه زدن مشخص شده باشد
overcast سایه افکندن ابر ابر دار کردن
hill shading سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
To shade ones eyes. سایه زدن به چشم ( آرایش چشم )
clouding ابری شدن سایه افکن شدن
cloud ابری شدن سایه افکن شدن
clouds ابری شدن سایه افکن شدن
half tone رنگ متوسط سایه رنگ
blacker 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
watermarks علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermark علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
offset knots گره نامتقارن [گاه جهت ایجاد سایه و تفاوت ظاهری طرح با دیگر قسمت ها به جای تکرار گره زدن بر روی دو تار مشابه در ردیف بافت بعدی از سه تار شماره یک، دو، سه و یا یک، سه، دو استفاده می کنند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com