English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
Other Matches
whines باناله گفتن
whine باناله گفتن
whining باناله گفتن
whined باناله گفتن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
says سخن گفتن صحبت کردن سخن
say سخن گفتن صحبت کردن سخن
talking is not permitted سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
to talk [to] صحبت کردن [با]
speaks صحبت کردن
confabulate صحبت کردن
talk صحبت کردن
talked صحبت کردن
talks صحبت کردن
speak صحبت کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
to switch on طرف صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
beat around the bush <idiom> غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
to talk insistently to somebody با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
blather حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
smack مزه مخصوصی داشتن
adhoc ویژه امر مخصوصی
to smack [of] مزه مخصوصی داشتن
smacked مزه مخصوصی داشتن
smacks مزه مخصوصی داشتن
privilege امتیاز مخصوصی اعطاکردن
significant آنچه معنای مخصوصی دارد
significantly آنچه معنای مخصوصی دارد
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
converse : صحبت کردن محاوره کردن
conversed : صحبت کردن محاوره کردن
converses : صحبت کردن محاوره کردن
conversing : صحبت کردن محاوره کردن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
greets درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
complementing تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranten لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranted لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
functions مشخصه مخصوصی در کامپیوتر یا پردازنده لغت
function مشخصه مخصوصی در کامپیوتر یا پردازنده لغت
hairdo ارایش موی زنان بفرم مخصوصی
special troops یکانهای مخصوصی که به لشگرمامور شده باشند
functioned مشخصه مخصوصی در کامپیوتر یا پردازنده لغت
hairdos ارایش موی زنان بفرم مخصوصی
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
declares افهار کردن گفتن
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
declaring افهار کردن گفتن
turn thumbs down <idiom> رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declare افهار کردن گفتن
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
adm 0 موشک مخصوصی که روی هواپیمای ب- 25 سوار شده است
built-in تابع مخصوصی که در برنامه پیاده سازی شده است
oilite bushing بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
hallucinate هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinating هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated هذیان گفتن اشتباه کردن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
rumor شایعه گفتن و یا پخش کردن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
abdicate تفویض کردن ترک گفتن
rumour شایعه گفتن و یا پخش کردن
welcoming خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomes خوشامد گفتن پذیرایی کردن
rumoured شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumours شایعه گفتن و یا پخش کردن
welcomed خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcome خوشامد گفتن پذیرایی کردن
citing اتخاذ سند کردن گفتن
lectures سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured سخنرانی کردن خطابه گفتن
cited اتخاذ سند کردن گفتن
cite اتخاذ سند کردن گفتن
lecturing سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumors شایعه گفتن و یا پخش کردن
lecture سخنرانی کردن خطابه گفتن
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
rumored شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicates تفویض کردن ترک گفتن
abdicated تفویض کردن ترک گفتن
abdicating تفویض کردن ترک گفتن
iterate دوباره گفتن بازگو کردن
tongues گفتن دارای زبانه کردن
cites اتخاذ سند کردن گفتن
enouce بیان کردن بصراحت گفتن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
cleans دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
cleanest دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
cleaned دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
jaber وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
to mince matters از گفتن راستی فرو گذار کردن
droned وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
Easier said than done . <proverb> گفتن سهل تر از عمل کردن است .
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
droning وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
talent scouts کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scout کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
to wheeze out باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com