English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
lie to بانجام کاری همت گماشتن
Other Matches
buddy system سیستم گماشتن هم خرج برای سربازان سیستم تقویت روحیه با گماشتن همرزم
outwork بانجام رساندن
completed بانجام رساندن
come about بانجام رسیدن
completing بانجام رساندن
completes بانجام رساندن
follow out بانجام رساندن
complete بانجام رساندن
put over بازحمت بانجام رساندن
manage to do it موفق بانجام ان شدن
eventual موکول بانجام شرطی
accomplishing بانجام رساندن وفا کردن
process بانجام رساندن تمام کردن
processes بانجام رساندن تمام کردن
achieved انجام دادن بانجام رسانیدن
achieves انجام دادن بانجام رسانیدن
achieving انجام دادن بانجام رسانیدن
accomplish بانجام رساندن وفا کردن
accomplishes بانجام رساندن وفا کردن
achieve انجام دادن [بانجام رسانیدن]
She talked me into doing it. با حرف مرا قانع بانجام آن کرد
follow through چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to put in گماشتن
designate گماشتن
designating گماشتن
commission : گماشتن
commissioning : گماشتن
installs گماشتن
installing گماشتن
install گماشتن
appointe گماشتن
commissions : گماشتن
to stand sentinel گماشتن
charges گماشتن
charge گماشتن
induct گماشتن بر
inducted گماشتن بر
designates گماشتن
instate گماشتن
inducts گماشتن بر
inducting گماشتن بر
reinstate دوباره گماشتن
reinvest دوباره گماشتن
appoint گماشتن واداشتن
appoint گماشتن به کار
reinstates دوباره گماشتن
appoints گماشتن به کار
reinstated دوباره گماشتن
appoints گماشتن واداشتن
pre appoint از پیش گماشتن
reinstating دوباره گماشتن
revest دوباره گماشتن
assigns مقرر داشتن گماشتن
assign مقرر داشتن گماشتن
to plug in گماشتن در [در چیزی جا دادن]
assigned مقرر داشتن گماشتن
to put in گماشتن در [در چیزی جا دادن]
pre engage از پیش بکار گماشتن
assigning مقرر داشتن گماشتن
employ بکار گماشتن استخدام کردن
employing بکار گماشتن استخدام کردن
employed بکار گماشتن استخدام کردن
employs بکار گماشتن استخدام کردن
to r. any one in an office کسی رادوباره به منصبی گماشتن
swear in بامراسم تحلیف بکاری گماشتن
tasks زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
convictism اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
task زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
plumbery سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics موزاییک کاری معرق معرق کاری
hypofunction کم کاری
curry کاری
plasterwork گچ کاری
malfunction کژ کاری
under employment کم کاری
feckful کاری
malfunctioned کژ کاری
malfunctions کژ کاری
curries کاری
curry powder کاری
curry powders کاری
parget گچ کاری
impotency کاری
currie کاری
flower piece گل کاری
active کاری
inaction بی کاری
electroplating اب کاری
effective کاری
plastering گچ کاری
intent on doing anything کاری
slobbery تف کاری
impotence کاری
elegance ریزه کاری
brickwork سفت کاری
amalgamating ملغمه کاری
amalgamates ملغمه کاری
ingraving کنده کاری
amalgamated ملغمه کاری
amalgamate ملغمه کاری
insagacity ندانم کاری
extravagantly با افراط کاری
plumbing سرب کاری
hunkerism محافظه کاری
hydrotreating هیدروژن کاری
decorations زینت کاری
hypothyroidism کم کاری تیروئید
decoration زینت کاری
mining معدن کاری
i will see sbout it یک کاری می کنم
squalor کثافت کاری
acting فعال کاری
forming فرم کاری
smelting ذوب کاری
forging چکش کاری
lighterage دوبه کاری
malefaction تبه کاری
maleficence تبه کاری
farming اجاره کاری
marbling مرمر کاری
compounding امیزه کاری
marquetery خاتم کاری
workstation ایستگاه کاری
punching منگنه کاری
joinery نازک کاری
lead work سرب کاری
welding جوش کاری
glazing شیشه کاری
fretwork منبت کاری
drilling مته کاری
it is a soft snap کاری ندارد
knurled tool ابزار اج کاری
lattice work شبکه کاری
lubrication روغن کاری
latticing شبکه کاری
lay off فصل کم کاری
marquetery منبت کاری
hours of business ساعتهای کاری
compulsiveness مکرر کاری
caulking بتونه کاری
discreetness احتیاط کاری
discreetnss احتیاط کاری
cartwhip شلاق کاری
drilling work مته کاری
dry farm دیم کاری
factorage حق العمل کاری
calk بتونه کاری
business hours ساعت کاری
canniness ملاحظه کاری
bumping tool ابزار خم کاری
cautiousness احتیاط کاری
cementation سمنت کاری
conservativeness محافظه کاری
contouring operation فرم کاری
contrasuggestibility وارون کاری
cotton plantation پنبه کاری
chromium plating اب کرم کاری
counterattack بدل کاری
crypianalysis پنهان کاری
cementation سیمان کاری
cutting off برش کاری
d. touch نازک کاری
delicacy of touch ریزه کاری
brickworks سفت کاری
brick work اجر کاری
folding machine دستگاه خم کاری
folding press پرس خم کاری
active cell خانه کاری
acrography گچ کاری برجسته
galvanization رویینه کاری
misconduct خلاف کاری
glyptics کنده کاری
graving کنده کاری
habitual way of doing anything کردن کاری
disguised underemployment کم کاری پنهان
an active man مرد کاری
an active remedy درمان کاری
brick work سفت کاری
fairing صیقل کاری
fal lal ریزه کاری
boo boo اشتباه کاری
fiendishness تبه کاری
figuration شیرین کاری
finishing touches دست کاری
flagitiousness تبه کاری
blindage صیقل کاری
argentation نقره کاری
anaplasty پیوند کاری
hole punching منگنه کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com