English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English Persian
typified بانمونه مشخص کردن
typifies بانمونه مشخص کردن
typify بانمونه مشخص کردن
typifying بانمونه مشخص کردن
Other Matches
locate تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
exemplifying بانمونه نشان دادن
exemplified بانمونه نشان دادن
exemplifies بانمونه نشان دادن
exemplify بانمونه نشان دادن
algorithms قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithm قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
justifications مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justification مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
set up مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
banding روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
identified مشخص کردن
identifying مشخص کردن
definitions مشخص کردن
identify مشخص کردن
identifies مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody مشخص کردن
delineating مشخص کردن
delineates مشخص کردن
specifies مشخص کردن
specifying مشخص کردن
specify مشخص کردن
earmarking مشخص کردن
delineate مشخص کردن
delineated مشخص کردن
defining مشخص کردن
denotes مشخص کردن
definition مشخص کردن
denoted مشخص کردن
lay down مشخص کردن
define مشخص کردن
individuate مشخص کردن
denote مشخص کردن
defined مشخص کردن
defines مشخص کردن
meaner مشخص کردن چیزی
criss-crossed با ضربدر مشخص کردن
meanest مشخص کردن چیزی
criss-cross با ضربدر مشخص کردن
frequency designation مشخص کردن فرکانس
criss-crosses با ضربدر مشخص کردن
call one's shot مشخص کردن هدف
mean مشخص کردن چیزی
criss-crossing با ضربدر مشخص کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
cells جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
costing مشخص کردن هزینه عملیات
margins مشخص کردن اندازه و حاشیه
margin مشخص کردن اندازه و حاشیه
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
identifying مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
to tap ولتاژ مشخص کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
balisage مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
beaufort scale سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
labelled یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labels یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labeling یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
symbolic i/o assignment نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
fielded مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fields مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
label یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
dispatching priority شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
characterised مشخص کردن منقوش کردن
characterising مشخص کردن منقوش کردن
characterizes مشخص کردن منقوش کردن
characterises مشخص کردن منقوش کردن
characterizing مشخص کردن منقوش کردن
characterized مشخص کردن منقوش کردن
characterize مشخص کردن منقوش کردن
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
regions پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
region پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
groups کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
labeling مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labelled مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labels مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
universal سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
color code روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
answered سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
searched فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
label مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
searchingly فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
searches فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
PID متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
search فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
answering سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
device کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
labels 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
declaration نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
labelled 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
devices کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
declarative statement نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
labeling 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
declarations نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
formats 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
format 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
routing مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
SGML استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
addresses قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
card کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
algebra استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
cryptographic تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
ikon نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
defect skipping روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
scan شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
B register 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
BAT file extension مشخصه استاندارد سه حرفی فایل در سیستم -MS DOS برای مشخص کردن فایل دستهای فایل متن حاوی دستورات سیستم
distinct مشخص
highlight مشخص
highlighted مشخص
highlights مشخص
physiognomonic مشخص
marked مشخص
indistinctive نا مشخص
specifics مشخص
kenspeckle مشخص
pronounced مشخص
signate مشخص
specific code کد مشخص
distinctive مشخص
specific مشخص
named مشخص
distinguished مشخص
clean cut مشخص واضح
pathognomic مشخص مرض
clean-cut مشخص واضح
cleaners مشخص واضح
discriminant مشخص کننده
assignable معین مشخص
pathognomomical مشخص مرض
indicating مشخص کننده
target هدف مشخص
markers مشخص کننده
targeted هدف مشخص
targeting هدف مشخص
targets هدف مشخص
targetted هدف مشخص
targetting هدف مشخص
nonsignificant غیر مشخص
unarguable غیرقابلبحثمعلوم مشخص
registered port بندر مشخص
marker مشخص کننده
diacritical current جریان مشخص
ditinct روشن مشخص
named place of destination مقصد مشخص
named vessel کشتی مشخص
type genus نوع مشخص
signalled اشکار مشخص
signaled اشکار مشخص
distinctly بطور مشخص
specified مشخص شده
signal اشکار مشخص
distinctive فرق مشخص
distinguishing مشخص اختصاصی
check indicator مشخص کننده مقابله
message حجم اطلاع مشخص
antiseptics تمیز و پاکیزه مشخص
structureless بدون ساختمان مشخص
facies عبارت مشخص یک طبقه
indication lamp لامپ مشخص کننده
shaded relief عوارض مشخص یا بسیارناهموار
at the specified tenor بر حسب مفاد مشخص
messages حجم اطلاع مشخص
antiseptic تمیز و پاکیزه مشخص
nodose دارای برامدگیهای مشخص
nodous دارای برامدگیهای مشخص
named place of delivery at frontier تحویل در مرز مشخص
named point of destination نقطه مشخص در مقصد
named port of destination بندر مقصد مشخص
overflow indicator مشخص کننده سرریزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com