Dictiornary-Farsi | بانگاه اول عاشق شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 63 (5 milliseconds)

English	Persian
To fall in love at first sight.	بانگاه اول عاشق شدن


Other Matches

askant	بانگاه رشک امیز
voyeur	اطفا کننده شهوت بانگاه
voyeurs	اطفا کننده شهوت بانگاه
peeper	اطفا کننده شهوت بانگاه [اصطلاح روزمره]
peeping Tom	اطفا کننده شهوت بانگاه [اصطلاح روزمره]
poeeping tom	ادمی که بانگاه باعضاء تناسلی واعضای برهنه اطفاء شهوت کند
inamorato	عاشق
amorist	عاشق
amonrist	عاشق
swain	عاشق
leman	عاشق
goo goo	عاشق
loveerless	بی عاشق
inamorata	زن عاشق
love some	عاشق
amorous	عاشق
lover	عاشق
lovers	عاشق
plighted lovers	دو تن عاشق ومعشوق
philobiblic	عاشق کتاب
kleptomaniacs	عاشق سرقت
shutterbug	عاشق عکاسی
to be in love	عاشق بودن
To fall in love (with someone).	عاشق شدن
in love <idiom>	عاشق شدن
head over heel in love <idiom>	یک دل نه صد دل عاشق شدن
philharmonic	عاشق موسیقی
paramour	عاشق معشوقه
adore	عاشق شدن
amorist	عاشق پیشه
adoring	عاشق شدن
adores	عاشق شدن
f. of books	عاشق کتاب
adored	عاشق شدن
fall in love with	عاشق شدن به
amative	عاشق پیشه
lover like	عاشق وار
narcissist	عاشق خود
kleptomaniac	عاشق سرقت
outdoorsy <adj.>	عاشق هوای آزاد
adorer	ستایش کننده عاشق
to fall in love [with somebody]	عاشق [کسی] شدن
sweet on <idiom>	عاشق کسی شدن
stagestruck	عاشق صحنه نمایش
side with <idiom>	عاشق چیزی بودن
fall in love with <idiom>	عاشق کسی شدن
fall for <idiom>	خیلی عاشق بودن
to fall in love with a woman	بزنی عاشق شدن
She loves to have a lot of doges .	عاشق اینست که سگ نگاهدارد
to fall in love with a woman	عاشق زنی شدن
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
love	عشق داشتن عاشق بودن
narcissus	جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
lovelorn	عاشق دلخسته غمزده عشق
loved	عشق داشتن عاشق بودن
loves	عشق داشتن عاشق بودن
He doesnt do it for our black eyes.	عاشق چشم وابروی ماکه نیست
bibliophile	کتاب جمع کن عاشق شکل وفاهر کتب
aegisthus	فرزند Thyestes قاتل Atreus و عاشق کلیتمنسترا
in love - engaged - married	عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
to turn somebody's head <idiom>	کسی را دیوانه وار عاشق خود کردن [اصطلاح مجازی]
stuck on <idiom>	دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن