Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (12 milliseconds)
English	Persian
leister	بانیزه خاردارماهی گرفتن
Other Matches
spears	بانیزه زدن
spear	بانیزه زدن
speared	بانیزه زدن
pole vault	بانیزه پریدن
spearing	بانیزه زدن
pole vaults	بانیزه پریدن
lancinate	بانیزه سوراخ کردن
field events	مسابقه پرشهای طول وارتفاع و بانیزه مسابقههای پرتاب وزنه و دیسک و چکش
field event	مسابقه پرشهای طول وارتفاع و بانیزه مسابقههای پرتاب وزنه و دیسک و چکش
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
raclaim	پس گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
seized	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
seize	گرفتن
wed	گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
cease	گرفتن
ceased	گرفتن
overtake	گرفتن
ceases	گرفتن
overtaken	گرفتن
overtakes	گرفتن
acquiring	گرفتن
catch	گرفتن
ceasing	گرفتن
seizes	گرفتن
obturate	گرفتن
break out	در گرفتن
retrieve	پس گرفتن
take	گرفتن
infold	در بر گرفتن
retreats	پس گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
get	گرفتن
gets	گرفتن
getting	گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
takes	گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
blind	گرفتن
blinded	گرفتن
blinds	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
retrieves	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
retreat	پس گرفتن
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abate	اب گرفتن از
pushing	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
situate	جا گرفتن
reclaims	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
lutes	گل گرفتن
grabs	گرفتن
grabbing	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
grabbed	گرفتن
grab	گرفتن
tong	گرفتن
to shut off	را گرفتن
unsay	پس گرفتن
wive	زن گرفتن
accustom	خو گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
reclaim	پس گرفتن
situates	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
detract	گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
detracts	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to take up	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
renovate	از سر گرفتن
capture	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
to call back	پس گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to break in	گرفتن
to draw back	پس گرفتن
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
holds	گرفتن
captures	گرفتن
capturing	گرفتن
to catch on	گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovating	از سر گرفتن
to hunt out	گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
to get at	گرفتن
retake	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
hold	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
nailed	گرفتن
corks	گرفتن
cork	گرفتن
skims	گرفتن کف
get at	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
resumes	از سر گرفتن
recapture	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
deglutinate	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
devest	گرفتن
recaptured	پس گرفتن
false grip	گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
nails	گرفتن
adeem	پس گرفتن
skim	کف گرفتن از
skimmed	کف گرفتن از
skims	کف گرفتن از
skimmed	گرفتن کف
acclimatize	خو گرفتن
skim	گرفتن کف
acclimatising	خو گرفتن
resumed	از سر گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
resume	از سر گرفتن
nail	گرفتن
catch on	گرفتن
receives	گرفتن
receive	گرفتن
hugged	دراغوش گرفتن
animadvert	خرده گرفتن
wringing	با شکنجه گرفتن
to fall into a habit	خویی گرفتن
to fall into a habit	عادتی گرفتن
to drawa conclusion	نتیجه گرفتن
admeasure	اندازه گرفتن
to pull a result	نتیجه گرفتن
to enter	دردست گرفتن
scallops	حلزون گرفتن
slag	سرباره گرفتن
wring	با شکنجه گرفتن
acheake	درد گرفتن
to establish oneself	جای گرفتن
to express the juice of lemon	اب لیمو گرفتن
hugging	دراغوش گرفتن
hug	دراغوش گرفتن
minimises	دست کم گرفتن
mist	ابهام مه گرفتن
understating	دست کم گرفتن
understates	دست کم گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com