Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
English
Persian
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
Other Matches
to set by the ears
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
to set at loggerheads
باهم بد کردن باهم مخالف کردن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
synchronize
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
interchanging
باهم عوض کردن
interchange
باهم عوض کردن
interchanged
باهم عوض کردن
intercommon
باهم شرکت کردن
sums
باهم جمع کردن
sum
باهم جمع کردن
symmetrize
باهم قرینه کردن
to keep company
باهم امیزش کردن
to set at variance
با هم بد کردن باهم مخالف ت
interchanges
باهم عوض کردن
cohabit
باهم زندگی کردن
confuses
باهم اشتباه کردن
chums
باهم زندگی کردن
cohabits
باهم زندگی کردن
chum
باهم زندگی کردن
splicing
باهم متصل کردن
cohabiting
باهم زندگی کردن
splices
باهم متصل کردن
cohabited
باهم زندگی کردن
interwed
باهم پیوند کردن
spliced
باهم متصل کردن
confuse
باهم اشتباه کردن
splice
باهم متصل کردن
to spar at each other
باهم مشت بازی کردن
disuniting
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
to come to an explanation
درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
disunite
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
pace lap
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dump
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
make
درست کردن ساختن اماده کردن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
get
مجاب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
gets
مجاب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
franks
باطل کردن مصون ساختن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
please
خشنود ساختن کیف کردن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
frank
باطل کردن مصون ساختن
franked
باطل کردن مصون ساختن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
retard
کند ساختن معوق کردن
retarding
کند ساختن معوق کردن
franker
باطل کردن مصون ساختن
provides
میسر ساختن تامین کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
franking
باطل کردن مصون ساختن
retards
کند ساختن معوق کردن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
provide
میسر ساختن تامین کردن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
mirrored
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
locates
مستقر ساختن مکان یابی کردن
mirrors
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
engraves
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
enables
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
engraved
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
illume
منور کردن روشن فکر ساختن
engrave
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
enable
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
mirror
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
recesses
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
locate
مستقر ساختن مکان یابی کردن
recess
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com