Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 117 (9 milliseconds)
English	Persian
have something on the ball <idiom>	باهوش ،زرنگ
Search result with all words
spry	فرز باهوش
smart	باهوش شیک
smart	باهوش
smarted	باهوش شیک
smarted	باهوش
smarter	باهوش شیک
smarter	باهوش
smartest	باهوش شیک
smartest	باهوش
smarting	باهوش شیک
smarting	باهوش
smarts	باهوش شیک
smarts	باهوش
keen	زیرک باهوش
keenest	زیرک باهوش
sagacious	باهوش بافراست
precocious	باهوش
bright	باهوش
brighter	باهوش
brightest	باهوش
apprehensive	درک کننده باهوش
clever	باهوش با استعداد
cleverer	باهوش با استعداد
cleverest	باهوش با استعداد
perceptive	حساس و باهوش
shrewd	باهوش
shrewder	باهوش
shrewdest	باهوش
swish	صدای ضربت تازیانه باهوش
swished	صدای ضربت تازیانه باهوش
swishes	صدای ضربت تازیانه باهوش
swishing	صدای ضربت تازیانه باهوش
understanding	باهوش
understandings	باهوش
knowledgeable	قابل درک باهوش
poodle	نوعی سگ پشمالوی باهوش
poodles	نوعی سگ پشمالوی باهوش
gleg	حساس باهوش
head piece	ادراک ادم باهوش
intelligential	عقلانی باهوش
keen witted	باهوش
knacky	باهوش
men of intellgence	مردم باهوش
shiner	ادم باهوش ادم زرنگ
smatt	زیبا باهوش
spiffy	باهوش
the baby takes notice	بچه باهوش است
heavyweight	باهوش
heavyweights	باهوش
on the ball <idiom>	باهوش
trick of the trade <idiom>	باهوش وذکاوت
wise guy <idiom>	باهوش تراز بقیه جلودادن
nobody's fool <idiom>	شخص باهوش
to have brains	باهوش بودن
Other Matches
dapper	زرنگ
bright	زرنگ
city slicker	زرنگ
habile	زرنگ
apt	زرنگ
pawky	زرنگ
smarts	زرنگ
adroit	زرنگ
brighter	زرنگ
brightest	زرنگ
slicker	زرنگ
jaunty	زرنگ
shrewd	زرنگ
agile	زرنگ
shrewder	زرنگ
cleverer	زرنگ
clever	زرنگ
shrewdest	زرنگ
snide	زرنگ
shifty	زرنگ
supersubtle	زرنگ
smart	زرنگ
cleverest	زرنگ
smarted	زرنگ
smarter	زرنگ
smartest	زرنگ
smarting	زرنگ
spry	زرنگ
vivace	زرنگ
twee	زبر و زرنگ
outfox	زرنگ تربودن
outwitting	زرنگ تر بودن از
nimbler	چالاک زرنگ
savvey	زرنگ ودانا
nimblest	چالاک زرنگ
outgeneral	زرنگ بودن از
nimble	چالاک زرنگ
to rouse oneself	زرنگ شدن
hard-nosed	زرنگ و واقعبین
full of resource	باتدبیر زرنگ
diplomatist	ادم زرنگ
outwitted	زرنگ تر بودن از
outwits	زرنگ تر بودن از
outwit	زرنگ تر بودن از
savvier	زرنگ ودانا
savviest	زرنگ ودانا
worldly wise	محیل و زرنگ
worldly-wise	محیل و زرنگ
savvy	زرنگ ودانا
outfoxed	زرنگ تربودن
outfoxing	زرنگ تربودن
outfoxes	زرنگ تربودن
go getter	شخص فعال و زرنگ
go-getters	شخص فعال و زرنگ
go-getter	شخص فعال و زرنگ
trickly	زرنگ وسیله دار
brightening	زرنگ کردن درخشان شدن
brightens	زرنگ کردن درخشان شدن
He is too clever(smart,shrewd).	زیاده از حد زرنگ (نا قلا) است
brighten	زرنگ کردن درخشان شدن
brightened	زرنگ کردن درخشان شدن
She is a ball of fire.	دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com