English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
Other Matches
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
to pull off باوجود دشواری انجام دادن
We have problems of our own. ما مشکلات خودمان را داریم. [وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
keeps ادامه دادن
furthered ادامه دادن
to continue ادامه دادن
furthering ادامه دادن
furthers ادامه دادن
to keep on ادامه دادن
to follow ادامه دادن
further ادامه دادن
keep ادامه دادن
reopen ادامه دادن
run on ادامه دادن
reopened ادامه دادن
reopening ادامه دادن
reopens ادامه دادن
continues ادامه دادن
continue ادامه دادن
take up ادامه دادن
bring on ادامه دادن
extend ادامه دادن
to carry on ادامه دادن
keep on ادامه دادن
hold on ادامه دادن
extending ادامه دادن
carry-on ادامه دادن
to drag on or out ادامه دادن
hold good <idiom> ادامه دادن
keep up <idiom> ادامه دادن
carry on ادامه دادن
to take up ادامه دادن
go along <idiom> ادامه دادن
go on <idiom> ادامه دادن
extends ادامه دادن
hang on <idiom> ادامه دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
to press ahead with با زور ادامه دادن
thwart ادامه دادن یا کشیدن
to set on با زور ادامه دادن
inability to box ناتوان از ادامه دادن
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
dwell at اتش را ادامه دادن
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
dash مسیری را ادامه دادن
live on بزندگی ادامه دادن
continuation عمل ادامه دادن
dashes مسیری را ادامه دادن
dashed مسیری را ادامه دادن
bide بکاری ادامه دادن
thwarted ادامه دادن یا کشیدن
keep up with <idiom> به شکل قبل ادامه دادن
runs دوام یافتن ادامه دادن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
run دوام یافتن ادامه دادن
maintains ابقا کردن ادامه دادن
maintain ابقا کردن ادامه دادن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
maintrain ادامه دادن عقیده داشتن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
run on ادامه دادن متن بدون توقف
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
border break ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
increments افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increment افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
malgre باوجود
in spite of باوجود
maugre باوجود با
mauger باوجود با
enjambment دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
howbeit باوجود این
notwithstanding باوجود اینکه
though باوجود ان بهرجهت
notwithstanding علی رغم باوجود
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
sustain پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
growing pains مشکلات
difficulties مشکلات
economic problems مشکلات اقتصادی
problem checklist فهرست مشکلات
battle problems مشکلات رزمی
take it <idiom> تحمل مشکلات
work in مشکلات را از میان برداشتن
bite the bullet <idiom> فائق آمدن بر مشکلات
on one's feet <idiom> رهایی ازبیماری یا مشکلات
There is a mountain of difficulties . کوهی از مشکلات وجود دارد
last straw <idiom> [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
structuring تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
streetwise ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
structures تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
structure تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
to face a serious problem for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
calculator ماشین الکترونیکی که پاسخ مشکلات عددی را میدهد
calculators ماشین الکترونیکی که پاسخ مشکلات عددی را میدهد
to raise big problems for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
through thick and thin <idiom> دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
alpha beta technique روشی در هوش مصنوعی برای حل بازی ها و مشکلات استراتژیک
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
problem زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problems زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
agony aunt شخصیکهدر ستونیاز روزنامه مطلبمینویسد کهدر آن پاسخ مشکلات و نامههای خوانندگان طرح میشود
orientated زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان ساده برخی مشکلات را میدهد
user زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
users زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
flutter کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fluttering کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutters کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fluttered کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
Biomimicry تقلید از الگوهای طبیعی برای حل مشکلات بشر، مانند گرفتن ایده هواپیما از پرندگان و غیره.
semaphore مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
troubleshooters شخصی که مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری را رفع میکند
troubleshooter شخصی که مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری را رفع میکند
algorithm قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
going on ادامه
continuance ادامه
continuation ادامه
continuation line خط ادامه
resumption ادامه
continue statement حکم ادامه
discontinues ادامه ندادن
continuation card کارت ادامه
continuative ادامه دهنده
continuant ادامه دهنده
discontinuing ادامه ندادن
continuable قابل ادامه
discontinued ادامه ندادن
discontinue ادامه ندادن
for a continuance برای ادامه
discontinuance عدم ادامه
discontinuation عدم ادامه
duration مدت ادامه
over run ادامه به کاردادن
to run on ادامه داشتن
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
go head ادامه بدهید بفرماید
contd مخفف ادامه یافته
track ادامه گوی در مسیربولینگ
tracked ادامه گوی در مسیربولینگ
fall behind <idiom> درمانده از ادامه راه
tracks ادامه گوی در مسیربولینگ
follow-throughs ادامه حرکت پس از ضربه
follow-through ادامه حرکت پس از ضربه
time in ادامه بازی پس از توقف
sustaining نگهدارنده ادامه دهنده
detainer حکم ادامه توقیف
viability امکان ادامه حیات
transattack period مدت ادامه تک اتمی
continuator ادامه دهنده مستمر
scramblers وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
scrambler وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
robust که کار را پس از خطا ادامه میدهد
robustly که کار را پس از خطا ادامه میدهد
extrapolations ادامه روند تعمیم دهی
border break ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
Gothic Survival [ادامه عنصر سبک گوتیک]
viability قدرت ادامه زندگی پس از تولد
Keep moving! ادامه بده [بدهید ] به راه!
resumed چکیده کلام ادامه یافتن
resumes چکیده کلام ادامه یافتن
resume چکیده کلام ادامه یافتن
resuming چکیده کلام ادامه یافتن
topspin ادامه حرکت چرخش توپ
give someone the green light <idiom> اجازه ادامه به کار رادادن
go on سخن خود را ادامه دهید
touch in goal line ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
extrapolation ادامه روند تعمیم دهی
I can't go on any longer. من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
continue port/starboard چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
There's more to come. <idiom> باز هم هست. [هنوز ادامه داره]
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
head pole تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
inviable عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
long haul <idiom> مدت درازی بین کاری که ادامه داد
There's no need to elaborate. لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
set in <idiom> تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
play out one's option ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
supersedeas دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
recoverable error نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com