English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
to a toa praposal باپیشنهادی موافق بودن
Other Matches
to go along موافق بودن
string along موافق بودن
go along موافق بودن
see eye to eye <idiom> موافق بودن
adapt موافق بودن
to agree on something موافق بودن با چیزی
in tune <idiom> با یکدیگر موافق بودن
agree موافقت کردن موافق بودن
adapting وفق دادن موافق بودن
agreeing موافقت کردن موافق بودن
adapts وفق دادن موافق بودن
agrees موافقت کردن موافق بودن
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
congruous موافق
sympathizer موافق
agreeably to موافق
attune موافق
pro- له موافق
agreed موافق
amicable موافق
respondent موافق
prosodiacal موافق
respondents موافق
according موافق
accordant موافق
concordant موافق
compatible <adj.> موافق
sympathetic موافق
consentient موافق
consentaneous موافق
pro له موافق
in suit with موافق با
textually موافق نص
consilient موافق
congruent موافق
compossible <adj.> موافق
non concurrent نا موافق
incompatible نا موافق
prosodial موافق
sympathizers موافق
compliant موافق
in suit with موافق
attuned موافق
sympathisers موافق
in keeping موافق
placet رای موافق
disagrees موافق نبودن
prorenata نسبت موافق
disagreeing موافق نبودن
in accordance with مطابق موافق
disagree موافق نبودن
friendlier مهربان موافق
quarter wind باد موافق
palatably موافق ذائقه
compatibly بطور موافق
fellow countryman موافق کردن
fair wind باد موافق
to my satisfaction موافق دلخواه من
fellow countryman موافق شدن
fair tide جریان اب موافق
prorenata شخص موافق
consistently بطور موافق
non placer موافق نیستم
disagreed موافق نبودن
accomodating راحت موافق
friendly مهربان موافق
shaken موافق شیوه
rationally موافق عقل
truly موافق باحقایق
harmoniously بطور موافق
favourable موافق مطلوب
yea رای موافق
satisfactorily موافق دلخواه
friendliest مهربان موافق
after one's will موافق میل
agonist muscle عضله موافق
after ones own heart موافق دلخواه
friendlies مهربان موافق
at will موافق میل
geodetically موافق قاعده پیمایش
harmonious موزون سازگار موافق
physically موافق علم فیزیک
to bring in to line وفق دادن موافق
crony رفیق موافق هم اطاق
cronies رفیق موافق هم اطاق
scientifically موافق اصول علمی
genealogically موافق شجره نامه
naturalistic موافق با اصول طبیعی
geometrically موافق علم هندسه
quite the thing موافق سبک روز
concurring opinion رای موافق مشروط
genetically موافق علم پیدایش
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
accommodatingly بطور موافق راحت
comkpliant موافق اجابت کننده
in obdience to برای اطاعت از موافق امر
harmonize موافق کردن هم اهنگ شدن
physiognomically موافق علم قیافه شناسی
to put over a play موافق بدادن نمایشی شدن
harmonises موافق کردن هم اهنگ شدن
gastronomically موافق علم خوب خوردن
she always had her way همیشه موافق میل اوعمل می شد
harmonising موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonized موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes موافق کردن هم اهنگ شدن
bandae jireugi ضربه دست موافق ایستادن
harmonizing موافق کردن هم اهنگ شدن
fall in مطابقت کردن موافق شدن
pros and cons موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
pragmatize موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
irish bull بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
I agree with you completely. من کاملا با نظر شما موافق هستم.
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
propitiously بطور مساعد یا موافق خجسته وار
physico theology حکمت الهی موافق اصول طبیعی
concurrent دریک وقت واقع شونده موافق
To view something approvingly ( favourably ) . چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
argued بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
arguing بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
homosexuals دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexual دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
argue بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
The pros and cons ( of something ) . جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
chronologize بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
packaged توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
scholastically موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
layers بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
phrenologically ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
to little up to one's principl اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
well assorted جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
governed نافذ بودن نافر بودن بر
includes شامل بودن متضمن بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
include شامل بودن متضمن بودن
agree متفق بودن همرای بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
moon سرگردان بودن اواره بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
agreeing متفق بودن همرای بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
consist شامل بودن عبارت بودن از
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
pertains مربوط بودن متعلق بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
pertained مربوط بودن متعلق بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
owe مدیون بودن مرهون بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com