Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (39 milliseconds)
English	Persian
crimping	باپیچاندن محکم کردن
Other Matches
brace	بابست محکم کردن محکم بستن
braced	بابست محکم کردن محکم بستن
snubs	جلوگیری از حرکت طناب باپیچاندن دور تیر و غیره
snubbed	جلوگیری از حرکت طناب باپیچاندن دور تیر و غیره
snubbing	جلوگیری از حرکت طناب باپیچاندن دور تیر و غیره
snub	جلوگیری از حرکت طناب باپیچاندن دور تیر و غیره
steer wrestling	پریدن از اسب به گردن گاو وفرود امدن او به زمین باپیچاندن گردنش
peg	میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
dog down	بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
pegs	میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
to make fast	محکم کردن
clinches	محکم کردن
clinching	محکم کردن
clinched	محکم کردن
spokes	محکم کردن
clinch	محکم کردن
fasten	محکم کردن
chock	محکم کردن
spoke	محکم کردن
tightening	محکم کردن
take up <idiom>	محکم کردن
crimping	محکم کردن
rigidify	محکم کردن
clamped	محکم کردن
clamp	محکم کردن
clamps	محکم کردن
reinforces	محکم کردن
strengthened	محکم کردن
clamping	محکم کردن
make tight	محکم کردن
braced	محکم کردن
brace	محکم کردن
fastens	محکم کردن
fastened	محکم کردن
reinforce	محکم کردن
to make good	محکم کردن
tighten	محکم کردن
strengthen	محکم کردن
stakes	محکم کردن
stake	محکم کردن
riveted	محکم کردن
mount	محکم کردن
rivet	محکم کردن
mounts	محکم کردن
tightens	محکم کردن
staked	محکم کردن
consolidate	محکم کردن
strengthens	محکم کردن
tightened	محکم کردن
house	محکم کردن
housed	محکم کردن
houses	محکم کردن
rivets	محکم کردن
consolidating	محکم کردن
riveting	محکم کردن
set taut	محکم کردن
consolidates	محکم کردن
solidifying	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidify	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
riveting	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
solidified	سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
gad	با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
rivets	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
riveted	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
rivet	پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
tightened	محکم کردن فشردن
steels	مانندفولاد محکم کردن
steel	مانندفولاد محکم کردن
steeling	مانندفولاد محکم کردن
hang up <idiom>	حفاظ ،محکم کردن
steeled	مانندفولاد محکم کردن
tighten	محکم کردن فشردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution .	محکم کاری کردن
mortice	باکام محکم کردن
o peg down	با میخ محکم کردن
girt	با تنگ محکم کردن
gib	باقلاب محکم کردن
pin	باسنجاق محکم کردن
mortise	باکام محکم کردن
tightening	محکم کردن فشردن
tightens	محکم کردن فشردن
pinned	باسنجاق محکم کردن
to fast off	باگره محکم کردن
pinning	باسنجاق محکم کردن
hugs	بغل کردن محکم گرفتن
hugging	بغل کردن محکم گرفتن
latch	بوسیله کلون محکم کردن
planish	با چکش محکم وصاف کردن
latches	بوسیله کلون محکم کردن
hug	بغل کردن محکم گرفتن
bands	تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
cleat	باگوه و گیره محکم کردن
to tighten	محکم کردن [با میخ و چکش]
band	تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
wedge	[محکم کردن اتصالان با گوه]
hugged	بغل کردن محکم گرفتن
pole	با تیر یا دیرک محکم کردن
tee off	اغاز کردن محکم زدن
poles	با تیر یا دیرک محکم کردن
buttoned	تکمه زدن باتکمه محکم کردن
buttoning	تکمه زدن باتکمه محکم کردن
button	تکمه زدن باتکمه محکم کردن
gib	باپشت بند ومیخ یا گوه محکم کردن
to rifle the ball into the goal	با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
reinforces	مستحکم کردن محکم کردن
fixate	محکم کردن متمرکز کردن
fix	نصب کردن محکم کردن
cadging	محکم کردن باربری کردن
cadges	محکم کردن باربری کردن
fixes	نصب کردن محکم کردن
cadged	محکم کردن باربری کردن
cadge	محکم کردن باربری کردن
reinforce	مستحکم کردن محکم کردن
gird	اماده کردن محکم کردن
staple	سوزن [حرف ] یو شکل [برای محکم کردن سیمی به دیوار]
cleco fastener	وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
vulcanize	لاستیک را بوسایل شیمیایی جوش دادن و محکم کردن جوش برقی زدن
reed	شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
taut	محکم
to hold fast	محکم
tenacious	محکم
adamantine	محکم
toughest	محکم
pukka	محکم
tough	محکم
pucka	محکم
sturdiest	محکم
tougher	محکم
buffs	محکم
stables	محکم
solids	محکم
solid	محکم
sturdy	محکم
sturdier	محکم
frozen	محکم
i have a secure grasp of it	محکم
tight coupling	محکم
rigid	محکم
kill	محکم
kills	محکم
buff	محکم
stable	محکم
undeviating <adj.>	محکم
secures	محکم
four-square	محکم
consolidated	محکم
unswerving <adj.>	محکم
tightly	محکم
secure	محکم
tightly-	محکم
well set	محکم
tight	محکم
chock	محکم
tighter	محکم
deep-set	محکم
steadying	محکم
definite <adj.>	محکم
steadied	محکم
decisive	محکم
foursquare	محکم
definite	محکم
steadies	محکم
steadiest	محکم
steady	محکم
tightest	محکم
secure	محکم نگهداشتن
the ice is treach erous	یخ محکم نیست
belt	ضربه محکم
belted	ضربه محکم
sealed	محکم چسبیده
clips	محکم گرفتن
belts	ضربه محکم
clippings	محکم گرفتن
i have a secure grasp of it	محکم دارمش
A firm voice .	صدای محکم
to catch hold of	محکم گرفتن
slam dunk	گل ابشاری محکم
whacks	محکم زدن
whack	محکم زدن
two handed	محکم استوار
cinch	محکم بستن
conviction	عقیده محکم
wharf	محکم مهارکردن
clipped	محکم گرفتن
firmly	بطور محکم
strict	نص صریح محکم
clip	محکم گرفتن
convictions	عقیده محکم
seal up	محکم بستن
wharves	محکم مهارکردن
anchors	محکم شدن
catch hold of	محکم نگاهداشتن
wharfs	محکم مهارکردن
semihard	نیمه محکم
stricter	نص صریح محکم
anchor	محکم شدن
griped	محکم گرفتن
tenaciously	بطور محکم
strictest	نص صریح محکم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com