English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
to eat salt with a person باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
Other Matches
to break bread with a person پیش کسی نان ونمک خوردن
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
keep an open house مهمان نواز بودن
to keep an open house مهمان نواز بودن
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
After all I have eaten his salt. هر چه باشد با هم نان ونمک خوردیم.
answer بدرد خوردن مطابق بودن
answered بدرد خوردن مطابق بودن
answering بدرد خوردن مطابق بودن
avaiiability موجود بودن بدرد خوردن
answers بدرد خوردن مطابق بودن
avail بدرد خوردن دارای ارزش بودن
Adventurism is the salt of life . ماجرا جوئی شور ونمک زندگه است
to stand any one in good stead بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
to wobble [move unsteadily] در نوسان بودن [تلوتلو خوردن] [اصطلاح روزمره]
To be a time -server . To sail with the wind . To be unprincipled. نان را به نرخ روز خوردن ( ابن الوقت بودن )
biltong گوشت خرد کرده ونمک زده خشک شده در افتاب
to haunt with a person باکسی ماندگارشدن
to turn on any one باکسی بد شدن
to keep up with a person باکسی برابربودن
cozy up to (someone) <idiom> باکسی دوستی برقرارکردن
to keep pace with any one باکسی برابرقدم زدن
get in touch with someone <idiom> باکسی تماس گرفتن
to enter into p with another باکسی شرکت کردن
to keep in touch with any one باکسی تماس داشتن
sympathy with any one همدردی یاهمفکری باکسی
take out <idiom> باکسی قرار گذاشتن
illtreat باکسی بد رفتاری کردن
got a thing going <idiom> باکسی نامزد شدن
to be of kinship with somebody باکسی نسبت خویشاوندی داشتن
to have an i. with any one باکسی دیدار و گفتگو کردن
to play a trick on any one زدن باکسی شوخی کردن
handle with kid gloves <idiom> باکسی همکاری دقیق داشتن
to bear with a person باکسی ساختن یاسازش کردن
pick a quarrel <idiom> باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
lose track of <idiom> ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
to be even witn any one انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to blow hot and cold وقتی باکسی گرم گرفتن ووقتی سرد شدن
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
guest مهمان
guests مهمان
visitator مهمان
banquets مهمان کردن
gatecrasher مهمان ناخوانده
banquet مهمان کردن
hospitality مهمان نوازی
hosted مهمان دار
hosting مهمان دار
hosts مهمان دار
guest chamber اطاق مهمان
inhospitableness مهمان ننوازی
hospitable مهمان نواز
i was under his roof مهمان او بودم
inhospitable مهمان ننواز
guest-room اطاق مهمان
guest-rooms اطاق مهمان
bidden guest مهمان خوانده
hospitalization مهمان نوازی
gatecrashers مهمان ناخوانده
host مهمان دار
hosteler مهمان دار
open house پذیرایی از مهمان
guest room اطاق مهمان
guest computer کامپیوتر مهمان
guest مهمان کردن
rest house مهمان سرا
treats مهمان کردن
guests مهمان کردن
treated مهمان کردن
treat مهمان کردن
visitors دیدن کننده مهمان
goest operating system سیستم عامل مهمان
visiter دیدن کننده مهمان
inhospitably بدون مهمان نوازی
inhospitality فقدان مهمان نوازی
visitor دیدن کننده مهمان
hospitably از روی مهمان نوازی
visitor مهمان رسمی نظامی
visitors مهمان رسمی نظامی
invite مهمان کردن وعده دادن
invites مهمان کردن وعده دادن
wear out one's welcome <idiom> مهمان دو روزه عزیز است
Please be my guest. خواهش می کنم مهمان من با شید
We are expecting guests for dinner . برای شام مهمان داریم
hospitable غریب نواز مهمان نوازانه
open doored در خانه باز مهمان نواز
invited مهمان کردن وعده دادن
tumbled غلت خوردن معلق خوردن
tumble غلت خوردن معلق خوردن
trip لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped لغزش خوردن سکندری خوردن
trips لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles غلت خوردن معلق خوردن
That evening we had company . آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
grog دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
roll out the red carpet <idiom> برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
When in Rome, do as the Romans do! <idiom> خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
homestay خانواده مهمان دار [کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
to drink wine می خوردن شراب خوردن
The guest brings his own portion . <proverb> مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
owe مدیون بودن مرهون بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
ablest لایق بودن مناسب بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
agree متفق بودن همرای بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
consisting شامل بودن عبارت بودن از
moons سرگردان بودن اواره بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
agrees متفق بودن همرای بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
include شامل بودن متضمن بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
governed نافذ بودن نافر بودن بر
govern نافذ بودن نافر بودن بر
appertain مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com