Dictiornary-Farsi | باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
you must a for that conduct	باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید


Other Matches

respondeat superior	مسئوولیت را از امر بخواهید
in point of fact	خوب بخواهید بدانید
It is yours the asking.	اگر بخواهید آنرا به شما می دهم
as a matter of fact	حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
pardoning	پوزش
pardons	پوزش
pardon	پوزش
pardoned	پوزش
apology	پوزش
apologies	پوزش
apologist	پوزش خواه
to excuse oneself	پوزش خواستن
to beg your pardon	پوزش می خواهم
apologias	پوزش ادبی
apologises	پوزش خواستن
apologia	پوزش ادبی
apologising	پوزش خواستن
apologize	پوزش خواستن
apologized	پوزش خواستن
apologizes	پوزش خواستن
apologizing	پوزش خواستن
to offer an apology	پوزش خواستن
apologists	پوزش خواه
excusatory	پوزش امیز
apologetic	پوزش امیز
amende honorable	پوزش خواهی
apologise	پوزش طلبیدن
apologised	پوزش خواستن
excuse me	پوزش می خواهم
apologetically	از راه پوزش یا دفاع
i express my regret for it	پوزش میخواهم که چنین شد
i beg your pardon	پوزش میخواهم معذرت می خواهم
to offer an excuse	پوزش خواستن عذرخواهی کردن
to eat humble pie	پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
double coincidence of wants	زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
He who excuses accuses himself. <proverb>	کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
A guilty conscience needs no accuser. <proverb>	کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb>	کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
bad conduct	سو رفتار
behaviour	رفتار
demeanor	رفتار
demeanour	رفتار
misconduct	رفتار بد
behavio	رفتار
comports	رفتار
behavior	رفتار
ethic	رفتار
action	رفتار
conduct	رفتار
conducted	رفتار
conducting	رفتار
actions	رفتار
deportment	رفتار
thews	رفتار
treament	رفتار
gesturing	رفتار
gestured	رفتار
gesture	رفتار
dealing	رفتار
comporting	رفتار
comported	رفتار
comport	رفتار
conducts	رفتار
behaviuor	رفتار
ergasia	رفتار
demarch	رفتار
exploits	: رفتار
exploiting	: رفتار
gest	رفتار
exploit	: رفتار
comportment	رفتار
havings	رفتار
treatments	رفتار
demarche	رفتار
geste	رفتار
treatment	رفتار
haviour	رفتار
elicited behavior	رفتار فراخوانده
overt behavior	رفتار اشکار
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
verbal behavior	رفتار کلامی
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
incipient behavior	رفتار اغازین
macho	نرینه رفتار
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
ethogram	شرح رفتار
explicit behavior	رفتار اشکار
demeans	رفتار کردن
fair shake <idiom>	رفتار درست
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
fal lal	رفتار فریفانه
bearing	رفتار سلوک
brusque	خشن در رفتار
conducting	رفتار اخلاقی
conduct	رفتار اخلاقی
conducts	رفتار اخلاقی
illtreatment	سوء رفتار
conducted	رفتار اخلاقی
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
etiquette	روش رفتار
treat	رفتار کردن
treat	رفتار کردن با
treated	رفتار کردن
treats	رفتار کردن
treats	رفتار کردن با
demeaned	رفتار کردن
demean	رفتار کردن
anancastia	رفتار وسواسی
expressive behavior	رفتار بیانگر
illtreat	سوء رفتار
behavior therapy	رفتار درمانی
maladdress	رفتار ناهنجار
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
misconduct	سوء رفتار
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
propriety of behaviour	درستی رفتار
regressive behavior	رفتار واپس رو
immoral	زشت رفتار
frivolous	سبک رفتار
cruelty	سوء رفتار
anancasm	رفتار وسواسی
collective behavior	رفتار جمعی
anankaslia	رفتار وسواسی
behavior repertoire	خزانه رفتار
behavior rehearsal	تمرین رفتار
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
automatic behavior	رفتار خودکار
manner	رفتار ادب
treated	رفتار کردن با
brusqurie	خشونت در رفتار
attitude	روش و رفتار
attitudes	روش و رفتار
maternal behavior	رفتار مادری
social behavior	رفتار اجتماعی
behavior modification	تغییر رفتار
to demean oneself	رفتار کردن
covert behavior	رفتار نااشکار
to deport oneself	رفتار کردن
target behavior	رفتار اماج
affable <adj.>	خوش رفتار
stereotypy	رفتار قالبی
implicit behavior	رفتار نااشکار
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
learned behavior	رفتار اموخته
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
despotize	مستبدانه رفتار کردن
last word	بیان یا رفتار قاطع
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
image response	رفتار فرکانس تصویر
misbehavior	بدرفتاری سوء رفتار
high frequency performance	رفتار فرکانس بالا
babies	مانندکودک رفتار کردن
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
iam a of such conduct	از این رفتار شرمنده ام
behavioral	وابسته به رفتار و سلوک
baby	مانندکودک رفتار کردن
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
purposive behavior	رفتار غایت نگر
stereotyped	دارای رفتار قالبی
problem behavior	رفتار مشکل افرین
correctional custudy	روش اصلاح رفتار
levity	رفتار سبک لوسی
abidance	رفتار برطبق توافق
butch	خشن و مرد رفتار
mannish	دارای رفتار مردانه
douceur	شیرینی وفرافت رفتار
discriminated operant	رفتار عامل افتراقی
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
contact behavior	رفتار تماس جویانه
play off <idiom>	رفتار مختلف با اشخاص
organizational citizenship behavior	رفتار شهروندی سازمانی
paternity	رفتار پدرانه اصلیت
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
well behaved	خوش رفتار با ادب
well-behaved	خوش رفتار با ادب
even-handed treatment	رفتار [عملکرد] عادلانه
misbehaviour	بدرفتاری سوء رفتار
confrontational	رفتار همراهبا اعتراض
skulduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
keep up appearances <idiom>	حفظ رفتار درست
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد
to lump them all together <idiom>	با همه یکسان رفتار کردن
You haven't changed.	تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
matronize	مانند رئیسه رفتار کردن
attitudes	حالت قرار گرفتن رفتار
moral philosophy	اصول اخلاق ایین رفتار
to act [be] one's age <idiom> <verb>	طبق سن خود رفتار کردن
They act after their kind.	جنس خود رفتار می کنند.
to wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
to go with the tide	طبق مقتضیات رفتار کردن
attitude	حالت قرار گرفتن رفتار
scenario	طرح [نحوه رفتار] [سناریو]