English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
you must know باید بدانید
Search result with all words
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
Other Matches
in point of fact خوب بخواهید بدانید
as a matter of fact حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
there is a rule that... که باید.....
in due f. باید
must باید
the f. of a table باید
to have to باید
ought باید
maun باید
should باید
outh باید
shall باید
We have to go as well. ما هم باید برویم .
as it deserves چنانکه باید
it is to be noted that باید دانست که
i ought to go باید بروم
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
ought باید وشاید
one must go باید رفت
it is necessary to go باید رفت
how shall we proceed چه باید کرد
i must go باید بروم
i ougth to go باید بروم
i ougth to go باید رفت
it is necessary for him to go باید برود
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
comme il faut چنانکه باید وشاید
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
enow بسنده انقدرکه باید
the needful انچه باید کرد
prettily بخوبی چنانکه باید
shall i go? ایا باید بروم
chicane مانعی که باید دور زد
meetly چنانکه باید و شاید
he must have gone باید رفته باشد
it is to be noted that باید ملتفت بود که
it is to be noted that باید توجه کردکه
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
he needs must go ناچار باید برود
I must leave at once. باید فورا بروم.
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
you might have come باید امده باشید
you must go شما باید بروید
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
I must be going now. الان دیگه باید بروم
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
backlogs کاری که باید انجام شود
backlog کاری که باید انجام شود
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
do the necessary انچه باید کرد بکنید
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
load کاری که باید انجام شود
loads کاری که باید انجام شود
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
I'd مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
make hay while the sun shines تا تنور گرم است باید نان راپخت
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Do I have to pay a supplement? آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
tasks کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
loads تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
processes تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
I must make a special note of that. من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
Christmas comes but once a year. <proverb> جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
Babies should be classified as antidepressants. نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
You can't refuse me that ! این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
proportional tax مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
scale of weights جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
I must make an early morning start. باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
process تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
overhead کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
multiple نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
vertical تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
shifts کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
shifted کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
transformational rules مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
substitution لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود
dynamic زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
queues نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
dynamically زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
They must give not less than 2 weeks' notice. آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Which bus do I take for the opera? برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
times زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
timed زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
functional سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com