English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
Other Matches
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there. شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
jigsaw puzzle نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
by the square بدقت
tenty بدقت
precisely بدقت
closely بدقت
punctually بدقت
nighly بدقت
accurately بدقت
cross-examining بدقت جویاشدن از
cross-question بدقت جویاشدن از
cross-questioning بدقت جویاشدن از
cross-questions بدقت جویاشدن از
look through بدقت دیدن
peruse بدقت خواندن
perused بدقت خواندن
peruses بدقت خواندن
perusing بدقت خواندن
peering بدقت نگریستن
peered بدقت نگریستن
peer بدقت نگریستن
cross-examine بدقت جویاشدن از
cross-examined بدقت جویاشدن از
cross-examines بدقت جویاشدن از
cross-questioned بدقت جویاشدن از
to call for a احتیاج بدقت داشتن
scrutinizes بدقت بررسی کردن
scrutinized بدقت بررسی کردن
scrutinizing بدقت بررسی کردن
scrutinize بدقت بررسی کردن
scrutinising بدقت بررسی کردن
scrutinises بدقت بررسی کردن
scrutinised بدقت بررسی کردن
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
weigh it a بدقت بکش درست بکش
unconscious غش کرده
unconsciously غش کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
bouffant پف کرده
puffy <adj.> پف کرده
puffed out <adj.> پف کرده
bloat پف کرده
puffed <adj.> پف کرده
soufflTs پف کرده
infusions دم کرده
infusion دم کرده
off the trail پی گم کرده
tumid <adj.> پف کرده
beastby کرده
gelid یخ کرده
puff pastry پف کرده
souffles پف کرده
souffle پف کرده
turgid <adj.> پف کرده
began شروع کرده
carpeted فرش کرده
off the track ازخط پی گم کرده
ghee کره اب کرده
farci دلمه کرده
inveterate ریشه کرده
chose انتخاب کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
educated تحصیل کرده
painted رنگ کرده
intumescent باد کرده
begotten تولید کرده
protuberant باد کرده
whey شیرچرخ کرده
intumescent اماس کرده
inwrought از تو کار کرده
it is very easily done کرده میشود
picked پاک کرده
in flower شکوفه کرده
grown-up رشد کرده
risen طلوع کرده
iced خنک کرده
purified پاک کرده
fled فرار کرده
swollen اماس کرده
swollen ورم کرده
iced ppa خنک کرده
grown-ups رشد کرده
ghi کره اب کرده
fucate رنگ کرده
sweated عرق کرده
bunged up باد کرده
blown ورم کرده
mistaken اشتباه کرده
sawn اره کرده
grown رشد کرده
clarified صاف کرده
full-grown رشدکامل کرده
tumescent ورم کرده
beheld مشاهده کرده
pulled خشک کرده
refined تمیز کرده
strained صاف کرده
fried سرخ کرده
baggily بطورباد کرده
rooted ریشه کرده
indrawn جذب کرده
fubsy قوز کرده
fretty اماس کرده
fecit درست کرده
farthingale دامن پف کرده
farcie دلمه کرده
full grown رشدکامل کرده
enrooted ریشه کرده
puffy <adj.> باد کرده
knotted ازدحام کرده
decorated زینت کرده
distent ورم کرده
deep rooted ریشه کرده
blubbery ورم کرده
billowy باد کرده
deep-rooted ریشه کرده
bendon نیت کرده
hidden پنهان کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
they have done their work را کرده اند
puffed <adj.> ورم کرده
nodular ورم کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
puffy <adj.> ورم کرده
tumid <adj.> ورم کرده
turgid <adj.> ورم کرده
wedded ازدواج کرده
shot اصابت کرده
warm infusion چیز دم کرده
smoothfaced صاف کرده
getting کسب کرده
gets کسب کرده
ventricular باد کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
testate وصیت کرده
get کسب کرده
shots اصابت کرده
restrained لگام کرده
self taught تحصیل کرده
puffed <adj.> باد کرده
overage کم رشد کرده
puffed out <adj.> باد کرده
puffy <adj.> آماس کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
tumid <adj.> آماس کرده
turgid <adj.> آماس کرده
airless گرفته یا دم کرده
unruffled ارام کرده
turgid <adj.> باد کرده
tinned قوطی کرده
puffed <adj.> آماس کرده
let it be done کرده شود
tumid اماس کرده
tumid <adj.> باد کرده
must باید
there is a rule that... که باید.....
maun باید
shall باید
outh باید
the f. of a table باید
to have to باید
ought باید
should باید
in due f. باید
shaveling ادم اصلاح کرده
fries گوشت سرخ کرده
hidden information اطلاعات پنهان کرده
broiled meat گوشت سرخ کرده
ranker افسر سربازی کرده
de- کرده را خنثی کردن
school drop out ترک تحصیل کرده
you are mistaken اشتباه کرده اید
saute در روغن سرخ کرده
frying گوشت سرخ کرده
angrier ورم کرده دژم
angriest ورم کرده دژم
angry ورم کرده دژم
foreseen پیش بینی کرده
a fried sausage یک سوسیس سرخ کرده
made-up مصنوعی بزک کرده
ingrained دیرینه ریشه کرده
cultured مهذب تحصیل کرده
The door is jammed. در گیر کرده است.
made up مصنوعی بزک کرده
tumid ورم کرده متورم
turgescent باد کرده پرطمطراق
borne تحمل کرده یاشده
trigmous سه بار عروسی کرده
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
self-educated پیش خودتحصیل کرده
self educated پیش خودتحصیل کرده
stum اب انگورتازه درخم کرده
tumescent اماس کرده اماسیده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com