Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
it is to be noted that
باید دانست که
Search result with all words
now this man was lying
باید دانست که این مرد دروغ میگفت
Other Matches
knew
دانست
The truth was known to no one other than himself.
هیچ کس به غیر از خود او
[مرد]
حقیقت را نمی دانست.
to tell somebody something
[to let somebody in on something]
<idiom>
به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
k
به هنگام اشاره به فرفیت با مسامحه می توان معادل 4201 دهدهی دانست
owenism
اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
there is a rule that...
که باید.....
outh
باید
maun
باید
ought
باید
shall
باید
the f. of a table
باید
in due f.
باید
to have to
باید
must
باید
should
باید
how shall we proceed
چه باید کرد
as it deserves
چنانکه باید
you must know
باید بدانید
We have to go as well.
ما هم باید برویم .
i ougth to go
باید بروم
i must go
باید بروم
i ought to go
باید بروم
i ougth to go
باید رفت
It must be granted that …
باید تصدیق کر د که …
it is necessary for him to go
باید برود
it is necessary to go
باید رفت
ought
باید وشاید
one must go
باید رفت
You should have told me earlier.
باید زودتر به من می گفتی
you might have come
باید امده باشید
One must suffer in silence.
باید سوخت وساخت
you must go
شما باید بروید
Water must be stopped at its source .
<proverb>
آب را از سر بند باید بست .
I must leave at once.
باید فورا بروم.
Let us see how it turns out.
باید دید چه از آب در می آید
prettily
بخوبی چنانکه باید
enow
بسنده انقدرکه باید
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
it is to be noted that
باید توجه کردکه
comme il faut
چنانکه باید وشاید
it is to be noted that
باید ملتفت بود که
he must have gone
باید رفته باشد
he needs must go
ناچار باید برود
the needful
انچه باید کرد
chicane
مانعی که باید دور زد
meetly
چنانکه باید و شاید
shall i go?
ایا باید بروم
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
to do a thing the right way
کاری راچنانکه باید
to d. what to say
اندیشیدن که چه باید گفت
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
backlogs
کاری که باید انجام شود
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
Two witnesses should testify.
دو شاهد باید شهادت بدهند
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
One must draw the line somewhere.
<proverb>
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
I have some letters to write .
چند تا کاغذ باید بنویسم
you shoud rinse it in lukewarm water.
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
parting of the ways
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
some one must stay here
یک کسی باید اینجا بماند
it needs to be done carefully
باید بدقت کرده شود
how shall we proceed
چگونه باید اقدام کرد
if i know what to do
اگر میدانستم چه باید کرد
do the necessary
انچه باید کرد بکنید
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
One must keep up with the times.
باید با زمان آهنگ بود
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
I must take the kid to school .
باید بچه راببرم مدرسه
One must take time by the forelock .
وقت را باید غنیمت شمرد
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
بااین حقوق کم باید بسازم
I must be going now.
الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way.
هرکاری را باید از راهش وارد شد
There must be a catch(trick)in it.
باید حقه ای درکار باشد
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
load
کاری که باید انجام شود
loads
کاری که باید انجام شود
he is much to be pitted
بحالش باید رحم کرد
backlog
کاری که باید انجام شود
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
to which side do I have to turn?
به کدام طرف باید بپیچم؟
She must be at least 40.
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
I've got to watch what I eat.
باید مواظب رژیمم باشم.
We must settle the price first.
اول باید قیمت راطی کرد
A bitter pI'll to swallow.
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
The football field must be marked out.
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
blankest
فضایی در فرم که باید کامل شود
blank
فضایی در فرم که باید کامل شود
We should be leaving now.
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
Why should I take the blame?
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
you must know this
شما باید این مطلب را بدانید
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
a bitter pill to swallow
<idiom>
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
You must have respect for your promises.
باید بقول خودتان احترام بگذارید
One must take the bad with the good .
باید خوب وبدش راقبول کرد
operand
که باید توسط عملگرا اجرا شود
actions
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
why need he say that
چرا باید این سخن را بگوید
Do I have to change busses?
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
today of all days
از همه روزها امروز
[باید باشد]
Do I have to change trains?
آیا باید قطار عوض کنم؟
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
i know how to do it
میدانم چطور باید اینکار را کرد
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
How many times do I have to tell you that …
چند بار باید به شما بگویم که ...
integrand
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
I should bring you round to my way of thinking .
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must be put up to the prime minister .
باید بعرض نخست وزیر برسد
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
executory contract
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
job
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
strike while the iron is hot
تا تنور گرم است باید نان پخت
jobs
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
make hay while the sun shines
تا تنور گرم است باید نان راپخت
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
I don't know what to do with that.
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
you must a for that conduct
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
current liabilities
بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
previous examination
نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
qualifying shares
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
i will t. you for the book
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
reportable incident
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
Now, of all times!
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
task
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
tasks
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
I must think things over.
باید راجع به این چیز ها فکر کنم
The craps should match the curtains.
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
You really ought to take better care of yourself.
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
I must get hold of her at all costs.
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
پای این کار باید محکم بایستی
wicket
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
I'd
مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
We must inquire into this matter.
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
loads
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
to have to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
a stitch in time saves nine
<proverb>
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
You have to change at London.
شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
You will have to pay duty on this.
شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
scale of weights
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
Does it have to be today (of all days)?
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
round vowel
حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
I must make an early morning start.
باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
I must make a special note of that.
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
process
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
Babies should be classified as antidepressants.
نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
I've got to watch what I eat.
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
You have to listen to me.
شما باید به من گوش بکنید
[ببینید چی می خواهم بگویم]
.
proportional tax
مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
You can't refuse me that !
این
[درخواست یا پیشنهاد مرا]
را باید قبول کنید!
makeweight
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
entry
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initialed
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead
کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
processes
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
multiple
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
initial
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
fractional reserve banking
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
vertical
تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
demurrage
جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
he should better to led than
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
operation
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
timed
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
times
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
shifts
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifted
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
substitution
لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود
dynamic
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
transformational rules
مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
They must give not less than 2 weeks' notice.
آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
dynamically
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com