| Total search result: 301 (15 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| Let us see how it turns out. |
باید دید چه از آب در می آید |
|
|
|
|
| Search result with all words |
|
| source |
مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر |
| class |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
| classed |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
| classes |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
| classing |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
| change |
چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند |
| changed |
چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند |
| changes |
چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند |
| changing |
چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند |
| parity |
سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای ارسالی باید تعداد یکهای دودویی زوج داشته باشند |
| parity |
سیسم برسی خطا که هر سری بیتهای ارسالی باید تعداد یکهای دودویی فرد داشته باشند |
| queried |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
| queries |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
| query |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
| querying |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
| hard |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
| harder |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
| hardest |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
| manager |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
| managers |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
| job |
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد |
| job |
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند |
| jobs |
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد |
| jobs |
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند |
| average |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
| averaged |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
| averages |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
| averaging |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
| machine |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
| machined |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
| machines |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
| reserve |
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد |
| reserves |
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد |
| reserving |
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد |
| fetch |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
| fetched |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
| fetches |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
| language |
زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند |
| language |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
| languages |
زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند |
| languages |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
| task |
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود |
| tasks |
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود |
| fail |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
| failed |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
| fails |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
| raw |
1-اطلاعی که هنوز وارد سیستم کامپیوتری نشده است . 2-دادهای که در پایگاه داده ها که برای تامین اطلاعات کاربر باید پردازش شود |
| carrier |
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت |
| carriers |
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت |
| queue |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
| queue |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
| queued |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
| queued |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
| queueing |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
| queueing |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
| queues |
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند |
| queues |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
| substitution |
لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود |
| power |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
| powered |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
| powering |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
| powers |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
| rate |
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد |
| rates |
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد |
blank |
فضایی در فرم که باید کامل شود |
| blankest |
فضایی در فرم که باید کامل شود |
| shift |
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز |
| shift |
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود |
| shifted |
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز |
| shifted |
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود |
| shifts |
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز |
| shifts |
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود |
| time |
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند |
| timed |
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند |
| times |
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند |
| wicket |
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد |
| wickets |
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد |
| multiple |
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود |
| stack |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
| stack |
ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود |
| stacked |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
| stacked |
ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود |
| stacks |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
| stacks |
ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود |
branch |
جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد |
| branches |
جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد |
| filter |
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند |
| filters |
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند |
| cache |
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند. |
| caches |
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند. |
drop |
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود |
| dropped |
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود |
| dropping |
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود |
| drops |
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود |
| bar mitzvah |
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد |
| bar mitzvahs |
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد |
| backlog |
کاری که باید انجام شود |
| backlogs |
کاری که باید انجام شود |
| vertical |
تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد |
| must |
باید |
| Other Matches |
|
| double coincidence of wants |
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد |
| the f. of a table |
باید |
| should |
باید |
| to have to |
باید |
| outh |
باید |
| shall |
باید |
| ought |
باید |
| maun |
باید |
| in due f. |
باید |
| there is a rule that... |
که باید..... |
| It must be granted that … |
باید تصدیق کر د که … |
| one must go |
باید رفت |
| We have to go as well. |
ما هم باید برویم . |
| it is necessary for him to go |
باید برود |
| it is necessary to go |
باید رفت |
| as it deserves |
چنانکه باید |
| i ougth to go |
باید بروم |
| i must go |
باید بروم |
| you must know |
باید بدانید |
| it is to be noted that |
باید دانست که |
| i ougth to go |
باید رفت |
| how shall we proceed |
چه باید کرد |
| ought |
باید وشاید |
| i ought to go |
باید بروم |
| we must winnow away the refuse |
اشغال انرا باید |
| I must leave at once. |
باید فورا بروم. |
| prettily |
بخوبی چنانکه باید |
| meetly |
چنانکه باید و شاید |
| you might have come |
باید امده باشید |
| you must go |
شما باید بروید |
| Water must be stopped at its source . <proverb> |
آب را از سر بند باید بست . |
| it is to be noted that |
باید ملتفت بود که |
| it is to be noted that |
باید توجه کردکه |
| You should have told me earlier. |
باید زودتر به من می گفتی |
| chicane |
مانعی که باید دور زد |
| to do a thing the right way |
کاری راچنانکه باید |
| the needful |
انچه باید کرد |
| to d. what to say |
اندیشیدن که چه باید گفت |
| shall i go? |
ایا باید بروم |
| What can't be cured must be endured. <idiom> |
باید سوخت و ساخت. |
| enow |
بسنده انقدرکه باید |
| he must have gone |
باید رفته باشد |
| One must suffer in silence. |
باید سوخت وساخت |
| he needs must go |
ناچار باید برود |
| comme il faut |
چنانکه باید وشاید |
| to which side do I have to turn? |
به کدام طرف باید بپیچم؟ |
| load |
کاری که باید انجام شود |
| loads |
کاری که باید انجام شود |
| it needs to be done carefully |
باید بدقت کرده شود |
| She must be at least 40. |
او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد. |
| Protocol must be observed. |
تشریفات باید رعایت شود |
| how shall we proceed |
چگونه باید اقدام کرد |
| if i know what to do |
اگر میدانستم چه باید کرد |
| I've got to watch what I eat. |
باید مواظب رژیمم باشم. |
| you shoud rinse it in lukewarm water. |
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید |
| Every day that you go unheeded, you need to count on that day |
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید |
| some one must stay here |
یک کسی باید اینجا بماند |
| i must answer for the damages |
ازعهده خسارت ان باید برایم |
| You have to go back to ... |
شما باید به طرف ... برگردید. |
| There must be some mistakes. |
باید اشتباهی شده باشد. |
| One must draw the line somewhere. <proverb> |
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند . |
| Two witnesses should testify. |
دو شاهد باید شهادت بدهند |
| We had to queue [line] up for three hours to get in. |
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو. |
| One must take time by the forelock . |
وقت را باید غنیمت شمرد |
| parting of the ways |
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید |
| I have some letters to write . |
چند تا کاغذ باید بنویسم |
| I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. |
بااین حقوق کم باید بسازم |
| One must tackle it in the right way. |
هرکاری را باید از راهش وارد شد |
| I must be going now. |
الان دیگه باید بروم |
| I must take the kid to school . |
باید بچه راببرم مدرسه |
| You must make allowances for his age . |
باید ملاحظه سنش را بکنی |
| One must keep up with the times. |
باید با زمان آهنگ بود |
| There must be a catch(trick)in it. |
باید حقه ای درکار باشد |
| he is much to be pitted |
بحالش باید رحم کرد |
| It must be quiet. |
باید ساکت و آرام باشد. |
| What must be must be . <proverb> |
آنچه باید بشود خواهد شد . |
| We must find a basic solution. |
باید یک فکر اساسی کرد |
| do the necessary |
انچه باید کرد بکنید |
| There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . |
کلکی درکار باید باشد ( هست ) |
| integrand |
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت |
| We must settle the price first. |
اول باید قیمت راطی کرد |
| It must be put up to the prime minister . |
باید بعرض نخست وزیر برسد |
| Do I have to change trains? |
آیا باید قطار عوض کنم؟ |
| You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). |
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید |
| Do I have to change busses? |
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟ |
| There must be some mistakes. |
باید اشتباهی روی داده باشد. |
You must account for every penny. |
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی |
| actions |
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند |
| How many times do I have to tell you that … |
چند بار باید به شما بگویم که ... |
| It must have a solid foundation. |
اساس کار باید محکم باشد |
| We should be leaving now. |
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی ) |
| You must have respect for your promises. |
باید بقول خودتان احترام بگذارید |
| The football field must be marked out. |
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد |
| I should bring you round to my way of thinking . |
باید تو راهم با خودم همفکر کنم |
| i know how to do it |
میدانم چطور باید اینکار را کرد |
| action |
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند |
| A bitter pI'll to swallow. |
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت |
| You will need to spend some money on it. |
تو باید برایش پول خرج بکنی. |
| disclosing |
یات چیزی که باید مخفی می ماند |
| Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> |
در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل] |
| discloses |
یات چیزی که باید مخفی می ماند |
| disclose |
یات چیزی که باید مخفی می ماند |
| One must take the bad with the good . |
باید خوب وبدش راقبول کرد |
| unauthorized |
آنچه باید مجوز داشته باشد |
| why need he say that |
چرا باید این سخن را بگوید |
| operand |
که باید توسط عملگرا اجرا شود |
| a bitter pill to swallow <idiom> |
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود |
| Why should I take the blame? |
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟ |
| you ought to know better |
شما باید بهتر از این بدانید |
| How can you ask? |
این باید واضح باشد برای تو |
| today of all days |
از همه روزها امروز [باید باشد] |
| you must know this |
شما باید این مطلب را بدانید |
| I must get hold of her at all costs. |
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم |
| Those who lose must step out. |
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود |
| previous examination |
نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد |
| reportable incident |
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود |
| you must a for that conduct |
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید |
| Do I have to pay a supplement? |
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟ |
| notify party |
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود |
| now this man was lying |
باید دانست که این مرد دروغ میگفت |
| executory contract |
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود |
| Now, of all times! |
از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] ! |
| strike while the iron is hot |
تا تنور گرم است باید نان پخت |
| i will t. you for the book |
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد |
| We must inquire into this matter. |
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم |
| I must think things over. |
باید راجع به این چیز ها فکر کنم |
| if [when] it comes to the crunch <idiom> |
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح] |
| I don't know what to do with that. |
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم. |
| qualifying shares |
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند |
| The craps should match the curtains. |
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید ) |
| current liabilities |
بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند |
a stitch in time saves nine <proverb> |
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد |
make hay while the sun shines |
تا تنور گرم است باید نان راپخت |
| You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. |
پای این کار باید محکم بایستی |
| You really ought to take better care of yourself. |
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید. |
| Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. |
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود. |
| loads |
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند |
| load |
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند |
| Where do I change for ... ? |
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟ |
| I'd |
مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم |
| to have to bite the bullet <idiom> |
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت |
| You can't refuse me that ! |
این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید! |
| he should better to led than |
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد |
| demurrage |
جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد |
operation |
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند |
| entry |
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود |
| initialling |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| scale of weights |
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند |
| round vowel |
حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد |
| makeweight |
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود |
| fractional reserve banking |
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد |
| Does it have to be today (of all days)? |
این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟ |
| I've got to watch what I eat. |
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم] |
| process |
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید |
| Christmas comes but once a year. <proverb> |
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت. |
| We ought to (should)examineit in all itsaspects. |
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم |
| initial |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| initialed |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| initialing |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| initialled |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| initials |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| overhead |
کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود |
| You will have to pay duty on this. |
شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید. |
| processes |
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید |
| You have to change at London. |
شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید. |
| You have to listen to me. |
شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] . |
| Where do I change for ... ? |
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟ |
| I must make an early morning start. |
باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم ) |
Babies should be classified as antidepressants. |
نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد. |
| proportional tax |
مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد |
| I must make a special note of that. |
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم. |
| unpopulated board |
تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند |
| transformational rules |
مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند |
| succeeding spot |
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود |
| double coincidence of wants |
نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد |
| little go |
نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد |
| One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots |
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه |
Funstionalism |
[عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.] |
You should always be careful walking alone at night. |
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید. |
| He feels he must have the last word. |
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند. |
| She's done so much for us, we need to repay her somehow. |
او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم. |
| They must give not less than 2 weeks' notice. |
آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند. |
| Which bus do I take for the opera? |
برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟ |
functional |
سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند |
| real time |
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود |
| You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> |
با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى . |
| dynamic |
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود |
| dynamically |
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود |
| beadroll |
صورت مردگانیکه باید برای ارواح انها فاتحه یادعابخوانند |
| cheque to a person's order |
چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند |
| cutting angle |
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود |
| Any reform of the pension law must be left to the future. |
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود. |
| Any reform of the insurance law must be left to the future. |
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود. |
it is too late to lock the stable when the horse has been stolen <proverb> |
کنون باید این مرغ را پای بست نه آن دم که سررشته بردت ز دست |
| Which bus do I take to Victoria Station? |
کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟ |
| verba accipienda sunt secundum |
materiam subjectam الفاظ باید به مقتضای موضوع تعبیر و تفسیر شوند |
operation |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند |
| real time |
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود. |
| cells |
خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود |
cell |
خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود |