| Total search result: 301 (15 milliseconds) | 
			 | 
		
		
			 | 
			 | 
		
		
			| English | 
			Persian | 
		
		
		| Let us see how it turns out.     | 
		باید دید چه از آب در می آید   | 
		
	
		| 
 | 
	
	
		| 	
 | 
	
					
					
						| Search result with all words | 
					
					
						 | 
					
		
		| source     | 
		مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر   | 
		
	
		
		| class     | 
		در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد   | 
		
	
		
		| classed     | 
		در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد   | 
		
	
		
		| classes     | 
		در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد   | 
		
	
		
		| classing     | 
		در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد   | 
		
	
		
		| change     | 
		چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند   | 
		
	
		
		| changed     | 
		چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند   | 
		
	
		
		| changes     | 
		چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند   | 
		
	
		
		| changing     | 
		چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند   | 
		
	
		
		| parity     | 
		سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای ارسالی باید تعداد یکهای دودویی زوج داشته باشند   | 
		
	
		
		| parity     | 
		سیسم برسی خطا که هر سری بیتهای ارسالی باید تعداد یکهای دودویی فرد داشته باشند   | 
		
	
		
		| queried     | 
		1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود   | 
		
	
		
		| queries     | 
		1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود   | 
		
	
		
		| query     | 
		1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود   | 
		
	
		
		| querying     | 
		1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود   | 
		
	
		
		| hard     | 
		که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود   | 
		
	
		
		| harder     | 
		که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود   | 
		
	
		
		| hardest     | 
		که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود   | 
		
	
		
		| manager     | 
		نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند   | 
		
	
		
		| managers     | 
		نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند   | 
		
	
		
		| job     | 
		دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد   | 
		
	
		
		| job     | 
		مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند   | 
		
	
		
		| jobs     | 
		دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد   | 
		
	
		
		| jobs     | 
		مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند   | 
		
	
		
		| average     | 
		متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند   | 
		
	
		
		| averaged     | 
		متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند   | 
		
	
		
		| averages     | 
		متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند   | 
		
	
		
		| averaging     | 
		متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند   | 
		
	
		
		| machine     | 
		کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود   | 
		
	
		
		| machined     | 
		کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود   | 
		
	
		
		| machines     | 
		کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود   | 
		
	
		
		| reserve     | 
		مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد   | 
		
	
		
		| reserves     | 
		مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد   | 
		
	
		
		| reserving     | 
		مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد   | 
		
	
		
		| fetch     | 
		دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود   | 
		
	
		
		| fetched     | 
		دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود   | 
		
	
		
		| fetches     | 
		دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود   | 
		
	
		
		| language     | 
		زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند   | 
		
	
		
		| language     | 
		دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند   | 
		
	
		
		| languages     | 
		زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند   | 
		
	
		
		| languages     | 
		دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند   | 
		
	
		
		| task     | 
		کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود   | 
		
	
		
		| tasks     | 
		کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود   | 
		
	
		
		| fail     | 
		انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن   | 
		
	
		
		| failed     | 
		انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن   | 
		
	
		
		| fails     | 
		انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن   | 
		
	
		
		| raw     | 
		1-اطلاعی که هنوز وارد سیستم کامپیوتری نشده است . 2-دادهای که در پایگاه داده ها که برای تامین اطلاعات کاربر باید پردازش شود   | 
		
	
		
		| carrier     | 
		پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت   | 
		
	
		
		| carriers     | 
		پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت   | 
		
	
		
		| queue     | 
		نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند   | 
		
	
		
		| queue     | 
		مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند   | 
		
	
		
		| queued     | 
		نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند   | 
		
	
		
		| queued     | 
		مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند   | 
		
	
		
		| queueing     | 
		نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند   | 
		
	
		
		| queueing     | 
		مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند   | 
		
	
		
		| queues     | 
		نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند   | 
		
	
		
		| queues     | 
		مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند   | 
		
	
		
		| substitution     | 
		لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود   | 
		
	
		
		| power     | 
		اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.   | 
		
	
		
		| powered     | 
		اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.   | 
		
	
		
		| powering     | 
		اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.   | 
		
	
		
		| powers     | 
		اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.   | 
		
	
		
		| rate     | 
		بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد   | 
		
	
		
		| rates     | 
		بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد   | 
		
	
		
		blank       | 
		فضایی در فرم که باید کامل شود   | 
		
	
		
		| blankest     | 
		فضایی در فرم که باید کامل شود   | 
		
	
		
		| shift     | 
		روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز   | 
		
	
		
		| shift     | 
		کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود   | 
		
	
		
		| shifted     | 
		روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز   | 
		
	
		
		| shifted     | 
		کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود   | 
		
	
		
		| shifts     | 
		روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز   | 
		
	
		
		| shifts     | 
		کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود   | 
		
	
		
		| time     | 
		زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند   | 
		
	
		
		| timed     | 
		زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند   | 
		
	
		
		| times     | 
		زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند   | 
		
	
		
		| wicket     | 
		دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد   | 
		
	
		
		| wickets     | 
		دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد   | 
		
	
		
		| multiple     | 
		نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود   | 
		
	
		
		| stack     | 
		ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند   | 
		
	
		
		| stack     | 
		ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود   | 
		
	
		
		| stacked     | 
		ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند   | 
		
	
		
		| stacked     | 
		ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود   | 
		
	
		
		| stacks     | 
		ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند   | 
		
	
		
		| stacks     | 
		ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود   | 
		
	
		
		branch       | 
		جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد   | 
		
	
		
		| branches     | 
		جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد   | 
		
	
		
		| filter     | 
		مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند   | 
		
	
		
		| filters     | 
		مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند   | 
		
	
		
		| cache     | 
		بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.   | 
		
	
		
		| caches     | 
		بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.   | 
		
	
		
		drop       | 
		خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود   | 
		
	
		
		| dropped     | 
		خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود   | 
		
	
		
		| dropping     | 
		خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود   | 
		
	
		
		| drops     | 
		خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود   | 
		
	
		
		| bar mitzvah     | 
		پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد   | 
		
	
		
		| bar mitzvahs     | 
		پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد   | 
		
	
		
		| backlog     | 
		کاری که باید انجام شود   | 
		
	
		
		| backlogs     | 
		کاری که باید انجام شود   | 
		
	
		
		| vertical     | 
		تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد   | 
		
	
		
		| must     | 
		باید   | 
		
	
				
				
					| Other Matches | 
				
				
					 | 
				
		
		| double coincidence of wants     | 
		زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد   | 
		
	
		
		| the f. of a table     | 
		باید   | 
		
	
		
		| should     | 
		باید   | 
		
	
		
		| to have to     | 
		باید   | 
		
	
		
		| outh     | 
		باید   | 
		
	
		
		| shall     | 
		باید   | 
		
	
		
		| ought     | 
		باید   | 
		
	
		
		| maun     | 
		باید   | 
		
	
		
		| in due f.     | 
		باید   | 
		
	
		
		| there is a rule that...     | 
		که باید.....   | 
		
	
		
		| It must be granted that …     | 
		باید تصدیق کر د که …   | 
		
	
		
		| one must go     | 
		باید رفت   | 
		
	
		
		| We have to go as well.     | 
		ما هم باید برویم .   | 
		
	
		
		| it is necessary for him to go     | 
		باید برود   | 
		
	
		
		| it is necessary to go     | 
		باید رفت   | 
		
	
		
		| as it deserves     | 
		چنانکه باید   | 
		
	
		
		| i ougth to go     | 
		باید بروم   | 
		
	
		
		| i must go     | 
		باید بروم   | 
		
	
		
		| you must know     | 
		باید بدانید   | 
		
	
		
		| it is to be noted that     | 
		باید دانست که   | 
		
	
		
		| i ougth to go     | 
		باید رفت   | 
		
	
		
		| how shall we proceed     | 
		چه باید کرد   | 
		
	
		
		| ought     | 
		باید وشاید   | 
		
	
		
		| i ought to go     | 
		باید بروم   | 
		
	
		
		| we must winnow away the refuse     | 
		اشغال انرا باید   | 
		
	
		
		| I must leave at once.     | 
		باید فورا بروم.   | 
		
	
		
		| prettily     | 
		بخوبی چنانکه باید   | 
		
	
		
		| meetly     | 
		چنانکه باید و شاید   | 
		
	
		
		| you might have come     | 
		باید امده باشید   | 
		
	
		
		| you must go     | 
		شما باید بروید   | 
		
	
		
		| Water must be stopped at its source . <proverb>     | 
		آب را از سر بند باید بست .   | 
		
	
		
		| it is to be noted that     | 
		باید ملتفت بود که   | 
		
	
		
		| it is to be noted that     | 
		باید توجه کردکه   | 
		
	
		
		| You should have told me earlier.     | 
		باید  زودتر به من می گفتی   | 
		
	
		
		| chicane     | 
		مانعی که باید دور زد   | 
		
	
		
		| to do a thing the right way     | 
		کاری راچنانکه باید   | 
		
	
		
		| the needful     | 
		انچه باید کرد   | 
		
	
		
		| to d. what to say     | 
		اندیشیدن که چه باید گفت   | 
		
	
		
		| shall i go?     | 
		ایا باید بروم   | 
		
	
		
		| What can't be cured must be endured. <idiom>     | 
		باید سوخت و ساخت.   | 
		
	
		
		| enow     | 
		بسنده انقدرکه باید   | 
		
	
		
		| he must have gone     | 
		باید رفته باشد   | 
		
	
		
		| One must suffer in silence.      | 
		باید سوخت وساخت    | 
		
	
		
		| he needs must go     | 
		ناچار باید برود   | 
		
	
		
		| comme il faut     | 
		چنانکه باید وشاید   | 
		
	
		
		| to which side do I have to turn?     | 
		به کدام طرف باید بپیچم؟   | 
		
	
		
		| load     | 
		کاری که باید انجام شود   | 
		
	
		
		| loads     | 
		کاری که باید انجام شود   | 
		
	
		
		| it needs to be done carefully     | 
		باید بدقت کرده شود   | 
		
	
		
		| She must be at least 40.     | 
		او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.   | 
		
	
		
		| Protocol must be observed.     | 
		تشریفات باید رعایت شود   | 
		
	
		
		| how shall we proceed     | 
		چگونه باید اقدام کرد   | 
		
	
		
		| if i know what to do     | 
		اگر میدانستم چه باید کرد   | 
		
	
		
		| I've got to watch what I eat.     | 
		باید مواظب رژیمم باشم.   | 
		
	
		
		| you shoud rinse it in lukewarm water.     | 
		در آب ولرم باید آنرا آب بکشید   | 
		
	
		
		| Every day that you go unheeded, you need to count on that day     | 
		هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید   | 
		
	
		
		| some one must stay here     | 
		یک کسی باید اینجا بماند   | 
		
	
		
		| i must answer for the damages     | 
		ازعهده خسارت ان باید برایم   | 
		
	
		
		| You have to go back to ...     | 
		شما باید به طرف ... برگردید.   | 
		
	
		
		| There must be some mistakes.     | 
		باید اشتباهی شده باشد.   | 
		
	
		
		| One must draw the line somewhere. <proverb>     | 
		هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .   | 
		
	
		
		| Two witnesses should testify.     | 
		دو شاهد باید شهادت بدهند   | 
		
	
		
		| We had to queue [line] up for three hours to get in.     | 
		ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.   | 
		
	
		
		| One must take time by the forelock .      | 
		وقت را باید غنیمت شمرد   | 
		
	
		
		| parting of the ways     | 
		جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید   | 
		
	
		
		| I have some letters to write .      | 
		چند تا کاغذ باید  بنویسم   | 
		
	
		
		| I must make  do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.      | 
		بااین حقوق کم باید بسازم    | 
		
	
		
		| One must tackle it in the right way.     | 
		هرکاری را باید از راهش وارد شد   | 
		
	
		
		| I must be going now.     | 
		الان دیگه باید بروم   | 
		
	
		
		| I must take the kid to school .     | 
		باید بچه راببرم مدرسه   | 
		
	
		
		| You must make allowances for his age .      | 
		باید ملاحظه  سنش را بکنی   | 
		
	
		
		| One must keep up with the times.     | 
		باید با زمان آهنگ بود    | 
		
	
		
		| There must be a catch(trick)in it.     | 
		باید حقه ای درکار باشد   | 
		
	
		
		| he is much to be pitted     | 
		بحالش باید رحم کرد   | 
		
	
		
		| It must be quiet.     | 
		باید ساکت و آرام باشد.   | 
		
	
		
		| What must be must be . <proverb>     | 
		آنچه باید بشود خواهد شد .   | 
		
	
		
		| We must find a basic solution.     | 
		باید یک فکر اساسی کرد   | 
		
	
		
		| do the necessary     | 
		انچه باید کرد بکنید   | 
		
	
		
		| There is some hocus – pocus .  I smell a rat .  Ther is a trick in it .      | 
		کلکی درکار باید باشد ( هست )    | 
		
	
		
		| integrand     | 
		جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت   | 
		
	
		
		| We must settle the price first.     | 
		اول باید قیمت راطی کرد   | 
		
	
		
		| It must be put up to the prime minister .      | 
		باید بعرض نخست وزیر برسد   | 
		
	
		
		| Do I have to change trains?     | 
		آیا باید قطار عوض کنم؟   | 
		
	
		
		| You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).     | 
		باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید   | 
		
	
		
		| Do I have to change busses?     | 
		آیا باید اتوبوس عوض کنم؟   | 
		
	
		
		| There must be some mistakes.     | 
		باید اشتباهی روی داده باشد.   | 
		
	
		
		You must account for every penny.       | 
		باید تا دینار آخر حساب پس بدهی   | 
		
	
		
		| actions     | 
		شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند   | 
		
	
		
		| How many times do I have to tell you that …     | 
		چند بار باید به شما بگویم که ...   | 
		
	
		
		| It must have a solid foundation.     | 
		اساس کار باید محکم باشد   | 
		
	
		
		| We should be leaving now.     | 
		باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )    | 
		
	
		
		| You must have respect for your promises.      | 
		باید بقول خودتان احترام بگذارید    | 
		
	
		
		| The football field must be marked out.      | 
		زمین فوتبال را باید خط کشی کرد   | 
		
	
		
		| I should bring you round to my way of thinking .      | 
		باید تو راهم با خودم همفکر کنم    | 
		
	
		
		| i know how to do it     | 
		میدانم چطور باید اینکار را کرد   | 
		
	
		
		| action     | 
		شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند   | 
		
	
		
		| A bitter  pI'll to swallow.     | 
		چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت   | 
		
	
		
		| You will need to spend some money on it.     | 
		تو باید برایش پول خرج بکنی.   | 
		
	
		
		| disclosing     | 
		یات چیزی که باید مخفی می ماند   | 
		
	
		
		| Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb>     | 
		در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]   | 
		
	
		
		| discloses     | 
		یات چیزی که باید مخفی می ماند   | 
		
	
		
		| disclose     | 
		یات چیزی که باید مخفی می ماند   | 
		
	
		
		| One must take the bad with the good .     | 
		باید خوب وبدش راقبول کرد   | 
		
	
		
		| unauthorized     | 
		آنچه باید مجوز داشته باشد   | 
		
	
		
		| why need he say that     | 
		چرا باید این سخن را بگوید   | 
		
	
		
		| operand     | 
		که باید توسط عملگرا اجرا شود   | 
		
	
		
		| a bitter pill to swallow <idiom>     | 
		یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود   | 
		
	
		
		| Why should I take the blame?     | 
		چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟   | 
		
	
		
		| you ought to know better     | 
		شما باید بهتر از این بدانید   | 
		
	
		
		| How can you ask?     | 
		این باید واضح باشد برای تو   | 
		
	
		
		| today of all days     | 
		از همه روزها امروز [باید باشد]   | 
		
	
		
		| you must know this     | 
		شما باید این مطلب را بدانید   | 
		
	
		
		| I must get hold of her at all costs.      | 
		بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم   | 
		
	
		
		| Those who lose must step out.     | 
		هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود   | 
		
	
		
		| previous examination     | 
		نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد   | 
		
	
		
		| reportable incident     | 
		اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود   | 
		
	
		
		| you must a for that conduct     | 
		باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید   | 
		
	
		
		| Do I have to pay a supplement?     | 
		آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟   | 
		
	
		
		| notify party     | 
		فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود   | 
		
	
		
		| now this man was lying     | 
		باید دانست که این مرد دروغ میگفت   | 
		
	
		
		| executory contract     | 
		قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود   | 
		
	
		
		| Now, of all times!     | 
		از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !   | 
		
	
		
		| strike while the iron is hot     | 
		تا تنور گرم است باید نان پخت   | 
		
	
		
		| i will t. you for the book     | 
		شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد   | 
		
	
		
		| We must inquire into this matter.     | 
		درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم   | 
		
	
		
		| I must think things over.     | 
		باید راجع به این چیز ها فکر کنم   | 
		
	
		
		| if [when] it comes to the crunch <idiom>     | 
		وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]   | 
		
	
		
		| I don't know what to do with that.     | 
		من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.   | 
		
	
		
		| qualifying shares     | 
		سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند   | 
		
	
		
		| The craps should match the curtains.     | 
		پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )   | 
		
	
		
		| current liabilities     | 
		بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند   | 
		
	
		
		a stitch in time saves nine <proverb>       | 
		علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد   | 
		
	
		
		make hay while the sun shines       | 
		تا تنور گرم است باید نان راپخت   | 
		
	
		
		| You must stick to your guns .  You must take a firm stand in this matter.      | 
		پای این کار باید محکم بایستی   | 
		
	
		
		| You really ought to take better care of yourself.     | 
		شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.   | 
		
	
		
		| Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity.     | 
		هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.   | 
		
	
		
		| loads     | 
		تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند   | 
		
	
		
		| load     | 
		تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند   | 
		
	
		
		| Where do I change for ... ?     | 
		برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟   | 
		
	
		
		| I'd     | 
		مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم   | 
		
	
		
		| to have to bite the bullet <idiom>     | 
		باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت   | 
		
	
		
		| You can't refuse me that !     | 
		این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!   | 
		
	
		
		| he should better to led than     | 
		باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد   | 
		
	
		
		| demurrage     | 
		جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد   | 
		
	
		
		operation       | 
		مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند   | 
		
	
		
		| entry     | 
		موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود   | 
		
	
		
		| initialling     | 
		موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد   | 
		
	
		
		| scale of weights     | 
		جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند   | 
		
	
		
		| round vowel     | 
		حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد   | 
		
	
		
		| makeweight     | 
		مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود   | 
		
	
		
		| fractional reserve banking     | 
		بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد   | 
		
	
		
		| Does it have to be today (of all days)?     | 
		این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟   | 
		
	
		
		| I've got to watch what I eat.     | 
		من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]   | 
		
	
		
		| process     | 
		تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید   | 
		
	
		
		| Christmas comes but once a year. <proverb>     | 
		جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.   | 
		
	
		
		| We ought to (should)examineit in all itsaspects.     | 
		باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم   | 
		
	
		
		| initial     | 
		موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد   | 
		
	
		
		| initialed     | 
		موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد   | 
		
	
		
		| initialing     | 
		موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد   | 
		
	
		
		| initialled     | 
		موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد   | 
		
	
		
		| initials     | 
		موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد   | 
		
	
		
		| overhead     | 
		کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود   | 
		
	
		
		| You will have to pay duty on this.     | 
		شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.   | 
		
	
		
		| processes     | 
		تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید   | 
		
	
		
		| You have to change at London.     | 
		شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.   | 
		
	
		
		| You have to listen to me.     | 
		شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .   | 
		
	
		
		| Where do I change for ... ?     | 
		برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟   | 
		
	
		
		| I must make an early morning start.     | 
		باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )    | 
		
	
		
		Babies should be classified as antidepressants.       | 
		نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.   | 
		
	
		
		| proportional tax     | 
		مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد   | 
		
	
		
		| I must make a special note of that.     | 
		من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.   | 
		
	
		
		| unpopulated board     | 
		تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند   | 
		
	
		
		| transformational rules     | 
		مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند   | 
		
	
		
		| succeeding spot     | 
		نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود   | 
		
	
		
		| double coincidence of wants     | 
		نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد   | 
		
	
		
		| little go     | 
		نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد   | 
		
	
		
		| One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots     | 
		از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه   | 
		
	
		
		Funstionalism       | 
		[عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]   | 
		
	
		
		You should always be careful walking alone at night.       | 
		همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.   | 
		
	
		
		| He feels he must have the last word.     | 
		او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.   | 
		
	
		
		| She's done so much for us, we need to repay her somehow.     | 
		او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.   | 
		
	
		
		| They must give not less than 2 weeks' notice.     | 
		آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.   | 
		
	
		
		| Which bus do I take for the opera?     | 
		برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟   | 
		
	
		
		functional       | 
		سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند   | 
		
	
		
		| real time     | 
		عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود   | 
		
	
		
		| You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb>     | 
		با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .   | 
		
	
		
		| dynamic     | 
		زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود   | 
		
	
		
		| dynamically     | 
		زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود   | 
		
	
		
		| beadroll     | 
		صورت مردگانیکه باید برای ارواح انها فاتحه یادعابخوانند   | 
		
	
		
		| cheque to a person's order     | 
		چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند   | 
		
	
		
		| cutting angle     | 
		زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود   | 
		
	
		
		| Any reform of the pension law must be left to the future.     | 
		هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.   | 
		
	
		
		| Any reform of the insurance law must be left to the future.     | 
		هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.   | 
		
	
		
		it is too late to lock the stable when the horse has been stolen <proverb>       | 
		کنون باید این مرغ را پای بست نه آن دم که سررشته بردت ز دست   | 
		
	
		
		| Which bus do I take to Victoria Station?     | 
		کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟   | 
		
	
		
		| verba accipienda sunt secundum     | 
		materiam subjectam الفاظ باید به مقتضای موضوع تعبیر و تفسیر شوند   | 
		
	
		
		operation       | 
		بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند   | 
		
	
		
		| real time     | 
		زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.   | 
		
	
		
		| cells     | 
		خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود   | 
		
	
		
		cell       | 
		خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود   |