Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
Other Matches
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
throw a monkey wrench into
<idiom>
آرام آرام متوقف کردن چیزی
he must have gone
باید رفته باشد
She must be at least 40.
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
There must be a catch(trick)in it.
باید حقه ای درکار باشد
today of all days
از همه روزها امروز
[باید باشد]
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
work into
<idiom>
آرام آرام مجبور شدن
initialling
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
fractional reserve banking
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
Does it have to be today (of all days)?
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
Brontide
نوعی صدا
[صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
double coincidence of wants
نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
Funstionalism
[عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
rates
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
rate
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
probation officers
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
reserving
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
idealism
روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
reserves
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
probation officer
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
Susurrus
صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
dongle
مدار کد گذاری شده یا قطعهای که پیش از اجرای نرم افزاری حق کپی باید در سیستم باشد
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.
زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
large model
مدل حافظه که کد و داده تا کلید بایت جریان دارند ولی اندازه ترکیبی باید از مگابایت کمتر باشد
leases
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
lease
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
floating
غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
M out of N code
هر حرف معتبر که طول 2 بیت دارد باید حاوی M بیت دودویی "یک " باشد
bolshevism
مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
even-tempered
آرام
restrained
آرام
laid-back
آرام
infra red link
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
downers
آرام بخش
go-slow
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
downer
آرام بخش
mild-mannered
آرام ومودب
Relax!
آرام باش!
hushed
آرام وصلحآمیز
Be quiet !
آرام باش !
simmer down
<idiom>
آرام شدن
tone down
<idiom>
آرام ساختن
acquiesce
آرام کردن
He is calm and composed.
آرام وخونسرد است
to keep one's feet on the ground
<idiom>
آرام و استوار ماندن
To simmer down .
آرام شدن (پس از خشم وعصبانیت )
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
a quiet backwater
محل آرام و عقب افتاده
tie up
<idiom>
آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
The evening was very pleasant, albeit a little quiet.
شب بسیار خوشایندی بود، البته کمی آرام.
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
dormant
ساکت
soundless
ساکت
whist
ساکت
cut it out
<idiom>
ساکت شو
lown
ساکت
tace
ساکت
tacet
ساکت
shush
ساکت
sh
ساکت
at pause
ساکت
acquiescent
ساکت
sockets
ساکت
quieter
ساکت تر
serene
ساکت
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
pipe down !
<idiom>
ساکت باش!
quietened
ساکت کردن
quieten
ساکت کردن
conciliating
ساکت کردن
to put down
ساکت کردن
quietening
ساکت کردن
quietens
ساکت کردن
calms
ساکت ساکن
Keep your trap shut!
ساکت باش !
calmest
ساکت ساکن
calmer
ساکت ساکن
talk down
ساکت کردن
mums
ساکت بودن
quiet
ساکت کردن
the sea was lulled
دریا ساکت شد
imperturbable
خونسرد ساکت
quietest
ساکت کردن
conciliates
ساکت کردن
calming
ساکت ساکن
calmed
ساکت ساکن
mum
ساکت بودن
to lie dormant
ساکت بودن
conciliated
ساکت کردن
conciliate
ساکت کردن
shush
ساکت کردن
h!
ساکت باش
silent
ساکت بیصدا
assuasive
ساکت کننده
mutely
بطور ساکت
hush
ساکت ارام
lulls
ساکت شدن
lulled
ساکت شدن
lull
ساکت شدن
silencing
ساکت کردن
keep still
ساکت باش
Quiet!silence!
خاموش ( ساکت ) !
he stood still
ساکت ایستاد
keep quiet
<idiom>
ساکت ماندن
dead spot
منطقه ساکت
still
خاموش ساکت
stiller
خاموش ساکت
input socket
ساکت ورودی
stillest
خاموش ساکت
stills
خاموش ساکت
lulling
ساکت شدن
silences
ساکت کردن
silenced
ساکت کردن
Hush up!
<idiom>
ساکت باش!
Be quiet!Hold your tongue!
<idiom>
ساکت باش!
Silence!
<idiom>
ساکت باش!
whist
ساکت کردن
whish
ساکت باش
tace
ساکت باش
tacet
ساکت باش
calm
ساکت ساکن
Hush!
<idiom>
ساکت باش!
Keep quiet!
<idiom>
ساکت باش!
Dry up!
ساکت باش!
Shush!
<idiom>
ساکت باش!
Stop talking!
<idiom>
ساکت باش!
silence
ساکت کردن
silencers
فرونشاننده ساکت کننده
silencer
فرونشاننده ساکت کننده
to hush up
ساکت نگاه داشتن
mome
ادم ساکت وگیج
unsettled
ساکت نشده فروننشسته
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
save one's breath
<idiom>
به صرفت است که ساکت باشی
appeased
ساکت کردن تسکین دادن
appease
ساکت کردن تسکین دادن
still
ساکت کردن خاموش شدن
stiller
ساکت کردن خاموش شدن
stillest
ساکت کردن خاموش شدن
stills
ساکت کردن خاموش شدن
appeasing
ساکت کردن تسکین دادن
Do you have anything quieter?
آیا چیزی ساکت تر دارید؟
stanch
خاموش کردن ساکت شدن
appeases
ساکت کردن تسکین دادن
to hold one's tongue
ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
pipe down
راحت باش دادن ساکت شدن
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
Be quiet, will you!
ساکت باش!
[صدایت خیلی بلند است]
hold one's tongue
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
He is restless. He cant keep stI'll.
آرام نمی گیرد (یک جابد نمی شود )
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Easy does it .
یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
At a leisrely pace.
خوش خوشک ( آرام سلانه سلانه )
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
cobb doglas production function
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
shaggy ugs
فرش های با پرز بلند
[این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
there is a rule that...
که باید.....
must
باید
shall
باید
the f. of a table
باید
maun
باید
outh
باید
in due f.
باید
to have to
باید
ought
باید
should
باید
it is necessary to go
باید رفت
one must go
باید رفت
i ought to go
باید بروم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com