Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I've got to watch what I eat.
باید مواظب رژیمم باشم.
Other Matches
I've got to watch what I eat.
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
My curfew is at 11.
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم.
[چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
if i be
اگر باشم
I owe her a grudge
حق دارم که با اولج باشم
if i were you
اگرمن جای شما باشم
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
I wI'll come tommorow if at all.
اگر آمدنی باشم فردا می آیم
Look out!
مواظب باش !
I'm old enough to take care of myself.
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
Mind what you're doing!
[Be careful!]
احتیاط کن
[مواظب باش ]
!
to guard against danger
مواظب خطر بودن
Take care of yourself!
مواظب خودت باش !
keep an eye on things.
مواظب جریان باش
Be careful !
احتیاط کن ( مواظب باش )!
to watch children
مواظب بچه ها بودن
Watch the child !
مواظب بچه باش !
Watch your health!
مواظب سلامتی خودت باش!
Be careful not to burn the meat .
مواظب باش گوشت رانسوزانی
Be carfull not to breathe a word .
مواظب باش نفست درنیاید
Be carful of your health .
متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
Be carefull not to spI'll the food .
مواظب باش غذاهارانریزی زمین
Mind your head!
مواظب سرت باش!
[که به جایی نخورد]
Watch yourself up on the roof.
مواظب خودت روی پشت بام باش.
Could you watch my bag
[for me]
until I get back?
آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
judy
در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
Bye and take care of yourself!
[leaving phrase]
خداحافظ و مواظب خودت باش!
[عبارت هنگام ترک ]
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
One day I want to have a horse of my very own.
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
Can you watch the dog for us this weekend?
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
I like to be friends with you.
من دوست دارم با تو دوست باشم.
there is a rule that...
که باید.....
must
باید
shall
باید
maun
باید
in due f.
باید
ought
باید
to have to
باید
should
باید
the f. of a table
باید
outh
باید
i must go
باید بروم
i ougth to go
باید رفت
how shall we proceed
چه باید کرد
it is to be noted that
باید دانست که
as it deserves
چنانکه باید
i ougth to go
باید بروم
It must be granted that …
باید تصدیق کر د که …
i ought to go
باید بروم
ought
باید وشاید
one must go
باید رفت
you must know
باید بدانید
it is necessary to go
باید رفت
it is necessary for him to go
باید برود
We have to go as well.
ما هم باید برویم .
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
You should have told me earlier.
باید زودتر به من می گفتی
the needful
انچه باید کرد
to do a thing the right way
کاری راچنانکه باید
shall i go?
ایا باید بروم
prettily
بخوبی چنانکه باید
he needs must go
ناچار باید برود
it is to be noted that
باید ملتفت بود که
comme il faut
چنانکه باید وشاید
Let us see how it turns out.
باید دید چه از آب در می آید
Water must be stopped at its source .
<proverb>
آب را از سر بند باید بست .
I must leave at once.
باید فورا بروم.
he must have gone
باید رفته باشد
One must suffer in silence.
باید سوخت وساخت
enow
بسنده انقدرکه باید
chicane
مانعی که باید دور زد
it is to be noted that
باید توجه کردکه
you might have come
باید امده باشید
to d. what to say
اندیشیدن که چه باید گفت
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
you must go
شما باید بروید
meetly
چنانکه باید و شاید
I have some letters to write .
چند تا کاغذ باید بنویسم
some one must stay here
یک کسی باید اینجا بماند
Two witnesses should testify.
دو شاهد باید شهادت بدهند
how shall we proceed
چگونه باید اقدام کرد
loads
کاری که باید انجام شود
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
load
کاری که باید انجام شود
There must be a catch(trick)in it.
باید حقه ای درکار باشد
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
بااین حقوق کم باید بسازم
One must take time by the forelock .
وقت را باید غنیمت شمرد
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
One must tackle it in the right way.
هرکاری را باید از راهش وارد شد
if i know what to do
اگر میدانستم چه باید کرد
I must be going now.
الان دیگه باید بروم
it needs to be done carefully
باید بدقت کرده شود
I must take the kid to school .
باید بچه راببرم مدرسه
One must keep up with the times.
باید با زمان آهنگ بود
parting of the ways
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
One must draw the line somewhere.
<proverb>
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
to which side do I have to turn?
به کدام طرف باید بپیچم؟
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
She must be at least 40.
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
backlog
کاری که باید انجام شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
you shoud rinse it in lukewarm water.
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
backlogs
کاری که باید انجام شود
he is much to be pitted
بحالش باید رحم کرد
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
do the necessary
انچه باید کرد بکنید
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
کلکی درکار باید باشد ( هست )
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
i know how to do it
میدانم چطور باید اینکار را کرد
operand
که باید توسط عملگرا اجرا شود
I should bring you round to my way of thinking .
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
Do I have to change busses?
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
How many times do I have to tell you that …
چند بار باید به شما بگویم که ...
Do I have to change trains?
آیا باید قطار عوض کنم؟
integrand
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
blank
فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest
فضایی در فرم که باید کامل شود
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
you must know this
شما باید این مطلب را بدانید
Why should I take the blame?
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
a bitter pill to swallow
<idiom>
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
We should be leaving now.
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
You must have respect for your promises.
باید بقول خودتان احترام بگذارید
One must take the bad with the good .
باید خوب وبدش راقبول کرد
The football field must be marked out.
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
A bitter pI'll to swallow.
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
We must settle the price first.
اول باید قیمت راطی کرد
why need he say that
چرا باید این سخن را بگوید
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
It must be put up to the prime minister .
باید بعرض نخست وزیر برسد
today of all days
از همه روزها امروز
[باید باشد]
actions
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
We must inquire into this matter.
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
I don't know what to do with that.
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
loads
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
tasks
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
previous examination
نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
I must think things over.
باید راجع به این چیز ها فکر کنم
strike while the iron is hot
تا تنور گرم است باید نان پخت
now this man was lying
باید دانست که این مرد دروغ میگفت
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
Now, of all times!
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
The craps should match the curtains.
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
qualifying shares
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
job
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
i will t. you for the book
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
You really ought to take better care of yourself.
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
wicket
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
to have to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
you must a for that conduct
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
پای این کار باید محکم بایستی
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
a stitch in time saves nine
<proverb>
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
reportable incident
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
I must get hold of her at all costs.
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
I'd
مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
make hay while the sun shines
تا تنور گرم است باید نان راپخت
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
current liabilities
بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
executory contract
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
scale of weights
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
round vowel
حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
I must make an early morning start.
باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
makeweight
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
proportional tax
مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
You will have to pay duty on this.
شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
multiple
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
initialled
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Babies should be classified as antidepressants.
نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
overhead
کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
You have to listen to me.
شما باید به من گوش بکنید
[ببینید چی می خواهم بگویم]
.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com