Dictiornary-Farsi | با اشتیاق گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
snap up <idiom>	با اشتیاق گرفتن


Other Matches

appetency	اشتیاق
appetite	اشتیاق
aspirations	اشتیاق
longing	اشتیاق
lukewarm	بی اشتیاق
lackadaisical	بی اشتیاق
hunger	اشتیاق
hungered	اشتیاق
appetites	اشتیاق
raring	پر از اشتیاق
hungering	اشتیاق
hungers	اشتیاق
wistfulness	اشتیاق
enthusiasm	اشتیاق
appetence	اشتیاق
anxiousness	اشتیاق
hankerings	اشتیاق
avidity	اشتیاق
longings	اشتیاق
aspiration	اشتیاق
hankering	اشتیاق
eagerness	اشتیاق
enthusiasms	اشتیاق
heat	اشتیاق وهله
heats	اشتیاق وهله
anxiety	اشتیاق نگرانی
longest	:اشتیاق داشتن
longer	:اشتیاق داشتن
cravings	اشتیاق داشتن
thirst	ارزومندی اشتیاق
keenness	اشتیاق ارزومندی
enthusiasm	وجدوسرور اشتیاق
hungers	اشتیاق داشتن
enthusiasms	وجدوسرور اشتیاق
hungered	اشتیاق داشتن
hunger	اشتیاق داشتن
breathlessly	با نهایت اشتیاق
hunger for	اشتیاق به چیزی
longed	:اشتیاق داشتن
craves	اشتیاق داشتن
long-	:اشتیاق داشتن
desirability	درجه اشتیاق
anxieties	اشتیاق نگرانی
longs	:اشتیاق داشتن
hankered	اشتیاق داشتن
hankers	اشتیاق داشتن
hungering	اشتیاق داشتن
crave	اشتیاق داشتن
to be thirsty	اشتیاق داشتن
thirst	اشتیاق داشتن
long	:اشتیاق داشتن
craved	اشتیاق داشتن
hanker	اشتیاق داشتن
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
kleptomania	میل و اشتیاق به دزدی
appetence or tency	اشتیاق خواهش طبیعی
to groan for anything	اشتیاق یا ارزوی چیزیراداشتن
to yearn to	بکسی اشتیاق داشتن
set-tos	با اشتیاق شروع کردن
solicitude	اشتیاق دقت زیاد
set-to	با اشتیاق شروع کردن
set to	با اشتیاق شروع کردن
languishes	باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
aspire	ارزو کردن اشتیاق داشتن
languish	باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
aspired	ارزو کردن اشتیاق داشتن
yearn	اشتیاق داشتن مشتاق بودن
aspiring	ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires	ارزو کردن اشتیاق داشتن
yearns	اشتیاق داشتن مشتاق بودن
languishing	باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
yearned	اشتیاق داشتن مشتاق بودن
to p for	ارزو یا اشتیاق چیزی راداشتن
languished	باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
passion	اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
rush	برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed	برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing	برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
Hypergraphia	[حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
fervor	حرارت شدید اشتیاق شدید
fervour	حرارت شدید اشتیاق شدید
long for	اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
to get used to	خو گرفتن [به]
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
acquiring	گرفتن
acquires	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
acquire	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
break out	در گرفتن
resuming	از سر گرفتن
seize	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
resumes	از سر گرفتن
retreats	پس گرفتن
retake	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
grabs	گرفتن
takes	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
wed	گرفتن
adeem	پس گرفتن
take	گرفتن
retaking	پس گرفتن
capturing	گرفتن
retreating	پس گرفتن
skim	گرفتن کف
resumed	از سر گرفتن
capture	گرفتن
resume	از سر گرفتن
retreat	پس گرفتن
grab	گرفتن
captures	گرفتن
grabbed	گرفتن
skims	گرفتن کف
grabbing	گرفتن
retreated	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
abate	اب گرفتن از
recaptures	پس گرفتن
overtaken	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
overtake	گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
skims	کف گرفتن از
skimmed	گرفتن کف
overtakes	گرفتن
recapturing	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
skim	کف گرفتن از
recapture	پس گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
retrieves	پس گرفتن
to take up	گرفتن
hold	گرفتن
renovated	از سر گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
corks	گرفتن
cork	گرفتن
holds	گرفتن
tong	گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
pushing	گرفتن
to shut off	را گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
seized	گرفتن
ceasing	گرفتن
ceases	گرفتن
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
catch	گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
seizes	گرفتن
wive	زن گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
unsay	پس گرفتن
lutes	گل گرفتن
despumate	کف گرفتن از
devest	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
lute	گل گرفتن
detracts	گرفتن
reclaims	پس گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
renovate	از سر گرفتن
obturate	گرفتن
deglutinate	گرفتن
to get at	گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
puddles	گل گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
puddle	گل گرفتن
accustom	خو گرفتن