Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
extravagantly
با افراط زیاد
Search result with all words
overmuch
بحد افراط بمقدار زیاد
overspend
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
Other Matches
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
extremeness
افراط
superfluity
افراط
fulsomeness
افراط
self indulgence
افراط
excesses
افراط
excess
افراط
inordinateness
افراط
inordinacy
افراط
frill
افراط
frills
افراط
excessive use
افراط
extravagances
افراط
overindulgence
افراط
intemperance
افراط
extravagance
افراط
excessiveness
افراط
exorbitance
افراط
to run to extremes
افراط وتفریطکردن
extremity
افراط و تفریط
extremities
افراط و تفریط
distemperate
افراط کار
intemperate
افراط کار
hypercriticism
افراط در انتقاد
excessively
بحد افراط
excess
افراط بی اعتدالی
to carry to excess
افراط کردن در
excesses
افراط بی اعتدالی
ultraism
افراط کاری
wanton
افراط کردن
extremism
افراط گرایی
self indulgent
افراط کار
scrupulously
بحد افراط
overindulge
افراط ورزیدن
indulging
افراط کردن
enormously
بحد افراط
indulges
افراط کردن
extravagantly
با افراط کاری
exorbitance
زیادی افراط
indulge
افراط کردن
indulged
افراط کردن
self-indulgent
افراط کار
hard line
افراط آمیز
outrageousness
تجاوز افراط
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to take an extreme course
افراط یاتفریط کردن
potation
جرعه افراط در شرب
take an extreme course
افراط یا تفریط کردن
cachinnate
در خنده افراط کردن
overbuy
در خرید افراط کردن
go to extreme
افراط و تفریط کردن
golden mean
برکناری از افراط و تفریط
indulgences
زیاده روی افراط
oxyopia
تزئینی بحد افراط
supererogation
افراط در انجام وفیفه
carouse
در مشروب افراط کردن
indulgence
از راه افراط بخشیدن
religiose
دیندار بحط افراط
caroused
در مشروب افراط کردن
carouses
در مشروب افراط کردن
indulgences
از راه افراط بخشیدن
indulgence
زیاده روی افراط
carousing
در مشروب افراط کردن
wasteful
افراط کار متلف
radicals
افراطی افراط گرا ریشهای
radical
افراطی افراط گرا ریشهای
overnice
دقت گیر بحد افراط
ultra individualism
اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
extremism
افراط کاری عقیده افراطی
intemperately
ازروی افراط با زیاده روی
profit cannibalism
افراط در تخفیف و ارزان فروشی
plethora
ازدیاد خون در یک نقطه افراط
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
overact
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacted
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting
در ایفای نقش خود افراط کردن
boozed
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overacts
در ایفای نقش خود افراط کردن
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
boozing
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozes
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
booze
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
blase
بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
prudishness
نمایش عفت یااداب بحد افراط
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overtrading
بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
chauvinism
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
acnerosacea
ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
hyper
پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
hyper-
پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
bums
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bumming
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bum
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
lavishing
ولخرجی کردن افراط کردن
lavishes
ولخرجی کردن افراط کردن
lavish
ولخرجی کردن افراط کردن
lavished
ولخرجی کردن افراط کردن
wide
زیاد
over and above
زیاد
numerous
زیاد
muckle
زیاد
mickle
زیاد
extensive
زیاد
not a lettle
زیاد
intense
زیاد
very
زیاد
superabundant
زیاد
profoundly
زیاد
no end of
زیاد
mickle or muckle
زیاد
populous
زیاد
profusely
زیاد
greatly
زیاد
widest
زیاد
large adv
زیاد
rife
زیاد
great-
زیاد
greatest
زیاد
late
زیاد
many
زیاد
egregiously
زیاد
vastly
زیاد
heart break
غم زیاد
extortionary
زیاد
extortionate
زیاد
highly
زیاد
copious
زیاد
great
زیاد
excessive
زیاد
wider
زیاد
in quantities
زیاد
heavily
زیاد
much
زیاد
in excess
زیاد
immane
زیاد
outrageously
زیاد
heartbreak
غم زیاد
for all the world
بی کم و زیاد
quite a few
<idiom>
زیاد
thickest
زیاد
overly
زیاد
effusively
زیاد
to a large extent
زیاد
plethoric
زیاد
widely
زیاد
plaguily
زیاد
immoderate
زیاد
squeamishness
زیاد
squeamishly
زیاد
intensively
زیاد
swingeing
زیاد
overmuch
زیاد
highs
زیاد
ranksack
زیاد
thick
زیاد
thicker
زیاد
too much
زیاد
high
زیاد
intensely
زیاد
tremendously
زیاد
generous
زیاد
highest
زیاد
fulsome
زیاد
too
زیاد
mortally
زیاد
glaring
زیاد
hugely
زیاد
supererogatory
زیاد
violent pain
درد زیاد
wheen
تعداد زیاد
with many regrets
با تاسف زیاد
with much regret
با تاسف زیاد
escalate
زیاد شدن
accretive
زیاد شونده
augmenter
زیاد کننده
escalated
زیاد شدن
bad nip
تای زیاد
escalates
زیاد شدن
to overleap oneself
زیاد دورافتادن
boisterously
باصدای زیاد
to be left
زیاد امدن
far
زیاد خیلی
aggrandise
زیاد شدن
hell-bent
زیاد خمیده
hell bent
زیاد خمیده
to toll up
زیاد شدن
boosters
زیاد کننده
booster
زیاد کننده
queasy
زیاد دقیق
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com