English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
premeditatedly با اندیشه قبلی
Search result with all words
forethought اندیشه قبلی
Other Matches
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
incogitant بی اندیشه
ideas اندیشه
reflexion اندیشه
by rote بی اندیشه
offhanded بی اندیشه
offhandedly بی اندیشه
rapt in meditation اندیشه
afterthoughts پس اندیشه
meditation اندیشه
second thoughts اندیشه
mentalities اندیشه
afterthought پس اندیشه
mentality اندیشه
notional اندیشه
ponderation اندیشه
on the impluse of the moment بی اندیشه
thoughts اندیشه
anxieties اندیشه
anxiety اندیشه
solicitude اندیشه
concept اندیشه
conception اندیشه
brainchild اندیشه
devisal اندیشه
extemporal بی اندیشه
idea اندیشه
internal conception اندیشه
excogitation اندیشه
extemporarily بی اندیشه
ideas اندیشه ها
thought اندیشه
concepts اندیشه ها
mentality شیوه اندیشه
speculative مربوط به اندیشه
refelectingly اندیشه کنان
ponderingly اندیشه کنان
bubbles اندیشه پوچ
bubbled اندیشه پوچ
mentalities شیوه اندیشه
reflection بازتاب اندیشه
prenotion پیش اندیشه
bubble اندیشه پوچ
bubbling اندیشه پوچ
telepathy اندیشه خوانی
conspiratress اندیشه کردن در
overwhelmed with reflection مستغرق اندیشه
mused اندیشه کردن
muses اندیشه کردن
considered با اندیشه صحیح
ideation اندیشه پردازی
association of ideas تداعی اندیشه ها
ideality اندیشه گرایی
bethink اندیشه کردن
brooder اندیشه کننده
cogitativeness قوه اندیشه
cerebrotonia اندیشه ورزی
cerebrotonic اندیشه ورز
muse اندیشه کردن
worry اندیشه نگرانی
otherworldiness اندیشه عاقبت
an absurd notion اندیشه پوچ
ideational fluency سیالی اندیشه
musingly در حال اندیشه
intellectual history تاریخ اندیشه ها
economic thought اندیشه اقتصادی
immersed in thinking غرق اندیشه
idiographic اندیشه نگار
devisable شایسته اندیشه
delib erator اندیشه کننده
worries اندیشه نگرانی
cogitable اندیشه پذیر
meditating اندیشه کردن
opinion رای اندیشه
cogitation اندیشه وتفکر
ponder اندیشه کردن
woriless بی غم اسوده بی اندیشه
cogitating اندیشه کردن
cogitates اندیشه کردن
opinions رای اندیشه
thought reading اندیشه خوانی
cogitate اندیشه کردن
syntaxic thought اندیشه منطقی
thinkable اندیشه پذیر
to set one's affection اندیشه کردن
thought stopping technique فن بازداری اندیشه
to bethink oneself اندیشه کردن
notions اندیشه فکر
notion اندیشه فکر
meditates اندیشه کردن
meditated اندیشه کردن
meditate اندیشه کردن
plan تدبیر اندیشه
plans تدبیر اندیشه
pondering اندیشه کردن
ponders اندیشه کردن
deliberation اندیشه تامل
pondered اندیشه کردن
trow اندیشه کردن
cogitated اندیشه کردن
deliberations اندیشه تامل
homo sapiens انسان اندیشه ورز
to r.over something درچیزی اندیشه کردن
the seat thought مرکز اندیشه یا فکر
thinking type سنخ اندیشه ورز
ideographs حروف اندیشه نگاری
cogitative مربوط به اندیشه وتفکر
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
to contemplate about/on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to go off half بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
conceptualize تصور یا اندیشه چیزی راکردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to ruminate on something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to meditate on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminate اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminates اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminating اندیشه کردن دوباره جویدن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
prior قبلی
one-time قبلی
previous قبلی
aforetime قبلی
foregone قبلی
fore قبلی
predecessor قبلی
ex- قبلی
preceding قبلی
ex قبلی
predecessors قبلی
to open one's mind اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
pregiurement احتساب قبلی
foredoom محکومیت قبلی
preengagement تعهد قبلی
preexistence موجودیت قبلی
prefiguration تصور قبلی
prefiguration or prefigurement نمایش قبلی
preformation تشکیل قبلی
prepossession تصرف قبلی
pretreatment معالجه قبلی
previous work کارهای قبلی
predispostion تمایل قبلی
foreordainment حکم قبلی
preconidtion شرط قبلی
late war جنگ قبلی
pre arrengement قرار قبلی
precognition اطلاع قبلی
foretype نمونه قبلی
foretoken اعلام قبلی
precompression تراکم قبلی
predesignation تعیین قبلی
forewarning اخطار قبلی
preview اطلاع قبلی
previews اطلاع قبلی
premeditation قصد قبلی
preoccupations اشغال قبلی
premonitions اخطار قبلی
presuppositions فرض قبلی
presupposition فرض قبلی
premonition اخطار قبلی
preoccupation اشغال قبلی
backgrounds معلومات قبلی
background معلومات قبلی
chain از کلمه قبلی
pre arrangement قرار قبلی
chains از کلمه قبلی
premeditated با قصد قبلی
predilection تمایل قبلی
at sight بی مطالعه قبلی
predilections تمایل قبلی
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
A one-month notice. اطلاع قبلی یک ماهه
malice aforethought سوء نیت قبلی
prognostication تشخیص قبلی مرض
prior permission اجازه قبلی پرواز
biases ولتاژ قبلی دادن
prognostications تشخیص قبلی مرض
pre indexing شاخص گذاری قبلی
pre indexing فهرست سازی قبلی
bias ولتاژ قبلی دادن
prelibation ازمایش یانوشیدن قبلی
leave hanging (in the air) <idiom> بدون تصمیم قبلی
premonitory متضمن اخطار قبلی
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
as you were به حالت قبلی برگردید
pre engaged دارای تعهد قبلی
forebedement اخبار قبلی پیشگویی
off the cuff <idiom> بدون آمادگی قبلی
quondam قبلی مربوط به چندی قبل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com