Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
this ticket admits one
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
Other Matches
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
access
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
accessing
اجازه دخول
enters
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
to let in
اجازه دخول دادن
enter
اجازه دخول دادن
let in
اجازه دخول دادن
ingress
حق دخول اجازه ورود
intrusion
دخول سرزده و بدون اجازه
intrusions
دخول سرزده و بدون اجازه
end system
پروتکل استاندارد OSI که به کامپیوترهای میزبان اجازه محل یابی یک router را می دهند.
communication
مجموعهای از وسایل مانند ترمینال ها وچاپگر ها که توسط یک کامپیوتر مرکزی به هم وصل هستند و اجازه ارسال سریع و ساده داده می دهند
apple desktop bus
باسهای سریال در کامپیوترهای Macintosh Apple که به وسایل با سرعت پایین مثل صفحه کلید و mouse اجازه ارتباط با پردازنده را می دهند
connector
وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
My curfew is at 11.
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم.
[چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
electronic cottage
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
macbinary
سیستم ذخیره و ارسال فایلی که به فایلهای Macintosh به همراه نشانه ها و نام فایل طولانی اجازه می دهند روی سیستمهای دیگر ذخیره شوند
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
passed
بلیط
elder hard
سر بلیط
ticket
بلیط
tickets
بلیط
pass
بلیط
passes
بلیط
token
بلیط ورود
stub
ته بلیط کوتوله
booking clerk
بلیط فروش
rain check
بلیط باران
return ticket
بلیط دوسره
8 oclock sharp . On the stroke of 8.
بلیط دوسره
stubbed
ته بلیط کوتوله
meal ticket
بلیط غذا
stubbing
ته بلیط کوتوله
stubs
ته بلیط کوتوله
return tickets
بلیط دوسره
ticket
بلیط منتشرکردن
meal tickets
بلیط غذا
season ticket
بلیط فصلی
tickets
بلیط منتشرکردن
season tickets
بلیط فصلی
hare
مسافر بی بلیط
hares
مسافر بی بلیط
deadhead
بی بلیط سفرکردن
tokens
بلیط ورود
complimentary
بلیط افتخاری
commutation ticket
بلیط با تخفیف
trip ticket
بلیط مسافرت
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
box offices
باجه بلیط فروشی
box office
باجه بلیط فروشی
return ticket
بلیط رفت و برگشت
tickets
بلیط دار کردن
rain check
بلیط مجانی یا مجدد
day return
بلیط رفتو برگشت
ticket
بلیط دار کردن
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
card
کارت ویزیت بلیط
show your ticket to him
بلیط خودراباونشان دهید
cards
کارت ویزیت بلیط
incoming
دخول
entree
دخول
penetration
دخول
admissions
دخول
entry
دخول
admission
دخول
intrusions
دخول
intrusion
دخول
infare
دخول
ingoing
دخول
arrival
دخول
introgression
دخول
admitance
دخول
introit
دخول
intromission
دخول
arrivals
دخول
ingress
دخول
deadhead
کسیکه بدون بلیط سوار
bookable
بلیط هواپیما-صندلیتئاتر رزروشده
entry side
جهت دخول
reentrance
دخول مجدد
reebtry
دخول مجدد
watertight
مانع دخول اب
inlets
ورود دخول
impervious
مانع دخول
inlet
ورود دخول
consummation of marriage
دخول در زناشویی
log on
دخول به سیستم
entry plan
طرح دخول به سر پل
log in
دخول به سیستم
entry instruction
دستورالعمل دخول
entry condtion
شرط دخول
entering through
مجرای دخول
intravasation
دخول ابگونهای در
admittance
ورود دخول
intrusiveness
دخول سرزده
admitance
اجازهء دخول
water tight
مانع دخول اب
accession
دخول پیشرفت
insinuation
دخول غیرمستقیم
ingress and egress
دخول و خروج
login
دخول به سیستم
key entry
دخول کلیدی
obtrusion
دخول ناخوانده
entry point
نقطه دخول
inclusion
دخول شمول
obtrusiveness
دخول ناخوانده
box office
گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
There are no tickets available for tonight .
بلیط برای امشب موجود نیست
box offices
گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
grille
شبکه پنجره کوچک بلیط فروشها
grilles
شبکه پنجره کوچک بلیط فروشها
There are a few tickets left for tonight .
چند بلیط برای امشب مانده
show him your ticket
بلیط خودرا باو نشان دهید
passport
وسیله دخول کلید
hilum
محل دخول رگ وپی
entrancing
حق ورود دروازهء دخول
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
mattriculation
دخول در دانشکده یادانشگاه
intrant
دخول رسمی وقانونی
tighter
مانع دخول هوا یا اب
entrance
حق ورود دروازهء دخول
entrances
حق ورود دروازهء دخول
tight
مانع دخول هوا یا اب
inlets
خور راه دخول
keyboard enirv
دخول صفحه کلیدی
entranced
حق ورود دروازهء دخول
inlet
خور راه دخول
insinuation
نفوذ دخول تدریجی
passports
وسیله دخول کلید
tightest
مانع دخول هوا یا اب
sell-outs
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
travel agents
بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
sell out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
travel agent
بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
manhole
محل دخول استوانهای شکل
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
matriculation
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
manholes
محل دخول استوانهای شکل
initiatory
دخولی وابسته به ایین دخول
fare dodger
کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
unilateralism
اعتقادبهاینکهیککشورخودبایدازسلاحهایهستهایعاریشودنهاینکهمنتظرشودسایرکشورهااینکارراانجام دهند
reentry phase
مرحله دخول مجدد موشک درجو
tightest
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tight
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
introsusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
tighter
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
intussusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
gatecrasher
کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شدهاست
gatecrashers
کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شدهاست
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
schnorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkels
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
initiatory rites
ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
porte cochere
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
interlace
که هر یک خط وط مختلفی را نشان می دهند
actions
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
drain joints
فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
lipotropic
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
hosted
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
the oil tins leak
حلبهای نفتی نفت پس می دهند
hosting
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
hosts
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
rule
موقعیتهایی که یک تابع را شرح می دهند
host
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
chips
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
chip
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
alphabets
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
alphabet
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
debuts
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
conscientious objector
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
format
داده و آدرس ها و دستورالعمل را نشان می دهند
matrixes
الگوی نقاط که یک حرف را نشان می دهند
buttoning
کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
psalmodic
مانندمزامیری که برای خواندن ترتیب دهند
matrix
الگوی نقاط که یک حرف را نشان می دهند
formats
داده و آدرس ها و دستورالعمل را نشان می دهند
buttoned
کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
button
کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
pantograph
دستگاهی که باان مقیاس یک نقشه را تغییرمی دهند
assembly
تعدادی دستورات کد اسمبلی که یک کار را تشکیل می دهند
circuit
و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
circuits
و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
slapdash
کاری که سرسری یا از روی بی پروایی انجام دهند
Refugees believe Germany is a land of milk and honey.
پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
guide bars
خط وط مخصوص دربا کد که شروع و پایان کد را نشان می دهند
direction
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
teleconference
کنفرانسی که چند نفر ازمناطق دور با هم انجام می دهند
tables
لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com