English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 248 (13 milliseconds)
English Persian
Dont talk to all and sundry. با این وآن صحبت نکن
Search result with all words
dialogue گفتگو صحبت
dialogue صحبت با شخص دیگر
dialogues گفتگو صحبت
dialogues صحبت با شخص دیگر
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
lisp نوک زبانی صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
chit chat صحبت کوتاه
chit-chat صحبت کوتاه
break in درمیان صحبت کسی دویدن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
talk صحبت
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk صحبت کردن
talked صحبت
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked صحبت کردن
talks صحبت
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks صحبت کردن
conversationalist خوش صحبت
conversationalists خوش صحبت
articulate ماهر در صحبت
articulates ماهر در صحبت
articulating ماهر در صحبت
converse : صحبت کردن محاوره کردن
converse صحبت
conversed : صحبت کردن محاوره کردن
conversed صحبت
converses : صحبت کردن محاوره کردن
converses صحبت
conversing : صحبت کردن محاوره کردن
conversing صحبت
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
say سخن گفتن صحبت کردن سخن
says سخن گفتن صحبت کردن سخن
well spoken خوش صحبت
well-spoken خوش صحبت
interlocutor طرف صحبت هم سخن
interlocutors طرف صحبت هم سخن
speech صحبت نطق
speech بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
speech که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speeches صحبت نطق
speeches بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
speeches که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
aside صحبت تنها
asides صحبت تنها
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
sniffle صحبت تودماغی
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
sniffled صحبت تودماغی
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
sniffles صحبت تودماغی
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
sniffling صحبت تودماغی
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
speak صحبت کردن
speaks صحبت کردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
Other Matches
collocutor هم صحبت
confabulation صحبت
mouth صحبت
parle صحبت
chitchat صحبت
colloquies صحبت
mouths صحبت
mouthing صحبت
colloquy صحبت
mouthed صحبت
telephone frequency فرکانس صحبت
nattered صحبت دوستانه
natter صحبت دوستانه
pillow talk صحبت خودمانی
natters صحبت دوستانه
nattering صحبت دوستانه
shoptald صحبت بازاری
chatty خوش صحبت
chitchat صحبت کوتاه
confabulate صحبت کردن
conversable خوش صحبت
coze صحبت خودمانی
cross talk تداخل صحبت
duologue صحبت دونفری
conversationist خوش صحبت
my inter locvtor طرف صحبت من
private talk صحبت خصوصی
talk up <idiom> صحبت درمورد
to talk [to] صحبت کردن [با]
She refused to open her oips . لب به صحبت بازنکرد
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
They have got engrossed in conversation . صحبت آها گه انداخته
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
blather صحبت بی معنی واحمقانه
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
There is some talk of his resigning. صحبت از استعفای اوست
he was talking about me درخصوص من صحبت می کرد
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
whispery اهسته صحبت کننده
Sh spoke in such a way that… طوری صحبت کرد که
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
monolog تک سخنگویی صحبت یک نفری
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
gest کار نمایان هم صحبت
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
dialog صحبت با شخص دیگر
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
to switch on طرف صحبت کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
geste کار نمایان هم صحبت
monologues تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologue تک سخنگویی صحبت یک نفری
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
throw in مطلبی بر صحبت کسی افزودن
He is a good speaker . He speaker well. خیلی خوب صحبت می کند
They were stI'll talking away at midnight. تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
Well discuss it at dinner. سر شام صحبت خواهیم کرد
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
He speaks English fluently. انگلیسی راروان صحبت می کند
He talked in this connection (vein). دراین زمینه صحبت کرد
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
There is talk [mention] of something [somebody] . صحبت از چیزی یا کسی است.
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
Speaking. [on the phone] [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
So much for theory! <idiom> به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
break in upon قطع کردن صحبت کسی
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
talking of ... حال که صحبت از...... بمیان امد
telephone frequency characteristic منحنی مشخصه فرکانس صحبت
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
kaffeeklatsch صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
The professor knows what he is talking about. استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
get hold of (someone) <idiom> (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
i will speak to him about it در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
Talk a lot without saying much خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
Lets talk man to man . بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
The line is busy (engaged). صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
She is the talk of the town . همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
We talked until midnight. and then separated. تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
We should not indulge in personalities. نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
yakety-yak <idiom> صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
Please face me when I'm talking to you. لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to talk insistently to somebody با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
blather حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
go off half-cocked <idiom> صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
pre audience ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
To be a good conversationalist . دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
Talking of Europe ,please allow me … حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
beat around the bush <idiom> غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
to get a word in edgewise طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
talking is not permitted سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
hang-ups ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-up ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang up ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
prolepsis فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
feel out <idiom> صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
So much for that. <idiom> اینقدر [کار یا صحبت و غیره ] کافی است درباره اش. [اصطلاح روزمره]
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
rub something in <idiom> دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
a hot potato <idiom> [بحث داغ که خیلی از مردم در موردش صحبت میکنند و مورد جدال هست]
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
lady help زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
phoneme برای بررسی صدای ورودی برای تشخیص کلمات یا تولید صحبت با تکرار چندین صدا
anthropography علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
irredentism نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
speaking with prosecutor در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com