English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
Other Matches
stare از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
stared از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
stares از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
keep something at bay <idiom> [چیزی را دور نگاه داشتن]
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
admiration تعجب
surprize تعجب
surprise تعجب
surprises تعجب
wonder تعجب
wonderment تعجب
wondered تعجب
wondering تعجب
wonders تعجب
exclamation mark علامت تعجب
marvel تعجب اعجاز
marvels تعجب اعجاز
faugh علامت تعجب
marveled تعجب اعجاز
marveling تعجب اعجاز
marvelled تعجب اعجاز
marvelling تعجب اعجاز
mused تعجب کردن
zooks علامت تعجب
admire تعجب کردن
wonderingly تعجب کنان
wonderer تعجب کننده
exclamation points علامت تعجب
exclamation point علامت تعجب
surprisedly تعجب کنان
muses تعجب کردن
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
muse تعجب کردن
note of a علامت تعجب
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
ha علامت تعجب
ferlie حیرت تعجب
i wonder at him از دست او تعجب میکنم
unwary بدون تعجب و تشویش
bombshells امر تعجب اور
bombshell امر تعجب اور
How very odd. Well I never. چه چیزها ( بعلامت تعجب )
You could have knocked me knocked me down with a feather. I hit the roof . از تعجب شاخ درآوردم
admired درشگفت شدن تعجب کردن
admires درشگفت شدن تعجب کردن
exclaim ازروی تعجب فریاد زدن
exclamations علامت تعجب حرف ندا
exclaimed ازروی تعجب فریاد زدن
exclamation علامت تعجب حرف ندا
exclaiming ازروی تعجب فریاد زدن
he wondered at the sight ازدیدن ان منظره تعجب کرد
you don't say <idiom> نشان دادن تعجب ازشنیدهها
exclaims ازروی تعجب فریاد زدن
glance نگاه نگاه مختصر
glances نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
Holy moly! <idiom> اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
holy cow ! [holy smoke !] <idiom> اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
blimey حرف ندا به نشان تعجب و غیره
bah علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
golly حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
wisha برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
My jaw dropped to the floor! <idiom> از تعجب داشتم شاخ در می آوردم! [اصطلاح روزمره]
gollies حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
wowed فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wow فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
Good grief! <idiom> این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
yoicks علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
by sight از نگاه
ganders : نگاه
gander : نگاه
slanted نگاه کج
gloatingly با نگاه
i say نگاه کن
observantion نگاه
look here نگاه کن
looked نگاه
leering نگاه کج
regarded نگاه
glimpse نگاه کم
regard نگاه
leer نگاه چپ
leer نگاه کج
leering نگاه چپ
slants نگاه کج
view نگاه
slant نگاه کج
leers نگاه چپ
glimpsing نگاه کم
look نگاه
regards نگاه
leered نگاه کج
leered نگاه چپ
glimpses نگاه کم
looks نگاه
glimpsed نگاه کم
leers نگاه کج
come-ons نگاه دعوتآمیز
to dwell on نگاه کردن
to catch a glimpse of نگاه مختصرکردن
leer نگاه کج کردن
upholders نگاه دارنده
upholder نگاه دارنده
kept نگاه داشته
voyeurs نگاه کننده
voyeur نگاه کننده
oblong نگاه ممتد
oblongs نگاه ممتد
come-on نگاه دعوتآمیز
holder نگاه دارنده
vide infara را نگاه کنید
to give support to نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
glimpse نگاه سریع
glimpse نگاه انی
glimpsed نگاه انی
hold نگاه داشتن
glimpsed نگاه سریع
leontief table نگاه کنید به :
holds نگاه داشتن
stay نگاه داشتن
stayed نگاه داشتن
see نگاه کردن
leer نگاه دزدکی
holders نگاه دارنده
looker نگاه کننده
squints چپ نگاه کردن
pryingly با نگاه دقیق
stops نگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
to hang up نگاه داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com