Dictiornary-Farsi | با تعیین کامل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
completely specified	با تعیین کامل


Other Matches

full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
authentication	تعیین نشانی تعیین معرف کردن
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
defaults	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
dosimetry	تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
located	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee	کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
convoy routing	تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating	تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
running fix	کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
completes	کامل
completed	کامل
completing	کامل
wall-to-wall	کامل
perfected	کامل
perfect	کامل
unmitigated	کامل
full	کامل
perfecting	کامل
semibreves	نت کامل
semibreve	نت کامل
all-out	کامل
self-contained	کامل
full fledged	کامل
perfects	کامل
entire	کامل
full-fledged	کامل
total	کامل
totaled	کامل
exacted	کامل
totaling	کامل
totalled	کامل
absolutes	کامل
exacts	کامل
totalling	کامل
absolute	کامل
saturation	کامل
fullest	کامل
stark	کامل
starker	کامل
starkest	کامل
starkly	کامل
exact	کامل
totals	کامل
plenary	کامل
complete	کامل
in a entireness of state	کامل
unabridged	کامل
unqualified	کامل
empennage	دم کامل
echaustive	کامل
of ripe years	کامل
plenaries	کامل
largest	کامل
larger	کامل
large	کامل
searching	کامل
main	کامل
assignment of space	تعیین جا
emplacement	تعیین جا
appointments	تعیین
specification	تعیین
appointment	تعیین
determination	تعیین
designations	تعیین
designation	تعیین
fixation	تعیین
fixations	تعیین
formulation	تعیین
totalling	جمع کل کامل
full employment	اشتغال کامل
perfect information	اطلاعات کامل
perfect liquid	نقدینه کامل
perfect market	بازار کامل
perfect monopoly	انحصار کامل
conversancy	اگاهی کامل
perfect radiator	تابنده کامل
totals	جمع کل کامل
full command	اداره کامل
totalled	جمع کل کامل
perfecting bail competition	رقابت کامل
full annealing	کامل گداختن
comprehensive insurance	بیمه کامل
foud royant a	سکته کامل
perquisition	جستجوی کامل
full annealing	بازپخت کامل
revolution	یک دوره کامل
revolutions	یک دوره کامل
conversance	اگاهی کامل
present perfect tense	ماضی کامل
conversance	اشنایی کامل
full command	کنترل کامل
totaling	جمع کل کامل
full bodied money	پول کامل
full blown	تمام کامل
totaled	جمع کل کامل
total	جمع کل کامل
perfect score	امتیاز کامل
perfect tense	ماضی کامل
completeness check	تطبیق کامل
perfect gas	گاز کامل
full mobilization	بسیج کامل
full load	بار کامل
empery	سلطه کامل
intact	سالم کامل
hip and thigh	بطور کامل
full justification	تطابق کامل
hunky dory	بارضایت کامل
detail	شرح کامل
ideal dielectric	عایق کامل
full word	کلمه کامل
full step	گام کامل
partial	نیمه کامل
accomplished	کامل شده
panoply	زره کامل
full production	تولید کامل
full load	فرفیت کامل
full section	برش کامل
full speed	سرعت کامل
full step	یک قدم کامل
detailing	شرح کامل
ideal radiator	تابشگر کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
fletcherism	وجویدن کامل ان
partitur	قطعه کامل
partitura	قطعه کامل
payment in full	پرداخت کامل
perfect competition	رقابت کامل
perfect fluid	سیال کامل
flying colors	توفیق کامل
pappus	حقه کامل گل
fixed round	فشنگ کامل
overall safety	ایمنی کامل
low tide or water	جزر کامل
mature system	سیستم کامل
total system	سیستم کامل
out-and-out	کامل سرتاسر
out and out	کامل سرتاسر
fuller	کامل تر تمام تر
orbicular	مدور کامل
full frame	قاب کامل
conversancy	اشنایی کامل
pervestigation	جستجوی کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
clamped	بست کامل
inside and out <idiom>	به طور کامل
into thin air <idiom>	بطور کامل
complements	کامل کردن
clamp	بست کامل
complementing	کامل کردن
complemented	کامل کردن
changeover	دگرگونی کامل
complement	کامل کردن
to the hilt <idiom>	به طور کامل
to the bone <idiom>	به طور کامل
all in price	بهای کامل
integral	کامل تمام
willie waught	یک جرعه کامل
changeovers	دگرگونی کامل
perfectly	بطور کامل
U-turn	دور کامل
full stops	وقفه کامل
full stop	وقفه کامل
U-turns	دور کامل
clamps	بست کامل
hale and hearty <idiom>	درسلامتی کامل
clamping	بست کامل
hottest	امادگی کامل
hotter	امادگی کامل
hot	امادگی کامل
matures	کامل شدن
matures	کامل کردن
mature	کامل شدن
mature	کامل کردن
absolutes	کامل قطعی
absolute	کامل قطعی
roundest	کامل کردن
round	کامل کردن
integers	عدد کامل
period	جمله کامل
panoply	سلاح کامل
elaborately	بطور کامل
in the minutest detail <idiom>	مو به مو [با جزییات کامل]
rounded <adj.>	کامل و متعادل
total costs	هزینه کامل
overall costs	هزینه کامل
integer	عدد کامل
periods	جمله کامل
unperfect	غیر کامل
hohlraum	تابشگر کامل