English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
Other Matches
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
cypres هرچه نزدیکتر
nearest him از همه نزدیکتر به او
hithermost نزدیکتر به اینطرف
The deadline is coming closer. مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
unlap یک دور به حریف نزدیکتر شدن
implying اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendoes اشاره تلویحا اشاره کردن
imply اشاره داشتن بر اشاره کردن
implies اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendos اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendo اشاره تلویحا اشاره کردن
kern تنظیم فضای بین جفت حرفهایی تا نزدیکتر بهم به نظر آینه
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
lawn bowling point یک امتیاز برای رساندن گوی خود به گوی جک نزدیکتر ازگوی حریف
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
iwas late دیر کردم
It slipped my mind. آن را فراموش کردم.
the trusty is that i forgot it فراموش کردم
I am late. من دیر کردم.
eureka >من کشف کردم <
i asked him a question پرسشی از او کردم
i hid my self را پنهان کردم
i knocked at the door دق الباب کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch . ناهار مهمانش کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . هر چه سعی کردم نشد
i did that of my own free will این کار را کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i managed to do it ان کار را درست کردم
i made him go او را وادار کردم برود
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
i made him go او راوادار به رفتن کردم
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i forgot all about it به کلی فراموش کردم
i repaid his kindress in kind مهربانی او را عینا` تلافی کردم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
the trusty is that i forgot it حقیقا امراینست که فراموش کردم
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
i saw him off the premises کردم تا ازعمارت بیرون رفت
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I thought so. منم همینطور فکر کردم.
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
i am & out پنج لیره اشتباه حساب کردم
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I shared out the money among four persons. پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
The news shocked me. این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
cell pointer اشاره گر سل
referral اشاره
allusions اشاره
allusion اشاره
with reference to با اشاره به
nutation اشاره با سر
inking اشاره
tip اشاره
insinuation اشاره
insinuative اشاره
in reference to با اشاره به
referrals اشاره
symbol اشاره
pointers اشاره گر
pointer اشاره گر
indication اشاره
hint اشاره
beckons اشاره
mention اشاره
gestured اشاره
mentioning اشاره
mentions اشاره
beckoning اشاره
hinted اشاره
hints اشاره
intimation اشاره
intimations اشاره
action اشاره
inkling اشاره
beck اشاره
actions اشاره
beckon اشاره
gesture اشاره
promptings اشاره
prompting اشاره
beckoned اشاره
gesturing اشاره
warnings اشاره
implication اشاره
implications اشاره
reference اشاره
manifested اشاره
references اشاره
manifests اشاره
suggestion اشاره
warning اشاره
suggestions اشاره
manifesting اشاره
slurs اشاره
slurring اشاره
slurred اشاره
slur اشاره
manifest اشاره
short notice باکوچکترین اشاره
beckon اشاره کردن
to make a motion اشاره کردن
record printer اشاره گر رکورد
pointing device دستگاه اشاره گر
signaller اشاره کننده
beckoned اشاره کردن
to throw out اشاره کردن
tuch اشاره کردن
infer اشاره کردن بر
mentions اشاره کردن
mentioning اشاره کردن
mention اشاره کردن
beckons اشاره کردن
beckoning اشاره کردن
inferred اشاره کردن بر
stack pointer اشاره گر پشته
sp اشاره گرپشته
symbol رمز اشاره
ensigns اشاره دسته
ensign اشاره دسته
nudging اشاره کردن
signalled با اشاره رساندن
signaled با اشاره رساندن
signal با اشاره رساندن
gesticulations اشاره با سر و دست
gesticulation اشاره با سر و دست
as previously mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
as already mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
to raise اشاره کردن
to bring up اشاره کردن
to touch upon اشاره کردن
motions اشاره کردن
motioning اشاره کردن
motioned اشاره کردن
motion اشاره کردن
abodes اشاره کردن
abode اشاره کردن
suggestive اشاره کننده
to touch on اشاره کردن
hand gesture اشاره دست
sign language زبان اشاره
alluding اشاره کردن
hints اشاره کردن
hinted اشاره کردن
hint اشاره کردن
flag wagging اشاره باپرچم
nudges اشاره کردن
indicant اشاره نما
indicatively بطور اشاره
nudged اشاره کردن
insinuatingly اشاره کنان
alludes اشاره کردن
alluded اشاره کردن
suggestible اشاره کردنی
sign language مکالمه با اشاره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com