English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
in deepest sympathy با دلسوزی بسیار فراوان
Other Matches
lots بسیار فراوان
overrefinement تهذیب بسیار اراستگی فراوان
with much pains با رنج فراوان با زحمات بسیار
it is of a wide distribution در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
easy money پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
compassion دلسوزی
incompassionate بی دلسوزی
tendresse دلسوزی
ruth دلسوزی
tenderness دلسوزی
commiseration دلسوزی
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
pities دلسوزی کردن
pity دلسوزی کردن
to take compassion on دلسوزی کردن با
commiserate دلسوزی کردن
commiserated دلسوزی کردن
commiserates دلسوزی کردن
deplorable مایه دلسوزی
pitied دلسوزی کردن
to show compassion دلسوزی کردن
to have compassion on دلسوزی کردن با
feelingly از روی دلسوزی
deploring دلسوزی کردن بر
deplores دلسوزی کردن بر
deplored دلسوزی کردن بر
deplore دلسوزی کردن بر
be sorry [apologizing] دلسوزی کردن
compassionate [archaic] دلسوزی کردن
commiserating دلسوزی کردن
regret دلسوزی کردن
pityingly از راه دلسوزی
commiserate دلسوزی کردن
compassionately از روی دلسوزی
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
sympathy for any one دلسوزی بحال کسی
self-pity دلسوزی بحال خود
self pity دلسوزی بحال خود
rued دلسوزی کردن پشیمانی
rue دلسوزی کردن پشیمانی
rues دلسوزی کردن پشیمانی
tenderly از روی دلسوزی و محبت
ruing دلسوزی کردن پشیمانی
to take pity on any one برای کسی دلسوزی کردن
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
richly فراوان
galore فراوان
all out فراوان
foison فراوان
in abundance فراوان
excessive فراوان
abundant فراوان
affluent فراوان
an abundance of فراوان
oodles فراوان
unsparing فراوان
plentifully فراوان
plenty فراوان
exuberant فراوان
feracious فراوان
plentiful فراوان
exuberantly فراوان
prolific فراوان
superabundant فراوان
in galore فراوان
fulsome فراوان
redun dantly فراوان
profuse فراوان
oodlins فراوان
redundantly فراوان
copious فراوان
teemed فراوان بودن
rampant vegetation گیاهان فراوان
teems فراوان بودن
abound فراوان بودن
abounded فراوان بودن
teeming فراوان بودن
abounds فراوان بودن
rife فراوان عادی
infest فراوان بودن در
abound in فراوان داشتن
infested فراوان بودن در
infesting فراوان بودن در
ample فراوان مفصل
overflowing فراوان ریزش
abounding فراوان بودن
infests فراوان بودن در
abound with فراوان داشتن
luxuriant vegetation گیاهان فراوان
abundant element عنصر فراوان
abundantly بطور فراوان
it smells of the lamp با زحمت فراوان
very چندان فراوان
foison محصول فراوان
feisty فراوان چابک
superrabundant زیاد فراوان
amply بطور فراوان
rampant فراوان حکمفرما
teem فراوان بودن
f. money پول فراوان
post haste با شتاب فراوان
bounteous باسخاوت فراوان
plenty of rain باران فراوان
cretaceous دارای گچ فراوان
exuberate فراوان بودن
state-of-the-art بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
pervades فراوان یا شایع بودن
luxuriance شکوه وجلال فراوان
pervade فراوان یا شایع بودن
post haste بسرعت شتاب فراوان
pervaded فراوان یا شایع بودن
a copious choice of food and drink غذا و نوشیدنی فراوان
knock oneself out <idiom> باعث تلاش فراوان
shock head دارای موی فراوان
to have plenty of time وقت فراوان داشتن
grow rife فراوان یا متداول شدن
he is f. of money پول فراوان دارد
superabound زیاد فراوان بودن
copiously فراوان زیاد مفصلا
here is bread in plenty نان فراوان داریم
pervading فراوان یا شایع بودن
overlabour با رنج فراوان انجام دادن
overabound بیش از اندازه فراوان بودن
luxuriates فراوان شدن وفور یافتن
luxuriated فراوان شدن وفور یافتن
luxuriate فراوان شدن وفور یافتن
labor rich country کشور با نیروی کار فراوان
slather مقدار فراوان بیش ازاندازه
luxuriating فراوان شدن وفور یافتن
Ferdowsi is held in the greatest respect. فردوسی مورد احترام فراوان است
Joyedevivre لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
shock headed انبوه گیسو دارای موی فراوان
it is a in terms پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
wisha برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
jam session اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
opens تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
Perspex خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
opened تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
phenolic epoxy خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
far بسیار
immortally بسیار
multiplicity بسیار
far and away بسیار
overly بسیار
very little بسیار کم
beastby بسیار
by far بسیار
ever so بسیار
unco بسیار
an abundance of بسیار
thousand and one بسیار
so mush بسیار
multifarious بسیار
no end of بسیار
oftentimes بسیار
out and a way بسیار
not a lettle بسیار
muckle بسیار
mickle or muckle بسیار
mickle بسیار
longeval بسیار زی
many بسیار
much بسیار
detestable بسیار بد
precious بسیار
lashongs بسیار
multiped بسیار پا
powerfully بسیار
sadly بسیار بد
seldom بسیار کم
numerous بسیار
desperate بسیار بد
all- بسیار
galore بسیار
sorely بسیار
clinking بسیار
awfully بسیار
parlous بسیار
abundant بسیار
terrible <adj.> بسیار بد
awful <adj.> بسیار بد
very بسیار
sopping بسیار
plenty بسیار
lousy <adj.> بسیار بد
rotten <adj.> بسیار بد
all بسیار
lot بسیار
fined بسیار اماده
ogygian بسیار کهنه
multocular بسیار چشم
fine بسیار اماده
brilliant بسیار درخشان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com